۶ پاسخ

قبلا بارها ار اخلاق شوهرت و نبودناش گفتی
مهم خودتی
بچه میخواد چیکار تو این شرایط
به قکر آرامش خودت باش

واقعا منم همینطور اصلا توان ندارم نمیدونم چیکارکنم ازطرفی دخترم تنهاس از طرفی ازلحاظ جسمی وروحی نمیتونم نمیدونم به فکر خودم باشم یابچه

به بدنت هم فکرکن قبل از اینکه ب بقیه فکر کنی ب خودت فکر کن

اگر الان بیاری سال دیگه بدنیا میاریش و زمان رسیدگی به درس اون و بزرگ کردن دومی هست من دو تا دارم دخترم همسن دختر شماست و پسرم دو سالشه خیلی خوشحالم احساس تنهایی نمیکنه و همدیگه رو دوست دارن ولی سختی های خودشو هم داره

عزیزم یک پیجی هست تو اینستا من چند سال دنبالش میکنم با داروی گیاهی تنبلی خانم و ایپرم ضعیف اقارو خوب کردن دوست دلشتز پیجشو میدم هایلات رضایت این چیزاشو ببین انشالله شاید شما با روش باردارشدی نیاز به عملم نداری چون خودش دارو گیاهی و کپسول پودر میده مشکلاتتو حل میکنه

والا واقعا باید. بشینی فکر کنی همه چیز رو بسنجی من دوران بارداری زیاد اسونی نداشتم تا یک سال هم با کولیک و رفلاکس هیراد مردم و زنده شدم به همین دلیل اصلا به بچه دوم فکر نمیکنم و شوهرم بدتر از خودم اونم میگه واقعا دوست ندارم

سوال های مرتبط

مامان یسنا مامان یسنا ۴ سالگی
حالم خیلی بده دخترم خیلی احساساتیه امروز کلی گریه کرده
دخترم خیلی اجتماعی مهربون و دلسوزه خوراکیاش و همیشه با دوستش تقسیم میکنه اسباب بازی هاش و هم ب دوستاش میده و خیلی ابراز محبت میکنه
یه رفتارش که باعث ناراحتیه من و خودش شده اینه که خیلیییی حرف دیگران روش تاثیر میزاره مثلا دوست صمیمیم خونمون بود که اون یه پسر داره همسن دخترمه پسرش خیلی لجبازه و با دخترم نمیسازه دخترم خوراکی داشت آوردن خوردن با اسباب بازی ها بازی کردن بعد ک تموم شد پسر دوستم همش حرف هایی میزد که یسنا بغض میکرد یا رفتار خشنی از خودش نشون میداد مثلا میگفت من یسنا رو دوست ندارم یسنا هم بغض میکرد میگف مامان ببین چی میگ منم میگفتم برات مهم نباشه و ناراحت نشو من دوست دارم اما دخترم جیغ نیزد پسرل نیگفت آخیش الان از خونتون میریم دیگ نمیبینمت یسنا بغض میکرد و جیغ میزد
پسره میگفت من بابام برام دوتا کیک گرفته اما به تو نمیدم یسنا میگف اما من شکلاتم و بهت دادم و گریه میکرد دخترم از صبح تا الان بخاطر اون رفتار ها عصبیه و با کوچیکترین تلنگر گریه میکنه
چرا انقدر دلنازکه؟نیازه با روانشناس حرف بزنم؟نگرانشم