۱۰ پاسخ

کدوم بیمارستان زایمان کردی

دکترت کی بود عزیزم

بسلامتی مبارکه قدم نی نی

عزیزم با معاینه لگنی نفهمیده بودن لگنت تنگه که سزارین بنویسن؟

بامنم همین کارو کردن سردختر بزرگم آخرشم سزارین اورژانسی شدم

وای خدا عزیزم .اره طبیعی خیلی سخته .

بسلامتی زایمان کردی خداراشکر

ای خاهر من ک زایمان ب شدت راحت بود بچه ۲۰دقیقه ای ب دنیا اومد ولی خدا لعنتشون کنه منو بعدش سر جفت کشته بودن کاری میکنن من ک زایمانم ب چه راحتیه برم سز .

بسلامتی، منم سر اولیم ۱۶ ساعت درد داشتم اما دردی که واقعا درد بود یکساعتونیم بود تا پسرم به دنیا اومد
کوچیکی لگن ربطی به بخیه نداره ها، لگن استخون حساب میشه یه جورایی اما بخیه برا گوشت و پوسته..
چرا ورزش نکردی موقع دردات؟ خیلی تاثیر داره رو کاهش درد

وای چرا سزارین نکردن مگه دکترت نامه نداده بود بهت؟

سوال های مرتبط

مامان شایان مامان شایان روزهای ابتدایی تولد
پارت ۲
ساعتای ۳ و ۳ونیم بود سوند برام گذاشتن خیلی درد نداشت و تحمل کرد تا ۳ سانت باز شدم بعدش سرم فشار بهم زدن و ساعتای ۵و نیم و ۶ یه ماما اومد یه آمپول عضلانی بهم زد از اونجا دردام شروع شد ولی بازم قابل تحمل بود یعنی جوری بود فقط قیافم تو هم میرف ساعتای ۷ شام آوردن نشستم شام خوردم اونم چی جوجه کباب 😂 هی از درد قیافم میرف تو هم هی میخوردم تا پس نیوفتم موقع زایمان دیگه خوردم یکمم راه رفتم دیگه دردا شروع شد دیگه ایندفعه جیغ میزدم پرستارا صداشون در اومده بود خانوم چخبره جیغ بنفش میزنی و اینا تا ساعت ۸ونیم ۹ من همینجوری جیغ میزدم از اون به بعد اومدن کیسه آبو پاره کردن و گفتن زور بزن دیگع جیغ نمیزدم فقط زور میزدم بعدش گفتن بلند شو برو اتاق زایمان یعنی کمک نمیکردن راه برم خودمو انداخته بودم رو شونه پرستار اونم هی غر میزد خانوم بلند شو من نمیتونم منم فقط اشکام همینجوری می‌ریخت به زور بردنم تو اتاق زایمان و زور میزدم بلاخره تموم شد ساعت ۱۰ و نیم شب بچم سالم به دنیا اومد پرستارا میگفتن چقدره نازه و اینا ولی من بیهوش شدم از درد و فقط صدا می‌شنیدم یه پرستار گف که پسرت ختنه شده به دنیا اومده این خیلی واسم جالب بود تو اون بیهوشی تا ۱۲و ۱ شب داشتم بخیه میخوردم و اخراش رو قشنگ حس کردم ساعتای ۲ اینا بود آوردنم بخش سره راهم هم شوهرم و مامانم اومدن منو دیدن من رو ویلچر سرم افتاده یه ور عین بید میلرزیدم منو دیدن گفتن چرا اینجوری گفتن طبیعیه خلاصه بگم هم اذیتم کردن هم راضی بودم
مامان رَستا مامان رَستا ۴ ماهگی
مامان جوجو مامان جوجو ۳ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان معجزه خدا مامان معجزه خدا روزهای ابتدایی تولد
پارت چهارم...
توزایشگاه دوساعت دیگه بودم تا به بچه شیر بدم و بریم بخش....وقتی رفتم بخش خون زیادی ازمن میرفت ومنم‌ترسیده بود..با خودم میگفتم الان دیگه تموم‌میشه ... ولی ای دل قافل....یه تیکه از جفت جامونده بود من هی داشتم بیحال بیحال تر میشدم...تا اینکه مجبوری گفتم بیان.چون بخیه داشتم از درد معاینه شون میترسیدم....یک نفر اوند دو نفر اومد یهو ده نفر ریختن روسرم....یکی سرم میزد یکی شیاف میزد تو مقعدم.یکی قرص زیزبونی میداد...یه نفر دیگه هم‌دستش تا ارنج تو من بود....یعنی جیغ میزدم ...میگفتم ولم کنینن...میگفتن ساکت باش تحمل کن....از درد زیاد دستاشون و میگرفتم...قشنگ رحمم‌و چنگ‌میزدن....منو تند برن به اتاق دیگه...باز دکتر اومدم دستشو تا ارنج کرد...میگفت ساکت باش حرف نزن ....منم‌گریه میکردمو جیغ میزدم...تمام بخش دور اتاق من جمع شده بودن و نگران من بودن....بالخره بعد نیم ساعت عذاب که از درد زایمان بدتر بود ولم کردن....ولی هر نیم ساعت میومدن شکمم و فشار میدادن باز...🥲🥲🥲
مامان 🌼💮ستیا💮🌼 مامان 🌼💮ستیا💮🌼 ۱ ماهگی
اگه بخام از تجربه زایمان طبیعی که داشتم بگم راستش من چون خودم کارشناسی پرستاری دارم وخیلی زایشگاه رفتم و زایمان طبیعی رو اون غولی که خیلیا می‌دونستن نمیدیدم 😏 فک میکردم با ورزش و پیاده روی و نهایتا یکم درد بچه کنارته😏 ولی نگم براتون که ۱۷ ساعت طول کشید تا دخترم ب دنیا اومد🤕 از ساعت ۱۲ ظهر که نشتی کیسه آب داشتم رفتم معاینه شدم ۲سانت باز بودم دیگه‌ از بیمارستان شهرمونم هم نگم براتون هر ساعت معاینه میشدم ولی میگفتن هنوز دوسانتی تا ساعت ۱۰ شب که برام توپ آوردم یکم توپ زدم حس کردم زیر شکمم درد نسبتأ شدیدی گرفت ولی تحمل کردم بازم توپ زدم دوباره معاینه شدم گفتن هنوز دوسانتی😑😑 خلاصه تا ساعت ۱۲ شب معاینه شدم ۳ سانت بودم و شدیدا زمینو گاز میزدم 😖 ولی پیشرفت نداشتم خلاصه خواستم بی‌حسی بزنم که اونم نزدن برام 😒 چون گفتن کارشناس مامایی که بی حسی میزنه الان نیست...فقط گاز انتونوکس برام اوردن که اونم فقط حس تشنگی بهم میداد وگرنه هیچ تاثیری نداشت😶😑 خلاصه از درد گلاب ب روتون همش بالا میوردم؛؛ اصلا فکرشو نمیکردم اینقد درد داشته باشم خدا میدونه ک چشام باز نمیشد خمار خمار بودم از درد ولی صدام کل بیمارستانم میگرفت انگار رفتم زیر دوش موهام خیس خیس بود از عرق ینی ب غلط کردن افتادم که نگم براتون ...ولی بدی این انتخابم این بود ک هیچ راه برگشتی نبود برام 😑😑 خلاصه سرتون ب درد نیارم من لحظه های آخر دیگه دنیا ب چشمم سیاه بود و هیچی از حرفای ماما متوجه نمی‌شدم 😞 بنده خدا سردرد گرفته بوداز دست من
فقط حرف آخرش که بهم گفت جیغ نزن زور بزن سعی کردم گوش بدم دیگه همین کارو کردم و تو ۶ یا ۷تا زور آخر ستیا خانوم منم روز ۱۹ شهریور ساعت ۴ صب ب دنیا اومد 🧿🧿🧿🤲🏻🤲🏻🤲🏻 ..
مامان زهرا مامان زهرا ۴ ماهگی
تجربه ی من 🌱
زایمان طبیعی🌸
من دختر اولمم طبیعی بود و از صبح تا شب درد کشیدم سر این یکی استرسم بیشتر بود و اینکه دردامم شروع نمیشد .دختر اولم سی و هشت هفته و ۴ روز زایمان کردم اما این یکی چهل هفته و یک روز.
هرکار کردم دردام شروع نشد تا اینکه یک روز قبل زایمان رفتم معاینه تحریکی شدم و از سرشب انقباضام نامنظم شروع شد ک رفتم زیر دوش و اسکات و دمنوش و اینا...ک ۹ و ۱۰ دیگه منظم شد هر ی ربع شروع تا رسید ب ۵ دقیقه .عهد کرده بودم مث زایمان اولیم جیغ جیغ نکنم هی نفس عمیق میکشیدم ۱۲ و نیم بود داشت شدید تر میشد ک هی اسکات میزدم و میرفتم زیر دوش اب گرم .خدایی اب گرم فوق العاده بود دیدم خیلی دردمو کم میکنه ب مامانم گفتم مامان من از حمام نمیام بیرون گف حالت خوبه گفتم اره خلاصه ی ساعتی تو حموم بودم اومدم بیرون نماز صبحمو خوندم دعای انشقاق و نادعلی ک یهو شدید شد و گفتم بریم دیگه شروع کردم ب اه و ناله سریع رفتیم بیمارستان و معاینه کرد گف ۷ سانتی .انقدددد خوشحال شدم فک میکردم برم میگع دو س سانتی .خلاصه بستری شدم و دکتر اومد گفتم توروقران بی دردی بزنین دکتر گف تو ۸ . ۹ سانتی اخرشه نزن گفتم ن بزن تو روخدا بزن ک زدن و گیج شدم .خیلی تاثیر نداشت تو درد فقط چون خیلی گیج بودم و خوابم میبرد زمان زود گذشت .یادمه رو تخت بودم هی میگفتن زور بزن هر وقت درد داری بیس دقیقه طول کشید تا ب دنیا اومد .
مامان هامین مامان هامین ۴ ماهگی
پارت ۳

خب من رفتم برای معاینه، ماما اومد و دو انگشت برد داخل گفت ۳ سانتی بعد موقعی که می‌خواست دستشو بیرون بکشه دستکشش‌ پر‌ خون شده بود بعد به همکارش گفت این خون از کجاس‌ ممکنه‌ از جفت باشه!؟
من دیگه چون درد داشتم متوجه حرفاشون نشدم‌
ساعت ۹ شب بود منو بردن اتاق مخصوص برای زایمان طبیعیا‌ رفتم رو تخت‌، دردام بدجور شدت پیدا کرده‌ بود که اصلاا برام قابل تحمل نبود دوباره معاینه کردن ۴ شده بودم، برام دستگاه ان‌ اس‌ تی گزاشتن
و من از شدت درد فقط جیغ و داد میزدم
از ساعت ۹ شب تا ۲ شب درد مداوم و وحشت‌ ناک داشتم که از ۹ تا ۱ به طور یکسره داد میزدم فقط که اخرا دیگه نایی برام نمونده بود و نفسی نداشتم که داد بزنم ولی دردو داشتم و از شدت خستگی خوابم می‌برد و هی بیدار میشدم و این روند تا ساعت ۲ ادامه داشت و این مابین معاینه میشدم که بعد ۴ سانت همینجور به ۵ و ۶ هم رسیدم‌ بعد دیگه تقریبا اخرا بود یهو اومدن دستگاه‌و دیدن گفتن بهم نفس عمیق بکش بچه نفس کم اورده منم که از شدت درد بزور نفس میکشیدم
مامان مهدیار🫶🧠🫀🫁 مامان مهدیار🫶🧠🫀🫁 روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم زایمان طبیعی
اینم بگم قبل اینکه برم بیمارستان یه قاشق روغن کرچک خورده بودم چون یبوست داشتم و نصف لیوان دم کرده زعفران.ک اونام تاثیری تو دردام نداشت و به نظرم انقباضاتمو بدتر کرد. خلاصه وقتی بستریم کردن گفتن هنوز یه سانتی و هی شروع کردن معاینه تحریکی و معاینه ک خیلی دردناک بود از ساعت ۴ صبح ک بستری شدم ساعت ۶ یا ۷ بود یک سانت و نیم شدم .و خیلی خیلی درد داشتم اصلا با دردای پریودی قابل مقایسه نیست مرگ و جلو چشات میبینی.خلاصه ماما همراهم هی پیگیرم بود گفت ۴ سانت شدی میام‌.منم هر ۱۵.۲۰ دقیقه میومدن و معاینه می‌کردن اما اصلا پیشرفت نداشتم و همون ۱ و نیم بود خلاصه تا ساعت ۱۲ ظهر هی معاینه و خونریزی شدید و استفراغ وحشتناک از درد زیاد ک کل اتاق پر شده بود از خون و کثیفی.ک هزار بار گفتم غلط کردم اومدم طبیعی ولی راه فرار نداشتم بیمارستانمم فرقانی بود ک بدک نبود .خلاصه ساعت ۱۲ ظهر بود و من با دردای وحشتناک ک یکسره بدنم عرق می‌کرد و میلرزید درد میکشیدم و اونا میگفتن چته چرا مثل تشنجی ها رفتار میکنی ولی واقعا داشتم جون میدادم .گفتم آمپول فشار بزنید نمیزدن میگفتن خودت ورزش کن راه برو اما من حتی حال تکون خوردن نداشتم اون لحظه ها.خلاصه دوباره هی معاینه و معاینه رسیدم به ۲ سانت ک ماما همراهم اومد خدا خیرش بده زودتر اومد تنها نباشم.اومد خرما دهنم میداد آب میداد خلاصه کمر مو چرب می‌کرد و من فقط زجه میزدم بعد کلی اصرار و خواهش آمپول فشار زدن ک اونم دردام و بیشتز و بیشتز می‌کرد ک هر ثانیه مرگ و جلو چشام میدیدم و هی میگفتن درزش کنم اما من نمیتونستم و فقط یکم میتونستم بعد از حال میرفتم انگار بیهوش بودم خلاصه باز معاینه کردن ..
مامان قلب مامان🥺😍 مامان قلب مامان🥺😍 ۳ ماهگی
خاطره زایمان طبیعی
گفت اگه به خورده درد و تحمل کنی یه کاری میکنم نیم ساعت دیگ زایمان کنی..خلاصه قبول کردم ک باز گفت پاهاتو باز کن هروقت درد شرو شد بگو معاینه کنم...سه بار پشت سر هم این کارو کرد بار آخر دهانه رحمممو از ۵ سانت آوورد رو ۸ سانت با دست باز کرد خیلی درد داشت ولی ارزششو داشت..دیدم دیگه جیغ زدن فایده نداره با هر انقباض نفس عمیق می‌کشیدم البته تند تند..چن بار رفدم دسشویی رو‌توالت با آب گرم خودمو شستم اومدم رو‌تخت و باز همین کارو تکرار کردم تا چهل دقیقه گذشت دیگ دیگ از نفس افتاده بودم ک یهو دکترو ماما اومدن وسایل آووردن گفتن آماده شید برا زایمان خیلی خوشحال شدم...خیلی درد داشتم باز ازم خواستن ک بزارم تو دردام معاینم کنن همزمان زور بزنم ک خیلییییییی برام درد آور بود ولی باز انجام دادم ..داشتم جیغ میزدم میگفدم فقط دارم کنید😂ک یهو ماما با قیچی پاره کرد ک اصلاااااا دردشو حس نکردم ..یه دکتر دیگه هم از بالا شکممو فشار داد پسرم ب دنیا اومد🥺ک باهاش همه دردام یادم رفت😍بهترین حس بود..من راستش از زایمانم اصلااا راضی نیستم با اینکه فقط سه ساعت و نیم درد کشیدم ولی راضی نیستم چون انقد زور زدم مقعدم ورم کرده الان جای بخیه هام درد می‌کنه حتی نمیتونم خوب ب بچم شیر بدم..بازم بدن هرکس فرق می‌کنه ولی خب اونجا همه ب من میگفتن عالی زایمان کردی من خودم راضی نبودم😁اینم از تجربه من