بله من خیلی حسرت میخورم برای کارهایی که درحق نویان باید انجام میدادم یا بلد نبوذم یا تجربه نداشتم ...خدا رو شکر گذشت
وای یکیم پیدا شد مثل من
دقیقا منم مثل شما فکر میکنم
دوران بارداری هم 3 ماه اول استراحت مطلق بودم بعد دیگه جفتم اومد بالا
ولی در کل خیلی تو گذشته هستم
الان که بچه دارم همش حسرت میخورم میگم چرا از نوزادیش بیشتر عکاسی نکردم یا نبردمش آتلیه
منم خیلی به همه چی فکر میکنم و براش برنامه ریزی میکنم ولی نمیدونم چرا همون جوری که دلم میخاد پیش نمیره
همیشه باب میلم نیست
همیشه ناقصی داره
اگه بخوام کلی حساب کنم کلا در حال حسرت خوردن گذشته هستم که چرا مثلا فلان کارو انجام ندادم
احساس پیری میکنم واقعا
همش میگم دیگه وقتی نیست برای انجام فلان کار
هی میگم نمیشه چون فرصتش تموم شده
خیلی اذیتم اینجوری واقعا
مامان حسین جانم.
من از تیر ماه پارسال درگیر انتقال جنین بودم.
بعد کلی اماده سازی و دارو و امپول ۲۵ شهریور جنینامو انتقال دادم و فقد لیا برام موند...
از اون روز تا روز زایمان استراحت مطلق بودم و عضله هام تحلیل رفت بخاطر تحرک نداشتن..ماساژ میدادن دست و پامو که بی حس و سر نشه و الانم ک لیا توی چهار ماهه یه طور دیگه ای درگیرم..و با این صحبتا حسرت میخورم.ک چرا لحظه زایمان لیا استرس داشتم و لذت نبردم...چرا افسردگی گرفتم و لیا رو تا ۴۰ روزگیش نبوسیدم و اونطور ک باید لذت نبردم از نوزادیش.دلم میخواد برگردم عقب و دنیا دنیا بوسش کنم و لذت ببرم از لحظه ای ک میزارنش روی سینم.
برات دعا میکنم گلم و واسه بهتر شدن حالت صلوات میفرسم💋💘 ببخشید طولانی شد حرفام🤍
من حسرت خور نیستم و واسم مهم نیست ولی خوب واسه کسی که بهم حسودی کنه، ناراحت میشم از کاراش
منم همینم
با همه ی وجود اینارو میفهمم 💔
یه مدت هم مشاوره رفتم بهتر شدم یکم خداراشکر....
منم همین حالو داشتم ...انگار توی یه زندان بودم این آخرای بارداری....
منم دقیقااا خیلی به گذشته فکر میکنم و خودمو اذیت میکنم
منم همین طوریم عزیزم
فک کنم شرایط بارداریمونم عین هم بوده🥲من استراحت مطلق بودم از ۱۹ هفته تا ۳۷ هفته هیچ جایی به جز دکتر نمیرفتم از لحاظ روحی خیلی تو وضعیت بدی بودم وهمچنانم روم مونده و خوب نشدم
به علاوه استراحت مطلق بودنم اتفاقات خیلی بدی برام افتاد الان که فک میکنم میگم چه طوری دووم آوردم🥲
من ن حسرت گذشته نمیخورم هیچ وقت اما آدمیم ک همیشه ب آینده فکر میکنم استرس میگیرم
چیزی ک هنوز اتفاق نیوفتاده من حرصشو میزنم 🤦🏻♀️جفتش ب ی اندازه سم هستش
نه جان حسرت خور نیسنم خداروشکر اما تو زندگیم الانا همیشه به چندین اشتباهم فکر میکنم و و پشیمونم.. منم حاملگی خوبی نداشتم
منم حالم خیلی بد بود ویار شدید داشتم ولی مادرشوهرم اینا سر زده میومدن اعصابم میریخت بهم
غریبم تو تهران خیلی چیزا تو حاملگی دیدم ازشون که هیچ موقع یادم نمیره😊
من توبارداری خیلی خیلی اذیت شدم تودوروبریام اشناهام خداروشکر کسی اینجوری نبود ۳ماه اخر کل بدنم کهیرزده بود انگارسوخته بود هرکی منومیشناخت و میدیدبرام گریه میکردسه ماه ازصبح تاشب شب تاصبح فقط توحموم بودم و گریه میکردم یه شونه داشتم دندونه هاش تیزبود باهاش خودمو میخاروندم تااروم شم میومدم بیرون ازحموم کل تنمو پمادمیزدم یک ساعت دیگه دوبار شروع میشد میرفتم حموم.الان رد اون لکا روبدنم مونده معلومم نیست کی ازبین بره ولی باتموم اینا وقتی پسرم و میبینم میگم خدایاشکرت واسه این فرشته
امیدوارم همیشه حالت خوب باشه💓
ولی خیلیا سختی داشتن و مسیر همواری نیومدن اما زندگی همینه اصلا با سختیاس که آسونیا به چشم میاد.... از حال حاضر لذت ببر
این که اسمش حسرت خوری نیست....
شما فقط از چیزایی که بهت گذشته ناراحتی...
منم همینجورم تو بارداری خیلی بهم سخت گذشت الان که یاد اون زمان میفتم حالم بد میشه.
منم از بارداری متنفر شدم
۹ ماه استراحت مطلقققق
حتی حمومم نمیتونستم برم
تموم استخونام خشک شده بود
افتضاح چاق شده بودم
برات دعا میکنم
من که الان برام خیلی سخته
خسته شدم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.