۱ پاسخ

ضربان قلب بچت چندمیشد؟

سوال های مرتبط

مامان ماهان مامان ماهان روزهای ابتدایی تولد
پارت اول طبیعی- سزارین
من سه شنبه نوبت دکتر داشتم ولی اینقدر که سوزش سر دل داشتم یکشنبه بدون نوبت رفتم دکتر، بهم گفت بعد از ظهر برو بیمارستان ان اس تی بگیر بگو بهم خبر بدن، من رفتم خونه نهار خوردم و دوش گرفتم و رفتم بیمارستان. اونجا ازم ان اس تی و فشار گرفتن خوب بود به دکترم که گفتن ،گفت یه آزمایش هم‌ بده به خاطر سوزش معده. آزمایش که دادم مشخص شد دفع پروتئین دارم و بستریم کردن برای ختم بارداری. معاینه هم که کردن دهانه رحمم کاملا بسته بود و هیچ انقباضی هم نداشتم.
یکشنبه ساعت هشت شب بستری شدم و بهم قرص دادن برای شروع دردها. دو مرحله بهم قرص دادن و تو سرمم هم دارو تزریق میکردن. دردها و انقباض هام تا فردا قبل از ظهر به مرور زیاد و شدید شد. تمام مدت هم دستگاه ان اس تی بهم وصل بود که خیلی به خاطر همون اذیت میشدم،چون دوست داشتم موقع دردها راه برم یا ورزش کنم که دردهام کنترل بشه ولی چون ضربان قلب و اکسیژن بچه پایین اومده بود نمی ذاشتن. میخواستم به پهلو بخوابم که بازم نمیذاشتن چون دهانه رحمم کج شده بود.
مامان محمدحیدر👶🏻 مامان محمدحیدر👶🏻 روزهای ابتدایی تولد
•تجربه زایمان٫پارت ششم🧸🌱
با همسرم سریع رفتیم دنبال مادرم بعد رفتیم سمت بیمارستان برای تشکیل پرونده🥹
اون شب کارای اولیه قبل از عمل(آزمایش خون و ادرارـ نوار قلب ـ ان اس تی) رو انجام دادن و گفتن از ساعت دوازده چیزی نخور و فردا ساعت هفت بیمارستان باش🙂
اون حجم از نگرانی و ناراحتی حالا دیگه جا شو به ذوق و استرس داده بود؛ اومدم خونه دیدم همسرم با خواهرم هماهنگ شده و برای تولدم جشن گرفتن🫠❤️
فردا ساعت هفت رفتم بیمارستان و توی بلوک زایمان بهم لباس دادن و آنژیوکت وصل کردن؛ روی تخت دراز کشیدم و ان اس تی رو مجدد تکرار کردن بعد فرستادن که دکتر قلب سلامتم رو برای اتاق عمل تایید کنه و بعدشم یه مشاوره بیهوشی فرستادن که تست حساسیت از مواد بیهوشی رو ازم بگیرن و یکبارم قبل از عمل دوباره سونوکردن که بریچ بودن نی نی قطعی بشه😮‍💨
ساعت یک و نیم بود که دکترم اومد گفت واسه اتاق عمل آمادم کنن🫡
پرستار اومد با سوند توی دستش؛ اینقدر ترسیده بودم که جرات نمیکردم دراز بکشم اما از اون چیزی که میگفتن خیلیییی راحت تر بود فقط چند ثانیه اول کمی سوزش داشت که قابل تحمل بود😁
دیگه با ویلچر منو بردن سمت اتاق عمل....
مامان گردو🩵(رهام) مامان گردو🩵(رهام) روزهای ابتدایی تولد
منم تجربه سزارینم مینویسم که هم شاید به درد کسی بخوره هم یادگاری بمونه❤️
پارت اول ...
من از اول انتخابم سزارین بود بخاطر ترس از طبیعی ولی خب اخراشم طوری شد که دیگه باید سزارین میشدم آنزیمای کبدیم تو بارداری رفت بالا و هفته اخرم تو سونو گفتن بند ناف یدور پیچیده دور گردنش ...
نوبتم ۱۵ اسفند بود که دو سه روز قبلش از بیمارستان بهم زنگ زدن برم برای مشاوره ی بیهوشی که اصلا چیز خاصی نبود یه نوارقلب از خودم گرفتن و یسری سوال که چه دارویی خوردم و چه بیماریهایی داشتم و ... آخرم یه آزمایش خون گرفتن ازم همین .
به شدت استرس داشتم چون تاحالا اتاق عملم نرفته بودم کلا از زایمان وحشت داشتم شب قبل عمل تا صبح نخوابیدم که دیگه بهم گفته بودن پنج و نیم صبح بیمارستان باشم
اول که رفتم گفتن برو بلوک زایمان اونجا یسری برگه و رضایت نامه دادن امضا کردم و بعد لباس اتاق عملو دادن گفتن بپوشم ، اومدن ان اس تی برام وصل کردن و آنژیوکت روی دستم وصل کردن و سروم زدن بعدشم که دکترم زنگ زد گفت مریضمو بیارین اتاق عمل اومدن برام سوند وصل کردن.
پرستارای بلوک زایمان خیلی خوش اخلاق و خوش برخورد بودن واقعا راضی بودم ازشون .
پنج و نیم بیمارستان بودم دیگه حدودا هفت و نیم بود که گفتن باید بریم اتاق عمل.
مامان اقا هامین مامان اقا هامین ۲ ماهگی
تجربه سزارین یهویی پارت ۲
همون موقع سریع رفتم ، اول یه ان اس تی انجام دادم که خداروشکر خوب بود ،بعدم رفتم تو مطب دکتر توی نوبت ، چون نامه ویزیت اورژانسی داشتم منشی قبولم کرد ...
روز پر تحرک، استرس و پر تنشی رو داشتم میگذروندم 😫 بعد از ۲-۳ ساعت تو انتظار بودن نوبتم شد ، که واسم ۲-۳ سال گذشت ، دکتر سونو کرد گفت اب دور جنین و ضربان قلب و بیوفیزیکالش خوبه ،من تشخیص iugr نمیدم فقط نینی ریزه همین ، میتونی تا هفته ۳۸-۳۹ صبر کنی 😍
خوشحالترین اومدم بیرون 🤗 عکس سونو رو واسه دکتر فرستادم ، گفت خوبه ، فقط یه روز در میون ان اس تی بده
بعد از روز وحشتناک ، شب با ارامش خوابیدم، صبح ساعت ۵:۳۰ گرسنه ام شد و بیدار شدم ، خامه و عسل خوردم و خوابیدم ، همینجور که دراز کشیده بودم ، حس کردم ترشح ازم اومد ، خب طبیعی بود ، چند ثانیه بعد باز اومد بلند شدم رفتم سرویس بهداشتی ببینم چیه ، یهو کلی اب وترشح ازم اومد ، داشتم سکته میکردم ، از چیزی که میترسیدم سرم اومد 😑 همینطور که از ترس میلرزیدم شوهرم رو بیدار کردم و باز برگشتم سرویس که دیدم چند تا خوب ابه هم داره میریزه ، دیگه مثل بید میلرزیدم و شوهرم هم داشت بهم ارامش می داد 😰
سریع پد گذاشتیم و رفتیم بیمارستان و با اینکه هنوز نامه تاریخ زایمان نداشتم اما چون نامه روانپزشک رو برده بودم و اوکی اولیه رو گرفته بودم ، زایشگاه بستری شدم ،ان اس تی بهم وصل شد و ساعت ۶ صبح با دکترم تماس گرفتن ، مریض اورژانسی دارید تشریف بیارید واسه سزارین 🤣🥴🥺
شرح سزارین هم بگم آیا ؟؟
مامان شاهان مامان شاهان روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان ۲
تا رسیدم زایشگاه آقایی که ویلچر رو می‌روند گفت مادر پر خطر داریم زایشگاه زود کارای بستری رو انجام داد و داخل یه اتاق هدایتم کرد که ازم ان اس تی بگیرن و سرم وصل کردن بهم تا ساعت ۷ طول کشید چون همچنان از کیسه آبم داشت میریخت ساعت ۷ آماده ام کردم برای اتاق عمل کادر بیمارستان واقعاً عالی بود برای منی که تا حالا اتاق عمل نرفته بودم جوری صحبت می‌کردن که اصلاً ترس نداشتم سوند هم اصلا احساس درد نداشت فقط یکم سوزش داشت که ۵ دیقه ای برطرف شد تا اتاق عمل آماده بشه شد ساعت ۷ونیم
وقتی که گفتن اید آمپول بی‌حسی رو تزریق کنیم من شروع کردم به لرزیدن
دکتر بیهوشی و دکتر خودم کلی آرومم کردن و واقعا هیچی متوجه نشدم از امپول بی حسی امت همینکه وارد کمرم شد پاهام داغ داغ شد بخاطر استرسی ک داشتم برای اولین بار اتاق عمل رفتن حالت تهوع گرفتم بعد تزریق که اونم به متخصص بیهوشی گفتم و زود برام داخل سرم امپول زد ک همون لحظه برطرف شد هیچی از پرسه زایمان متوجه نشدم و برای من عالی بود فقط چون دکترم بعد من ۳ تا عمل سز داشت من تقریبا ۲ساعت ونیم ت ریکاوری بودم ...
مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 ۲ ماهگی
🌸تجربه سزارین پارت پنجم🌸
همون موقع به خانم پرستار گفتم و اومدن دوتا شیاف هم برام گذاشت تا ساعت چهار اینا که وقت ملاقات تموم میشد با خانواده ام سرگرم بودم در اون حین بیحسی ام کامل رفت وقتی همه رفتن دردم شروع شد اما اونقدر که میگفتن و شنیدم بودم زیاد نبود واسه من مثل درد پریودی بود اما من پریودی های دردناکی هم داشتم خلاصه درد غیر قابل تحملی نبود با شیاف و سرمای که بهم وصل میکردن من اوکی بودم.خب شاید ساعت ده شب و باید یک چیزی میخوردم و از تخت میومدم پایین که قسمت سخت سزارین از نظر من فقط اون لحظه ای بود که خوابیده بودم و باید مینشتم لبه تخت این خیلی واسم سخت بود خلاصه با کمک همراهمیم بلند شدم نشستم لبه تخت یکم بابونه و نبات خوردم پرستار اومد سوند رو خارج کن اصلا درد نداشت سوزش هم نداشت من چون از وقتی از اتاق عمل اومده بودم تکون نخورده بودم و کلا به پشت دراز کشیده بودم موقعی که تکون خوردم و نشستم خون ریزی کردم همین باعث شد شکمم رو فشار بدن چون به دکترم سپرده بودم تو بیحسی انجام بدن که همین کار رو هم کرده بودن اینو یادم رفت بگم موقعی که میخواستم برم پخش از ریکاوری اونجا هم شکمم رو فشار دادن درد نداشت موقعی هم وارد پخش شدم فشار دادن چون هنوز بیحسی داشتم اونم قابل تحمل بود خب داشتم میگفتم چون خون اومد ازم پرستار چند بار شکمم رو فشار دادم خب واقعا دردناک بود اما چند ثانیه فقط دردش میشد
مامان کارن مامان کارن ۳ ماهگی
تجربه زایمانم


پارت (دوم)


پرستارا گفتن‌ که میتونم تا ۱۲شب غذا بخورم منم‌قشنگ استفاده کردم‌تا ۱۲
پیتزا و هر چی هوس داشتم و گفتم برام خریدن و خوردم
دیگ‌اومدن نوار قلب ازش گرفتن که خوب نبود 😑 پرسیدم‌گقتم‌ چیکار باید بکنم اگه خوب‌نیاشه گفتن میبریمت اتاق عمل اورژانسی سزارین میشی منم دوباره هی بترس از‌اینکه اینهمه خوردم خوب بالا میارم ک😑😑😑😑
دوباره گفتن راه برو اینا باز بیایم نوار قلب بگیریم
دوباره گرفتن گفتن خوبه همون فردا میری عمل
منم که شب تا صبح فقط راه رفتم و فکر‌کردم‌خیلللی میترسی‌دم هی از هم اتاقیم‌ میپرسیدم‌راجب‌اتاق عمل و اینا
تا صبح شد دیگ گفتن باید منتظر بمونم تا دکتر بیاد منم‌موهامو‌شونه زدم‌و لباسامو‌اوکی‌کردم‌وسایل پسرمو‌همه چی آماده کردم از ۶صبح که برم‌اتاق عمل دیگ حالا هی کی دکتر میاد کی دکتر میاد ،،،،..
تا ساعت شد ۱۰😑😑خبری از دکترم نبود 😐
یعنی میتونم بگم سخت ترین روز زندگیم بود همین ترس و انتظارش‌ تا قبل اومدن دکتر دیگ دکتر ساعت ۱۱. اومد
ادامه دارد…،،.