تجربه زایمان
تاپیک دومم
خلاصه رفتم پیش دکتر زنان تاریخش ۲۱ مرداد بود گفت ک برات ۳ شهریور تاریخ عمل میزنم منو میکی آنقدر حالم بد شده بود ک نگو میترسیدم از عمل خلاصه کارامون تموم شد و برگشتیم خونه تا رسیدیم خونه ظهر شده بود ی نهار خوردیم و خوابیدیم
روز بعدش یعنی ۲۲ مرداد صبش رفتم بهداشت مراقبت داشتم تا ساعتای ۱۱ بهداشت بودم از بهداشت ک اومدم رفتم خونه بابام یه سر و بعدشم اومدم خونه پدر شوهرم اونجا یه ساعتی با خواهر شوهرم حرف زدم و اینا ساعت ۱۲ شد اومدم خونه خودمم بعد نیم ساعت شوهرم از بیرون اومد منم ک حالم بد میترسیدم از عمل شروع کردم ب گریه کردن انقدر گریه مردم و استرس داشتم ک نگو بعد نیم ساعت حالم بد شد شکم سفت شد یه کمر درد و دل درد عجیبی گرفتم انگار قفل شد همه جام نمیتونستم تکون بخورم فقط داد میزدم

۱ پاسخ

کاش همشو یجا بنویسی عزیزم

مقالات مرتبط

بهداشت فردی برای کودکان پیش دبستانی
آموزش بهداشت فردی برای کودکان پیش دبستانی
مراقبت از نوزاد تازه متولد شده
نوزاد تازه متولد شده و همه نکات مراقبت از آن

سوال های مرتبط

مامان كمال مامان كمال ۵ ماهگی
منم اومدم با تجربه ي زايمان سوم 😍
اول از همه من ٤٠ هفته تكميل بودم تو همون روزي ك ميشم چهل هفته و يك روز دردام از صبح شروع شدن ولي قابل تحمل بودن ..ي ترشح هاي شفاف با رگ خوني هم زياد ميومد ك نوار گزاشتمم..خلاصه عصر شد و باهمون دردي ك قابل تحمل بود رفتم حموم ك دوش اب گرم بگيرم ..حموم كردم خواستم بيام بيرون حوله بپوشم ك ي چيزي با فشار ازم ريخت مث اب بود ولي زياد اومد ولرمم بود اومدم بيرون و لباس تن كردم و اينا ..هر وق بلند ميشدم دوباره مينشستم مدام با فشار ميومد ..اينها تقريبا ساعت ٦بعد از ظهر بود منم گفتم دردامو تو خونه بكشم بهتره ..مامانم اومد دنبالم و بابام چون شوهرم خونه نبود ..رفتم خونه اقام ..نوار بهداشتي گزاشته بودم ك يهو ديدم تخت خيس شد اينجا بود ك درداي شديد شروع شد ساعت ٣و نيم شب بود ك راهي بيمارستان شديم ..منو معاينه كردن گف كيسه ابت ك پارس ولي هنوز چهار سانتي .......
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان دخملی مامان دخملی ۳ ماهگی
سلام خانوما اومدم با تجربه زایمان من سه روز پیش روغن کرچک خوردم روز بعدش دردم یکم شرو شد رفتم معاینه گفت ۱و نیم سانتی و برو خونه خلاصه اومدم خونه و ورزش و پیاده روی روز بعدش دردم خوب شد تا دیروز صب ساعت ۶ پاشدم دیدم یه حس فشار رو مثانمه خلاصه دردم شرو شد اولش نامنظم بود تا ساعت ۱ اومدم بیمارستان گفت ۲ سانتی هنوز برو خونه اومدم و دردم بیشتر شد دیگه خیلیی طاقت اوردم تا ساعت ۷ شب دیگه باز اومدم بیمارستان گفت ۴ سانتی برو دیگه بستری شدم و هی میومدن معاینه میکردن
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان آنیسا مامان آنیسا ۲ ماهگی
سلام خانوم ها من سردرد و سرگژچه شدید داشتم ۱۸مرداد سزارین شدم
از زایمانم بهتون بگم از کمر به پایین بیهوش شدم وسط عمل رحمم خونریزی کرد و ۲تا قرص گذاشتن زیر زبونم بعدش ک عمل تموم شد تو ریکاوری به لرزش افتادم بخاطر قرصه بود پمپ درد تم گذاشم آروم بودم وقتی. از اتاق عمل اومدم بیرون شروع به صحبت کردن کردم حرف زیاد زدم بعد شب شد ک پمپ درد تم تموم شد بعدش از تخت اومدم پایین بشدت خونریزی داشتم و بخیام درد فردا شد مرخض شدم اومدم خونه بشدت سردرد وحشتناک ک تا الان تو عمرمم اینقدر سردرد نشده بودم سرم فقط میبایست پایین باشه هر مسکن و شیاف میزدم خوب نشدم مامانم فرستادم پیش دکترم گفت بگو کافین بخوره و چون بعد از عمل صبحت کرده زیاد و اسرات بیهوشی هست
اصلا خوب نشدم تا روز بعدش دیگه رفتم بیمارستان دیگه سرم آمپول زدن تا بهتر شدم دیگه
الان ۲۱,روز زایمان کردم و یه دختر ناناز خدا بهم داد
همه این سختی ها ارزش داشت
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان لنا مامان لنا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من
پارت سوم
۳۰ مهر سال ۱۴۰۳
خلاصه ساعت ۳ اماده کردنم واسه اتاق عمل
رفتم اتاق عمل کفتم ک بیهوشی میخوام پمپ درد هم میخوام
چون از قبل گفته بودن اینا رو تو اتاق امل بگین
پرستارا گفتن ک ما اصلا بیهوشی انجام نمیدیم برا بچه ضرر داره فلان
منم چون اضطرابی هستم استرسم دوبرابز شد وقتی اونا اسرار کردن برای بی حسی
و من اصلا فکر بی خسی نمیکرذم
شرو کردم ب گریه کردن
خلاصه دکتر بیهوشی اومد گفت کمر درد نمیکیزی و درد نداره و فلان
خلاصه یه جورایی ب زور راضیم کردن ک بی حس بشم برا سزازین
اصلا فکرشم نمیکردم اینقدر حالم بد بشه تو اتاق عمل
چون همه بر خلاف من داشت پیش میرفت
نمیخواستم لحظه ز دنیا اومدن ببینم بنا ب دلایل شخصی
و…
اصلا تجربه خوبی نبود از اولین زایمان
بعد ساعت ۳:۲۲ بعد از ظهر دختر قشنگم دیدم بعدش چیزی متوجه نشدم ینی بیهوشی موقت کردنم چون از کریه حالم بد شده بود
بعد رفتم ریکاوری
بعدش ساعت ۶رفتم بخش و دخترم اوردن کنارم
دخترم ۳۶ هفته و ۶روزه ب دنیا اومد
خداروشکر همه چیش اوکی بود
و یک ابان هم عصر مرخص شدیم اومدیم خونه
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان مهبد مامان مهبد ۳ ماهگی
تجربه زایمان
من دیروز رفتم ان اس تی گفت فردا صبح هم بیا م صبح رفتم گفت2سانت باز شدی برو خونه رفتم خونه دردام 5دیقه ی بار شروع شد دوش گرفتم تا ساعت 3رفتم باز معاینه کرد گفت شدی 3سانت برو خونه دوباره رفتم چای نبات تو خونه خوردم پله پایین بالا کردم تو خونه چرخیدم دردام ی سر شد رفتم دسشویی حس کردم بچه داره میاد بیرون سریع با شوهرم رفتیم بیمارستان ک خیلی درد داشتم رو ویلچر داشتم میرفتم زایشگاه کیسه ابم پاره شد معاینه کردن گفتن فول شدی برو اتاق زایمان ک با کمک پرستار و دکترا زور زدم و بچه ب دنیا اومد ساعت 6و ده دیقه تا 6ونیم بچه ب دنیا اومد یعنی من کل دردام تو خونه بود
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان داداشی کوچولو و مامان داداشی کوچولو و ۲ ماهگی
پارت دو:تجربه زایمان عراق:
کم کم خونریزیم بیشتر شد دوباره بعد از ظهر رفتم گفت یک و نیم سانت باز شده و... برو سونو بیرون بیمارستان ماهم چند جا رفتیم بسته بود و چون آخرین سونوم ۳۸هفته بود گفتم ولش اومدم خونه😁
و همچنان دردم مثل پریودی بود که اونشبم خوابیدم خسته و. فرداش ک میشد شنبه یکم خلط های خونی پررنگ و زیاد شده بودن دوباره رفتم بیمارستان ک بعد از معاینه گفت سه سانتی بستری نمیشی برو ساعت سه و نیم بعد از ظهر بیا هواهم گررم منم خسته شده بودم واسه دوستم ماشین گرفتیم دربست خودم از بیمارستان تا خونه پیاده اومدم با همسر ک یک سانت و خورده ای طول کشید تا خونه اومدم خونه حموم آب داغ کردم دوباره گل گاو زبان خوردم و ناهار ساعت های پنج بود دوستم اومد با همسر رفتیم وسایل هامونم بردیم ک بدون معاینه گفت برو اتاق زایمان پرونده درست کردم و رفتم اتاق زایمان آزمایش ها هم ک صبح گرفته بودن داخل اتاق زایمان بهم انژیوکت وصل کردن و بعد اومد معاینه کرد
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان محمد مامان محمد روزهای ابتدایی تولد
پارت ۱تجربه زایمانم روز یکشنبه ساعت ۴صبح با درد شدید کمر م بیدار شدم بعد کلی ورزش اب شفاف ازم اومد با خوشحالی شوهرم بیدار کردم ک برم بیمارستان کیسه ابم پاره شده ساعت ۶صبح رفتم بیمارستان و معاینه شدم گفت کیسه ابت سالمه نوار قلب سونو دادم گفت مشکلی نیس برگشتم خونه ی روزی دردهای ثانیه ای میگرفت منو ول میکرد شد شب دوشنبه ساعت ۱۲شب دوباره دردام شروع شد تا دو شب باز ازم کلی آب اومد البته روز اول ک رفتم گفت رحمت ۳سانته من شب بعدش ک کلی اب ازم اومد گفتم احتمالا ۵سانته با هزار امید رفتم ولی گفت خانوم کیسه اب سالمه و هنوز سه سانتی بستری نمیکنم و منی ک همچنان اب ازم میومد گفتم حالم بده توجه نکردگفت ادرار داری و مثانت مشکل پیدا کرده انقدر حالم بد شد ک نگو باز تا ۵صبح ضربان گوش دادن گفت مشکلی نیس برو خونه و همچنان خیس بودم و ۳بار معاینه شدم خلاصه بقیه پارت بدی اگه مشتاق بودین
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان ⚜️𝓡𝓸𝓱𝓪𝓶⚜️ مامان ⚜️𝓡𝓸𝓱𝓪𝓶⚜️ ۵ ماهگی
سلام مامانا اومدم تجربه زایمانمو بنویسم واقعا زایمان راحت عالی داشتم من خدارو شکر و بشدت از زایمان طبیعی میترسیدم ولی عالی بود برا من ، ۵ شنبه از ۶ صبح دردام کم کم شروع شد ی دردی بود ک یهو میگرفت در حد چی ول میکرد تا نه صبح هر نیم ساعت ی بار درده می اومد رفتم بیمارستانی ک دکتر خودم بود گفت دو سانت بازی برو دردات بیشتر شه بیا ساعت ۴ بستری شی در دا همون بود اومدم یکم ورزش کردم ساعت ۴ رفتم گفت همونی بستریت نمیکنم معایینه کرد گفت برو هیچی دیگ پامو گذاشتم تو ماشین ک برگردیم دردام شدید تر شد خیلی شدید با فاصله هم رسیدیم خونه دیگ من مرگو داشتم میدیدیم از درد درد شدید ک یهو میگرفت ول میکرد ، از درد نرفتم دیگ تهران پیش دکترم رفتم تامین اجتماعی شهریار دید منو ۴ سانت‌باز بودم گفتش بدو برو بستری شو ، اومدن بستریم کردم بی حسی زدن ب کمرم از کمر ب پایین کلا بی حس ، خلاصه ک من اصن از زایمان هیچی نفهمیدم اگ طبیعی بودین حتمااا بیحسی بزنین چون خیلی خوبه
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان نفس مامان نفس ۵ ماهگی
سلام مامانا اومدم از زایمان زجر اورم براتون بگم ک اون دنیا رفتم و برگشتم🙂
من تاریخ زایمانم ۱۷ اردیبهشت بود و رفتم بدون درد بستری شدم با سرم فشار
۱۷ کلا درد کشیدم ۱۸ کلا درد کشیدم و جوری بود ک انژیوکت و خودم درمیاوردم میدوییدم بااون دردم تو سالن و جیغ میزدم و ی چیزی بگم شاید باورتون نشه میخاستم خودمو بکشم اخرش خلاصه با سه تا سرم فشار و تو دوروز درد های وحشت ناک کلا من ۳ سانت باز شد رحمم بعد کیسه ابم ترکید
ی دردایی داشتم تخت بامن میلرزیدوقتی میگرفتمش و گریه ب کمرم فشار میومد شکمم سفت میشد و بچه خودشو جمع میکرد
زیر دلم وای وحشت ناککککککک میگرف ول نمیکرد دیگ اخر سر دکتر اومد اوضامو دید گف سریع برو اتاق عمل ساعت ۱۲ و نیم شب ک شد ۱۹ اردیبهشت منو بردن با دردای وحشتناک اتاق عمل و لرز گرفته بود منو بعد میگفتم زود بی حس کنین من دردم بیوفته و حتی من امپولی ک ب کمرم زدن هم نفهمیدم🙂
بدنم بی حس شد از معده ب پایین
ودردم قط شد و انگار دنیا ماله من شد و یک و پنج دقیقه دخترم ب دنیا اومد و دیدمش از شدت دردی ک کشیده بودم دوروز خابم برد تا اخرای عمل بعد ک بلند شدم گفت پنج دقیقه مونده کارت تموم شه و اولین دعایی ک کردم حین زایمان گفتم خدایا هرکس زایمان طبیعی رو خودت بهش کمک کن
و تموم شد اوردن منو بخش ک بیچاره بابام و مامانم و همسرم فقط پشت در صلوات و گریه و نذر و نیاز کرده بودن ک منو بردن بخش ساعتی ۴اینا بود رفتم انگار تازه ب دنیا اومده بودم🙂
خلاصه ک درده جفت زایمانا رو کشیدم
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان الین مامان الین روزهای ابتدایی تولد
خب خانما اومدم براتون تعریف کنم ک چیکار کردم که زایمان کردم
من روز سه شنبه ک ۳۸ هفته کامل بودم دکترم برام معاینه تحریکی انجام داد و گفت دو سانت پنجاه درصد بازم و برم خونه ورزش و پیاده روی اینا انجام بدم
منم معاینه تحریکی ک شدم بعدش رفتم دو ساعت با قدم های تند پیاده روی کردم و ۶ طبقه پله بالا رفتم و پایین اومدم و بعد رفتم خونه زیر دوش آب گرم ۵۰ تا اسکات زدم و بشین پاشو رفتم و حالت چرخشی و کششی کمرمو تکون دادم
بخاطر معاینه تحریکی ب خونریزی افتاده بودم ک خیلی زیاد نبود و یکسره ترشحات ژله ای زرد و قهوه ای داشتم
خلاصه اون شب دردام شروع شد و تا ۴ صب درد شدید و انقباض هر ۵ دقیقه یکبار داشتم که رفتم بیمارستانی ک قرار بود زایمان کنم ک معاینه کرد و گفت هنوز همون دو سانت پنجاه درصدی برو خونه هروقت دردات شدید تر شد بیا
منم رفتم خونه و خوابیدم و دیگه بیخیال شده بودم چون صبحش ک بیدار شدم دیگه دردای شدیدم رفته بود و ی ذره درد داشتم فقط تا شب ک یعنی چهارشنبه شب
چهارشنبه رو هیچ کاری نکردم کل روز رو دراز کشیده بودم و امیدی ب ورزش کردن نداشتم تا وقتی ک شب شد و رفتم با شوهرم بیرون و موقع برگشت گفتم حالا ک بیرون اومدم پیاده روی هم بکنم
خلاصه بازم دو ساعت تند تند پیاده روی کردم ساعتای ۱۲ بود ک در حین پیاده روی انقباضام دوباره میگرفت و دردام شروع شده بود (از روز قبل همچنان خونریزی و ترشح داشتم )خلاصه بعد رفتم خونه زیر دوش آب گرم همون کارای دیشبی و رو انجام دادم
توی حموم ک بودم همش حس میکردم ی چیزی ازم میریزه ولی خب چون زیر دوش بودم فکر میکردم آبه
هی دست میزدم و میدیدم رنگ خاصی نیست و گفتم ولش کن وقتی برم بیرون نوار بهداشتی میزارم ک ببینم چیه
ادامه توی کامنت ها….
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان محمد ایلیا مامان محمد ایلیا ۳ ماهگی
بیاین ترجبه زایمان طعبی پارت ۱ بگم براتون ۲۹ بود ک بیدارشدم حالم بد بود معدم خیلی درد میکرد چند ساعت بدش خوب شد ساعت چهار بدظهر رحمم خیلی درد میکرد خلاصه هی میگرفت ول میکرد رفته رفته بیشتر میشد ولی قابل تحمل بود تا اخر شب ساعت دوازده بود ک دردام زیاد میشد نمتونستم بخوابم منم رفتم با توپ ورزش کردم اسکات زدم اینا کمرمو ماساژ دادم باز اومدم دراز کشیدم بهتر شدم ک دیدم کمر دردم شدید شد و نمیتونستم تحمل کنم دلمم کم درد میکرد چون پسر بیشتر کمر درده بقشه پارت بعدی
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان Avina🧚🏻‍♀️🩷 مامان Avina🧚🏻‍♀️🩷 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت1
صب روز دوازدهم ساعت چهار صبح با درد پریودی بیدار شدم
متوجه شدم شروع درد زایمانمه
کلی همون روز غروب پیاده روی کردم و راه رفتم
اومدم خونه متاسفانه شام سنگین خوردم و منم کیسه صفرام پره و....
ساعت یازده رفتم دوش آب گرم گرفتم میدونستم دردم میگیره
همچنان درد هم داشتم
ساعت یک و نیم صف شب حالم بد شد و ب دردام درد کیسه صفرا هم اضافه شد
و زنگ زدیم اورژانس اومد
اومد و گفت عادیه و گفتم درد دارم از کمر می‌ریزه ب شکم گفت ماه درده باید کیسه آبت پاره شده
ساعت دو نیم خوابیدم
ساعت چهار صبح احساس کردم ی مایع گرمی لای پامه
رفتم سرویس نگا کردم دیدم آبه و شروع شد ب آبریزش
رفتم بیمارستان ساعت چهار و بیست دقیقه بستری شدم
معاینه کرد س سانت بودم
درد داشتم و تا ساعت هفت و نیم دکتر معاینم کرد گفت خوب پیشرفت کردی و نیاز ب آمپول فشار نداری
دردام هر س دقیقه بود و گفت چهار سانت شدی
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان (😘چال گونه😘) مامان (😘چال گونه😘) ۷ ماهگی
تجربه زایمان

ساعت هفت صبح از خونه حرکت کردیم هشت بیمارستان بودیم رفتیم پذیرش چون روز تعطیل بود رفتیم تریاژ اونجا نامه سزازینمو دادم پذیرش شدم گفتن باید آزمایش بدی جوابش بیاد بعد بری اتاق عمل آزمایش دادم تا جوابش اومد ساعت یازده و نیم شد رفتم اتاق عمل بهم بی حسی زدن یکم طول کشید بی حس شدم بعد شروع کردن موقع فشار شکم یکم درد داشتم اذیت شدم بید گل پسرمو دیدم 🥰🥰😍😍بعدم شروع کردن بخیه زدن بعدم رفتم ریکاوری یکم بعدم رفتم بخش ک ساعت نزدیک دو بعد از ظهر شده بود راستی اینم بگم سوند رو قبل بی حسی زدن ک خیلی اذیت شدم اومدم بخش دردام خیلی زود شروع شد حتی قبل ازبین رفتن بی حسی شیاف دیکلوفناک استفاده کردم بهتر شوم روز اول خیلی اذیت شدم ۱۲ ساعت بعد عمل سوند رو در آوردن ک خیلی درد داشت ولی بعدش راحت شدم پاشدم راه رفتم خیلی بهتر شدم شروع کردم ب خوردن کم کم بهتر شدم ولی بعدش سردرد گرفتم الان ۴۸ ساعته تقریبا زایمان کردم دارم مرخص میشم برم خونه با گل پسرم خیلی خوشحالم امید وارم همتون ب موقع وصحیح سالم زایمان کنید سعی کردم کامل باشه اگه سوالی داشتید در خدمتم
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان میران مامان میران روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان آیهان🩵 مامان آیهان🩵 ۱ ماهگی
#تجربه زایمان 5
ناگفته نماند ک قبل اومدن ماماهمراه مامان خودم اومد پیشم ک باعث شد کلی انرژی بگیرم ولی همچنان میگم ب شدت درد داشتم
خلاصه ساعت 6 هی دکتر اومد معاینه معاینه و من از درد میمردم میگف زور بزن تا اینکه یهو گف برو دستشویی بیا بچه داره میاد اومدم نیم ساعت شد هی من زور هی دکتر معاینه تا برش و اومدن بچه
بچه رو‌ک گذاشت رو شکمم همش منتظر بودم دردام تموم شه تا هی فشار میدادن ک جفت بیاد و باز درد بچمم گریه نکرد استرس گرفتم تا چند دیقه بهش اکسیژن دادن حالش خوب شد
دکتر ک بخیه زد باز معاینه کرد ک خیلی بد بود
خلاصه بعد جمع کردن کثافت کاریا مامانم اومد و بعد دوساعت رفتم تو بخش…
ادامه تاپیک بعد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر