تجربه زایمانم
همینطور ک میدونید دیشب همش درد داشتم و تاپیک میزاشتم
ساعت ۱۰ونیم بود باشوهرم رابطه داشتیم عمیق ولی بدون جلوگیری
یکم‌خابیدم‌ساعت های ۱۲ بود حس میکردم کمر درد پریودی دارم ولی کم‌بود همینجور ب خابم ادامه دادم تا ساعت ۱ اونوموقع گرقته بود ول نمی‌کرد تا ساعت های ۲ونیم اینا اون موقع حالت انقباض داشتم میگرف ول میکرد همش اولش کم بود کم کم زیاد شد تو نیم ساعت بینش همش میرفتم‌دسشویی و مدفوع داشتم همش
دیگ کمکنم تو ده دقیقه ک میگرفتم سه چهار تا انقباض داشتم ۳۰ ثانیه میگرف بعدش ول مبکرد رفتم‌حموم ۱۰‌تا اسکات زدم بعدش اومدم بازم‌همینجور بودم تا ساعت های ۴ اینا نماز خوندم موهام‌خشک کردم بافتم تاره یه تیغم‌زدم‌صورتم رو اسلا نرفته بودم ۱ جز هم قران‌خوندم‌با همون وضع
ساعت های ۵ونیم‌۶ یود ک کیسه ابم‌پاره شد حس کردم خیس شدم سریع ب خالم زنگ زدم گف‌برو بیمارستان دیگ‌مادرشوهرم‌زنگ‌زدیم سریع وسایل جمع کردیم ساکم‌ک جمع بود همین‌فلاسک و اینا با مادر شوهرم و خالم راه افتادیم

۱۱ پاسخ

عزیزم موقع زایمان خیلی درد داشتی

خب خوبه نسبت ب خیلیا دردت کم بود وزود زایمان کردی خدا روشکر من چند بار نگاه کردم ببینم رفتی بیمارستان یا ن ازت سوال پرسیدم ج ندادی خدس زدم رفتی بستری شدی

بعدش چی شددددد؟😐زایمان چطور بود،خیلی درد داشت؟الان چطوری؟بخیه هم خوردی؟

مبارکه عزیزم خداروشکر

مبارک باشه
خوب بقیش🙈👀

از زایمانت بگو

ع بسلامتی الان زایمان کردی؟ ♥🥹

مبارکه عزیزم امیدوارم قدم نی نی براتون پر از خیر و برکت باشه

به سلامتی گلم مال من دیر میگذره لامصب

عزیزم دقیقا۳۸هفته وچندروزبودین

قسمت دومش کی میاد؟؟؟بقیش؟؟

سوال های مرتبط

مامان راܥ‌‌ࡐ‌ࡅ࡙ࡍ߭🩵 مامان راܥ‌‌ࡐ‌ࡅ࡙ࡍ߭🩵 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت 1️⃣
روز جمعه ۲۸ دی از صبح زود ساعت ۷ کم کم درد های شبیه پریودی شروع شد🥲
اولش فاصلش ۱ ساعتی یکبار بود در حد ۱۰ ثانیه می‌گرفت و ول می‌کرد...
دیگه نزدیکای ساعت ۱۱ ظهر بود ک لکه دیدم و مطمئن شدم ک دیگه این درد ها واقعن درد شروع زایمانه🥹🥹
خیلی استرس گرفته بودم ولی همراه با شوق و ذوق بود...
اتفاقا همون روز هم مامانم اینا مهمونمون بودن برای ناهار
منم تند تند ناهار رو درست کردم و از ساعت ۱۲ ظهر شروع کردم برای ورزش کردن
ولی چون استرس داشتم آنچنان ورزش های تاثیر گذاری انجام ندادم🥺
دیگه ساعت ۱ بود ک مامانم اینا اومدن و بهش گفتم ک درد و لکه بینی دارم
مامانم از خوشحالی پر در آورده بود چون من ۴۰ هفته ام تموم شده بود و برای روز شنبه باید میرفتم بیمارستان بستری میشدم و با آمپول فشار دردام شروع میشد و مامانمم از این بابت ناراحت بود و دلش می‌خواست من با درد های خودم برم بیمارستان 🥹🥹
و همونطور شد ک میخواستیم😍
خلاصه که همینجور رفته رفته دردام بیشتر و فاصلش کمتر میشد...
من تا ساعت ۸ونیم شب تو خونه تحمل کردم ولی دیگه از ۸ونیم ب بعد دیدم فاصلش شد ۵ دیقه‌ای یکبار و دیگه غیر قابل تحمل بود برام
دیگه مامانم و همسرم وسایل های منو نی نی رو جمع کردن منم آماده شدم و ساعت ۹ حرکت کردیم ب سمت بیمارستان 🥹🥹
مامان آنلی مامان آنلی ۲ ماهگی
خب منم زایمان کردم و حالا نوبتی هم باشه تجربمو بگم ..

من دیروز از صب ساعت ۶ صب انقباض داشتم ولی قابل تحمل بود مث درد پریودی بود میگرف ول‌ میکرد حتی جوری بود با وجود انقباض خابیدم . تا شب انقباض داشتم ولی نامنظم دردشم تحمل‌میکردم ساعت ۱ شب بود دیدم ترشح قهوه ای داشتم گفتم بزارم دردا بکشم بعد برم . بعدش ساعت ۳ و نیم دیدم خون ازم اومده ترشح خونی دیگ‌رفتم زایشگا ساعت ۴ بود رسیدم معاینه شدم گف ۲ سانتی برو راه برو منم دردام بیشتر شده بود ۲ ساعت راه رفتم هنوز ۲ سانت بودم چون درد داشتم بستریم کردن یواش یواش دردام شدید شد خیلی شدید انقد ک داشتم میمردم امپول فشار نمبزدن میگفتن دردات خوبع . مامانم پیشم بود اون کمرم ماساژ میداد ولی ی درصد از دردام‌کم نشد از ساعت ۴ صب تا ۱ و نیم درد کشیدم حتی ببخشید مدفوع هم کردم چون بم‌ میگفتن باید مدفوع کنی انقد بد بود انقد اذیت شدم کل بیمارستان گذاشته بودم رو سرم صدام تا طبقه ۴ بیمارستانم میرفت ساعت ۱ و نیم دخترم بدنیا اومد با وزن ۲۴۰۰ خیلی کوشولوهه ولی هر کسی بستگی ب شرایط خودش داره ولی من اگ برگردم عقب سزارین اننخاب میکنم . بچه اول اونم طبیعی سخته بخدا سخته . من مرگو ب چشام دیدم دستا مامانم بوس‌میکردم میگفنم التماست میکنم یکاری کن برام التماس ماما کردم گفتم درش بیارین ب پاتون میفتم انقد بد بود از ساعت ۵ تا ۱ نیمم فقط گریه میکردم انقد بیخال شده بودم جون صدا کردن دیگ بم‌نبود افتادم وسط زایشگا دست و پاهام میلرزید خیلی بد بود کاش هیچوقت برنگرده ن‌حاملگیم ن‌زایمانم
مامان مهیار🥹💙 مامان مهیار🥹💙 ۱ ماهگی
سلام خانوما اومدم تجربه زایمانم رو براتون بزارم

من ۴۰ هفتم بود هنوز زایمان نکرده بودم همون روز ک ۴۰ هفته شدم رفتم پیاده روی فقط ۲ ساعت پیاده روی کردی بعداز ظهرم رفتم پیاده روی ۱ ساعت بعد شبش درد داشتم خیلی خیلی کم بود اینقد کم بود ک خوابیدم تا صب بعد صبح ساعت ۶ ونیم بیدار شدم برا همسرم چایی دم کنم دیدم دارم هی خیس میشم بعدش تا ساعت ۸ صبر کردم دیگ ساعت ۸ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت فعلن ک خیس نیستی بزار تست بزنم تست ک زد گفت اره کیسه ابش نشتی دارع دیگ من رو بستری کردن بخاطر نشتی کیسه اب بعدش گفت چون ک نشتی داشته خود ب خود پیشرفت میکته وقتی ک اولین معاینه رو کرد ۲ سانت بودم دیگ ساعت ۹ شد بعد ۱ ساعت دیدن هیچ پیشرفتی نداشتم امپول فشار زدن من دیگ از ساعت ۱۲ دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود ساعت ۳ کیسه ابمو پاره کردن دیگ ساعت ۶و نیم عصر بود هنو تازه ۳ سانت بودم مامام اومد هی ورزشم میداد ساعت ۸ ۴ سانت شدم بعد ۴سانت دردام زیاد شد فقط ورزش میکردم هی اسکات عمیق میزدم دیگ ساعتای ۹ونیم بود گفت ۵ چقد دیر پیشرفت میکنی چهار نفر زایمان کردن تو هنوز زایمان نکردی بعدش پیشرفتم زیاد شد ساعت ۱۱ ۷سانت بودم ۱۲ ۸سانت دیگ ساعتا ۱ونیم بود ک من فول شدم بردنم رو تخت زایمان ۳ تازور زدم اقا مهیارم رو گذاشتن رو سینم🥹😍و بگم مامام خیلی خوب بود هی ک میدید دردام خیلی شد میبردم دوش اب گرم اروم میشد دردم
مامان باران مامان باران ۹ ماهگی
و اما تجربه زایمان طبیعی من در بیمارستان ۱۷شهریور

من دیروز خیلی پیاده روی کردم و اومدم خونه رفتم زیر دوش آب گرم و تا تونستم اسکات میزدم از حموم ک اومدم احساس کردم حالت تهوع دارم .کم کم کمرم می‌گرفت و میزد ب زیر دلم داشتم نماز می‌خوندم ک تو حالت سجده کیسه آبم پاره شد و سریع اومدم بیمارستان ساعت۹شب بستریم کردن و از ساعت ۱۱دردا شروع شد ولی کم بود از ساعت ۱۲تا ۳هم انقباض داشتم و دردابیشتر شد ولی هر چی داد میزدم هیچکی بهم رسیدگی نمی‌کرد چون نصف شب بود و رفته بودن بخوابن بعدم ک اومدن اینقدر شلوغ بود زایشگاه ک بهم محل نمیدادن تا شد ساعت ۴دردام خیلی زیاااد شد بهم گفتن پاشو ب حالت سجده بشین و ورزش کن تا بچت بیاد پایین تااا ساعت ۶ ک ۱۰سانت شد ک رفتم اتاق زایمان اونجا اینقدر دردام شدید بود و داد میزدم ک ب خونریزی افتادم وبا کلی اذیت بچم بدنیا اومد .از من ب اونایی ک کیهان برن ۱۷شهریور نصیحت اول اینکه ماما همراه بگیرین خیلی کمکتون می‌کنه و بعدم اینکه اسکات و حالت سجده شدن روند زایمانو سریعتر می‌کنه