این ماه اخری ک منتظر تولدشم و دارم براش برنامه ریزی میکنم یاد ماه اخر بارداریم افتادم ک برای اومدنش لحظه شماری میکردم و برنامه میریختم ک دنیا اومد چ کارا با هم بکنیم!
هیچی مث چیزی ک تو ذهنم بود نشد! و کلی براش ناراحتم....
بدتر از اون تازه یاد بارداری سختم افتادم ک ماه اخر واقعااااا دهنم سرویس شد
ورم شدید در حدی ک پاهام تو هیچ کفشی جا نمیشد از ورم زیاد همه ی استخون های ریز روی پام از جا درومدن..راه نمیتونستم برم..هرموقع میخواستم صندل یا دمپایی بپوشم از درد بغض میکردم
یا اون کهیر های مزخرف!! از روی انگشتای پا تا روی شکمم پر شده بود کهیر تا صبح با گریه میخاروندم..پماد میمالیدم..اب یخ یخ میگرفتم..کمپرس یخ میمالیدم...
ماه اخر از سخت ترین دوره ها بود و فک میکردم هیچوقت تموم نمیشه..
ناراحتم ک چرا افسردگی بعد زایمان نذاشت از بچه دار شدنم لذت ببرم...ب اندازه کافی عکس و فیلم بگیرم...
میبینم بقیه مامانا از ماه اول ماهگرد گرفتن و من هیچی اذیتم میکنه‌..
دلم میخواد هم برگردم عقب تا ی سری چیزارو جبران کنم هم برنگردم عقب تا دوباره تجربه نکنم☹️

تصویر
۶ پاسخ

عزیزم بقیه روزا رو بچسب تازه بانمک تر میشن خودتو سرزنش نکن ما مادرا بقدر کافی سر چیز کوچیک و بزرگی عذاب وجدان میگیریم😘تا همینجا که رسیدین خدا قوت

الهی عزیزم خیلی سخته واقعان بعد اینکه بچه بدنیا میاد آنقدر درد تو بدنت آنقدر خسته ای آنقدر بعضی حرفها ناراحتت میکنن که نمیتونی از بچه لذت ببری کاش زمان برگرد عقب 😔😪

منم بعضی ماهگردا عکس نگرفتم امروز نه ماهششد خودم مریض بچم نریض شد بردیم دکتر باز نشد 🥲🥺

از این به بعد جبران کن🤩🤩🤩خدایی پسرت دست به گلات نمیزنه؟؟؟؟😅😂

انگار داشتی بارداری منو تعریف میکردی😣😣

ای جانم از این به بعد بیشتر وقت بگذرون الان تازه شیرینن کارای جالب انجام میدن

سوال های مرتبط

مامان 🌛ماهلین خانم مامان 🌛ماهلین خانم ۱۰ ماهگی
وای وای دو ماه بود پریود نشده بودم تا رفتم دکتر بهم دارو داد امشب پریود شدم جوری درد داشتم یاد درد زایمان افتادم
کسایی ک طبیعی زایمان کردین میدونید دیگ صد برابر درد پریوده
۴۰ روز دیگ میشه یک سال کم کم ک به تولد دخترم نزدیک میشم خاطراتش بیشتر میاد تو ذهنم 😭
خدایی من بارداری بدی نداشتم یعنی پرخطر اینا نبود عادی بود با یکم افسردگی قاتی از بارداری راضی بودم تا پنج روز آخر و زایمانم
یادش می افتم بدنم بخدا یخ می‌کنه
هرروز تو سگ سرما میرفتم پیاده روی ک زایمانم راحت باشه
نیومدن ماما همراهم افتادم تو حموم بیمارستان سر خوردم از روی توپ
زایمان افتضاحم که کلی خون ازم رفت دو کیسه خون زدن بهم، پنجاه تا بخیه خوردم ، گوشه های دهنم پاره شده بود ازبس جیغ زده بودم خون لخته کرده بود تو پام انقد ورم کرده بود اندازه یک بادکنک شده بود ناخنم زده بود بیرون
باز شدن و عفونت بخیه هام دوباره بخیه زدنم، افسردگی کثافت ، زردی ماهلین کولیک
ووووو خداروشکر خدارو هزاربار شکر که تموم شد تا ۴۰ روزگی ماهلین همه چی برام کابوس بود شکر که خوب شد با وجودش برکت آورد تو زندگیمون
یه درد پریودی باعث شد مثل فیلم تمام خاطرات پارسال از جلوم رد بشه
حالا بیشتر قدر لحظات رو میدونم
فسقل من اینجا ۲۹ روزه بود 😍🧿☺️
مامان دنیز مامان دنیز ۱۱ ماهگی