۳ پاسخ

میشه لطفا لایکم کنی پارتای دیگت رو هم بخونم

بعضی دکترا چقد نفهمن

خب بعد

سوال های مرتبط

مامان لیام🩵 مامان لیام🩵 ۲ ماهگی
خب اومدم از تجربه زایمانم(سزارین) بگم تو دوتا پارت میگم به طور خلاصه بخوام بگم من دکترم و انتخاب کردم و از اول رفتم تحت نظرش از همون اول هم گفتم سزارین می‌خوام کل شرایط منو دکترم میدونست و از بابت دکتر و بیمارستان خیالم راحت بود چون خیلی تعریفشو شنیده بودم بهم تاریخ داد اما خودش رفت سفر و یه روز قبل از تاریخم از سفر میومد خب استرس زیاد داشتم که نکنه تو تایمی که نیس چیزی بشه که مجبور باشم زودتر زایمان کنم دکترم گفت خیالت راحت همون تاریخی که دادم خودم میام و زایمان میکنم با اینکه استرس داشتم اما دکتر تا حدودی آرومم میکرد و کلا دکترم اهل استرس دادن نبود هزینه خود دکتر رو پرداخت کردم و آخرین ویزیت هم پیشش رفتم و یه سونو نوشت برام سونو رو انجام دادم و فهمیدیم که دو هفته رشد جنین عقبه و رشد شکمش صدکش رو پنج بود خب استرسای من بیشتر شد چون دکترم نبودش البته هفتمم کامل بود خلاصه به دکتر پیام دادم گفت صلاح من اینه زایمان کنی فردا با پزشک جایگزینم اسم پزشک جایگزینش هم خیلی شنیده بودم یکم خیالم راحت شد هرطور شد شب رو سر کردیم و شد صبح زایمانم ادامش پارت بعد
مامان mehrab مامان mehrab ۳ ماهگی
پارت دوم
خب من یکشنبه عصر بود که از دکتر اومدم و کلی استرس داشتم به خاطر این دفع زیاد پروتئین و باید تا چهارشنبه صبر میکردم برا دکتری که دکترم معرفی کرده بود ۲شنبه ۳شنبه هم هم تعطیل بود من دیگه از اسنپ یه ویزیت آنلاین گرفتم که بهم چیری نگفت گفت باید سونو کلیه انجام بدی و برام نوشت منم دیگه گفتم خوبه فردا یه جایی پیدا کنم برم سونو چون احتمالا پیش اون دکتر کلیه هم که میخوام برم اونم سونو میخواد دیگه شبش درست نخوابیدم و کلی استرس داشتم هی دنبال جایی بودم که باز باشه روز تعطیل و اینا دیگه صبح که بیدار شدیم من یکم صبحونه خوردم گفتم یکم کم تکون میخوره بچه البته پیش میومد که کلا کم تکون بخوره دیگه ولی شوهرم گفت که بریم همون بیمارستان سینا که قرار بود زایمان کنم که احتمالا سونو هم داره توی راه هم یه آبمیوه خوردم ولی همچنان خیلی کم تکون خورد ولی من میگفتم اوکیه شاید خوابه دیگه تا رسیدم بیمارستان پرسیدم گفتن سونو که نیست بعد شوهرم گفت برو تست بده خیالمون راحت بشه من همچنان مردد بودم دیگه رفتم زایشگاه گفتم میخوام تست بدم کم تحرکی گفت از کی گفتم از صبح !
مامان محمدطاها مامان محمدطاها ۵ ماهگی
تجربه زایمان پارت اول
خب
سلام من اومدم با تجربه زایمانم .
اول اینکه بگم‌من‌همیشه مخالف زایمان طبیعی بودم😂 از قبل از حاملگی میگفتم من سزارین میکنم
هم می ترسیدم و هم از عوارضش وحشت داشتم و خیلی هارو دیده بودم که اصلا زایمان طبیعی خوبی نداشتن و یا بخیه خوردن از زیر
یا مثلا یه عالم درد کشیدن‌و آخر سر سزارین شدن برام خیلی ترسناک بود برای همین از اول با خودم و با همه بسته بودم ک من بی دردسر میرم سزارین 😁
هفته ۳۶ بودم که گفتم بذار بگم دکتر برای اطلاعات عمومی خودم هم که شده معاینم کنه ببینم اصلا چطوریم
هیچی دیگه منو معاینه کرد و‌در کمال ناباوری گفت لگن خیلی عالی داری گفتم خانم دکتر خیلی معاینه بده
گفتش سوسول بازی درنیار😐😂
حیفه لگنت ک بخوتی بری سزارین شی
( من دکتری میرفتم ک اختیاری سزارین انجام میداد و بیمارستان هم خصوصی بود )
گفت برو هرشب گل مغربی شیاف کن و هفته دیگ بیا باز مطب .
خلاصه من در بُهت و‌حیرت حرف دکتر بودم خیلی تردید و‌شک به جونم افتاد
مونده بودم به حرف دکتر گوش بدم یا نه .
به حاذق بودن دکتر شک‌ نداشتم و انگار دلم نمیومد به حرفش گوش ندم
در نهایت با خودم به این نتیجه رسیدم که کارهایی که میشه تو این مدت کم انجام داد برای طبیعی رایمان کردن رو انجام میدم
اگر نتیجه گرفتم که خب خوبه اما اگر دیدم خیلی شرایط وحشتناکه بیخیالش میشم .
انگار شدم یه ادم دیگه و یه اراده ی عجیبی منو‌گرفته بود😂
هر شب پیاده روی رفتم
پله نوردی
گل مغربی شیاف کردم
یه روز درمیون رابطه بدون جلوگیری
یه سری حرکات ورزشی البته نه به صورت مداوم
خرما و اناناس و هرچیزی که فکر میکردم مفیده خوردم
یه عالم کار خونه انجام دادم
البت همزمان وحشت زیادی هم داشتم
یه روز درمیون از ترس گریه میکردم🤣🤦🏻‍♀️
مامان آیلین🩷🌈 مامان آیلین🩷🌈 ۱ ماهگی
سلام سلام تجربه زایمان من۱
دوستای قدیمی میدونن من تا اخرش میگفتم میرم طبیعی ولی تقریبا از وقتی وارد ماه نهم شدم لگن درد بدی گرقتم طوری که شبا از دردش گریه میکردم نمیتونستم بخوابم اصلا
بعد دیگه همسرم پاشو کرد تو یه کفش که نه تو تحمل درذ طبیعی نداری برو سزارین خلاصه ۳۷هفته تمام رفتم دکترم معاینه کرد گفت لگنت خوبه
ولی بازم همسرم میگفت نه وزن بچه هم زیاده برو سز
دکتر خودم یه دکتر دیگه معرفی کرد من میخاستم برم اون دکتر بگم طبیعی میخام بعد رفتیم پیش دکتر همسرم گفت منم میام تو با دکتر حرف بزنم
دیگه رفتیم همسرم گفت خانوم دکتر شما سزارین بنویس 😓😓😓دیگه منم استرس گرفتم چون از اول برا طبیعی خودمو اماده میکردم
بعد دکتز گفت چهارشنبه بیا نامه بدم
اقا من از مطب دکتر اومدم بیرون کمر درد بدی گرفتم ولی گفتم دیگه عادیه وزن بچه زیاده
خلاصه تا چهارشنبه کمر من خسلی زیاد درد میکرد
چهارشنبه رفتیم مطب دکتر نامه بگیریم به دکتز گفتم من کمرم درد میکنه گفت اشکال نداره شیاف اینا مینویسم استراحت کن دوشنبه وقت عملته
مامان خانم لوبیا مامان خانم لوبیا ۲ ماهگی
مامان جوجه رنگی 💙 مامان جوجه رنگی 💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان
من روز 24شهریور که بر اساس انتی میشد 36هفته6روز ساعت 11 دل درد و کمر درد پریودی گرفتم چون همیشه دل درد و کمر درد داشتم زیاد برام مهم نبود ولی هر چقدر وایسادم تا خوب بشه نشد حتی بدترم شدم دیگه با مادر شوهرم رفتم بهداشت تا ببینم چرا اینطورم رفتم پیش ماما حالاتم رو ازم پرسید منم توضیح دادم براش
علایمم حالت تهوع و دل درد و کمر درد و ببخشید میگم اسهال بود دیگه یه نامه ارجاع بهم داد که سریع برم بیمارستان دیگه رفتم پیش دکتر ولی اون گفت اینا علایم خطر نیست دیگه اومدم خونه ولی خب رفت و آمد بهداشت پیاده روی کردم تا شاید یکم آروم شم دیگه مامانم اینا با عمم اومدن که با هم بریم بیمارستان منم یه دوش گرفتم و بقیه ناهار خوردن دیگه مادر شوهرم زنگ زد به شوهرم تا از سر کار اومد دیگه دردم داشتن بیشتر میشدن رفتیم بیمارستان تامین اجتماعی رفتم اتاق معاینه و گفت 1سانت بازی بعد یه آزمایش و سونو نوشت گفت برو انجام بده دیگه من آزمایش انجام دادم ولی سونو باید میرفتم بیرون دیگه رفتم باز معاینه شدم 1.5سانت بود دیگه دردم شد هر 4 دقیقه بعد دیگه رفتم پیش دکتر سهیلا اکبری و یه سونو ازم کرد
مامان صدراچی 🧒 مامان صدراچی 🧒 ۶ ماهگی
میخوام یه صحبتی بکنم درباره دکتر خورشید عراقی که توی اصفهان خیلی مشهوره.
من از اول رفتم پیشش. هربار ازمایشارو چک میکرد و چندتا پرستارو ماما داشتن که موقع ویزیت بالا سرت وایمیسن که زود بلند بشی و زیاد حرف نزنی. سوالای مراقبتی هم بپرسی میگه باید از ماما بپرسی و خودش جواب نمیده میفرسه که از مامایی که گذاشته بپرسی.
بعد از آنومالی یهو بمن گفت من دیگه مراقبت نمیرسم انجام بدم و باید بری زیر نظر یه پزشک دیگه تا ۳۵ هفته بیای برای زایمانت و مراقبتهای ماه اخرت.
منم چون گفت نوبت سزارین میزنم یه دکتر معمولی اطرافمون که تحقیق هم زیاد نکردم رفتم که مراقبت های تا ۳۵ هفته برم زیر نظرش
۳۵ هفتگی دوباره رفتم پیش عراقی. ویزیت کرد گفت برو هفته دیگه بیا و من دیگه بیخیاله اون دکتر معمولیه شدم گفتم خب دیگه با خود عراقی ادامه میدم.
هفته بعدش که رفتم ویزیت کرد گفت هفته بعد بیا تا برای فرداش بهت نامه بستری بدم. یعنی یروز قبل از زایمان نامه بستری میده.
بعلاوه گفت از این هفته تا هفته بعد که عملت میکنم اگه اورژانسی شدی سراغ من نیا و باید بری با همون دکتری که تا الان بودی.
یعنی فقط و فقط وقتی میاد بالاسرم که خودش تعیین کرده و هیچی از کارت یا چیز دیگه بم نداد
مامان دخملم😍 مامان دخملم😍 ۵ ماهگی
خب اجیا اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم‌با امپول فشار....
اولش بگم ک من ۴۰هفته رو رد کرده بودم اینجا تاپیک میذاشتم ک یه دردایی دارم چند ساعته وراحت نیستم پس این دردا دلیلش این بوده ک داشتم باز میشدم خلاصه سرتون درد نیارم روز پنجشنبه صبح ساعت ۱۰ونیم رفتم‌زایشگاه بقایی معاینه شدم گف ۲فینگر و۲۰درصد باز هستی اولش ۱سانت بودم تا ۳۸هفته خلاصه گفتن باید دکتر بیاد وبازم معاینه ت کنه ک بگه بستری بشی یان دکتر هم اومد گف لگنت خوبه حیفه طبیعی زایمان نکنی امروز همه شکم اول سزارین هستن حیفه طبیعی زایمان کن ک راحت باشی گفتم باشه بعد دیگه ساعت ۱۲ونیم بود بستری شدم وقرار شد ساعت ۲بیان برا شروع امپول فشار هی منتظر موندم نیومدن رفتم گفتم چی شد ک دیگه ساعت ۲و۴۰اومدن برا شروع امپول و گف از کم کم‌برات شروع میکنم چون زیادش ممکنه باعث رحمت پاره بشه وبچه خفه بشه خلاصه با سوار کردن دستکاه نوار قلب وامپول فشار دردام از هر ۵دقیقه دقیقه به دقیقه میومد پایین تا به ۱دقیقه رسید ولی باور کنید این دردا رو خیلی خوب میشه تحمل کرد چون وقتی میاد زود میره وومیشه تحمل کرد اصلا سخت نیست
مامان خوش قدم💙 مامان خوش قدم💙 ۵ ماهگی
خب خب من اومدم با تجربه زایمان طبیعی با بی حسی😁
پارت یک:
اول از همه بگم من با نظر خودم طبیعی رو انتخاب کردم و راضیم ولی بشدت ازینکه بی حسی زدم ناراضی
من از دوشنبه صبح دردام شروع شد ولی خفیف رفتم یه دوش ابگرم گرفتم دوسه تا اسکات بیشتر نتونستم بزنم کلا دوروزی که درد داشتم نمیتونستم ورزش کنم تنبل هم خودتونین 😑😁بعد حموم دیگه درد نداشتم تا یکی دوساعت بعدش که دوباره شروع شد ولی بشدت نامنظم یعنی یه بار هر ده دقیقه میگرفت یه بار هم نیم ساعت یه بار هر یکساعت و ... تا ۴عصر که دیگه منظم شد و هر بیست دقیقه میگرفت دیگه از ۴ پاشدم پیاده روی کردم و شروع کردم دعا کردن واسه همه😅از ساعت ۶ کم کم رسید به ده دقیقه تا ده شب
دیگه اون موقع هر ده دقیقه میگرفت ولی اصلا شدید نبود و قابل تحمل بود
خلاصه دوباره رفتم دوش گرفتم و کمرم زیر اب داغ ماساژ دادم ساعت ۱۲ونیم رفتم بیمارستان و با کمال پرویی توقع داشتم دوسه سانتی حداقل باز شده باشم ولی زهی خیال باطل یه سانت بودم کلا
دوبار ان اس تی گرفتم و ضربان پسر قشنگم خوب بود اومدم خونه ساعت ۳ شده بود دراز کشیدم خوابم‌برد ولی تا ۴پنج شیش بار از درد بیدار شدم و خوابم‌برد
دیگه از ۴دردام شدید شد و هر ۵دقیقه
وای از ساعت که نمیگذشت هرچی به ماماهمراهم میگفتم میگفت دردات کاذبه تو یه هفته دیگه زایمان میکنی😐تو‌ نهایتا الان یکونیم سانتی
منم تا ۸خونه موندم و درد کشیدم‌دیگه ساعت ۹رسیده بود به هر سه دقیقه که ۶۰ثانیه دقیق درد داشت اونم غیرقابل تحمل فقد گریه میکردم دیگه حرف مامامو گوش نکردم و رفتم بیمارستان معاینه شدم ۵ سانت شده بودم و خونریزی کردم سریع بستریم کردن مامام اومد و تا یازده و‌نیم زایمان کردم