دوستان من چون خودم خیلی پیگیر بودم تجربه خودمو از سزلرین تو نیکان حکیمیه اینجا مینویسم
من سزارین اختیاری بودم ولی چون خونریزی داشتم قبل ازموعد سزارینم اورزانسی شد . واقعا پرسنل از لحطه ورود تا لحظه ای که وارد بخش بشم عالی بودن هم ازنظر کمک روحی و هم از لحاظ تسریع تو انجام کارها و بنظرم بهترین انتخاب بود برای من . اتاق عمل و پرسنل بیحسی و جراحی هم خیلی از هرلحاظ خوب بودن و تمام توضیحات لازم زو قبل از انجام هرکاری میدادن و خیلی مراعات حال مراجع کننده رو داشتن و توریکاوری هم همه حواسشون بود که مشکلی پیش نیاد من حدود دوساعت و نیم ریکاوری بودم اصلا اذیت نشدم
موقع ورود به بخش هم پرستارا معمولی بودن و یک ماما هر دوساعت باید میومد سرمیزد اما مثلا مامایی که من داشتم و حتما باید میرفتی صداش میکردی ولی تخت کناری ماماش خیلی زود به زود میومد و چک میکرد همه چی ولی درکل بازم پاسخ دهیشون خوب بود و تازمان ترخیص مشکل خاصی نبود
و اینکه تخت کناری من زودتر مرخص شد و من دیدم که چقدر بادقت همه جا ضدعفونی و تمیز شد تا نقر بعدی اومد .

۴ پاسخ

عزیزم هزینه هم بگو

خداروشکر عزیزم
ممنون تجربه‌ت رو از بیمارستان گفتی منم خدا بخواد میخوام همین بیمارستان زایمان طبیعی کنم
متوجه نشدی برای زایمان طبیعی چجورین پرسنل و ماماهاشون؟

ای کاش راجب هزینه بیمارستان بگی؟؟؟؟ دکترت دستمزد گرفت؟؟؟؟؟ چقدر

بسلامتی
هزینه اش چقدر شد؟دستمزد جدا هم گرفت؟

سوال های مرتبط

مامان هیراد مامان هیراد روزهای ابتدایی تولد
خانمایی که قراره بیمارستان خاتم الانبیا زایمان کنند :
قسمتی که زایمان می کنید با جایی که بعد از زایمان هستید همه شون تو یه بخش هست . اتاق های زایشگاه یه تخت هست اما بعد از تولد می برن اتاق روبرویی که سه تخته هست اگه اونجا پر باشه تو همون اتاق زایمان می مونی تا خالی بشه .
موقع زایمان یا دردهای قبلش از اتاق های دیگه ممکنه بی قراری های زیادی بشنوید . مثلا من اول هاش ک حدود ۲ سانت بودم از اتاق کناری داد و فریاد بدی میومد و راستش یه لحظه واقعااا ترسیدم (حالا این که واقعا واسه خودم چ طور گذشت رو تو تاپیک های بعدی میگم) ، اگه موقع زایمان شما همچین مواردی بود نترسید آگاهی داشتن خیلی بهتون کمک میکنه و فقط رو خودتون تمرکز کنید.
کاش بخش زایشگاه و قسمتی که بعد از زایمان منتقل میشی جدا بود چون تا آخرین لحظه ک اونجا هستید این صداها رو می شنوید هم قبل زایمان هم بعد زایمان .کلا این بخششون کوچیک بود . پرسنل ها هم اکثرا خوب بودن ولی همه جا گاهی یکی مهربون تر و یکی خشک و جدی تر پیدا میشه .
مامان گیسو مامان گیسو ۲ ماهگی
پارت ۲

خدا خیرش بده خیلی دکترمهربونی بود
خلاصه من این شش تا قرص رو از ۸ صبح که رفتم بیمارستان تا ۸ صبح فرداش هی خوردم و اصلا اثری ندیدم دیگه ۸ صبح منو بردن اتاق عمل و سزارین شدم و دخترم ۸ و ۱۶ دقیقه به دنیا اومد❤️ من انگار مجبور شدم دو شب بیمارستان بمونم ولی کارکنان و دکترای بیمارستان سینا خیلی خوب بودن و این باعث میشد من کمتر اذیت بشم در مورد سزارینم به من بیحسی به کمرم زدن و وقتی دراز کشیدم انگار کپسول اکسیژنی که تو صورتم گزاشتن خواب آور بود و من خوابیدم بعدم که دوساعت تو ریکاوری بودم ولی برای من انگار دو دقیقه بود چون چیزی نفهمیدم بعدم اومدم تو بخش و مامانم و همسرم و بچم دیدم فقط تنها سختی سزارین همین فشار دادن شکم بعد عمل هست که یکی دوبار اول چون بیحسی هنوز هست چیزی نمیفهمی ولی دو بار بعدش خیلی دردناک و عذاب آوره چون دیگه بیحسی نداری
بعدازظهر هم که شد ماما اومد رو سرم و ازم خواست که از تخت بلندبشم و برم سرویس این قسمت سزارینم خیلی سخته ولی نه سخت تر از فشار دادن شکم چون از تخت بلندمیشی حس کشیدگی بخیه هات اذیت میکنه
بعدم که بیای خونه استراحت کنی زود خوب میشی من بعد ۸ روز بخیه هام کشیدم و خداروشکر خوبم و کم کم برگشتم به روال زندگیم🌹😍
مامان پرنسا مامان پرنسا ۷ ماهگی
سلام من شنبه سزارین شدم بیمارستان قمر
میخواستم تجربه زایمانم رو بگم
من برای تشکیل پرونده رفته بودم که دکترم تماس گرفت گفت همون لحظه بستری بشم برای زایمان اولش خیلی استرس داشتم کارامو انجام نداده بودم و خیلی هنگ بودم ساعت ۱۲ و نیم ظهر رفتم اتاق عمل و یک و ده دقیقه بچه به دنیا اومد رسیدگیشون خیلی عالی بود واقعا پرسنل خیلی خوش اخلاق و مهربونی داشتن من اتاق خصوصی و پمپ درد هم گرفتم تنها چیزی که خیلی درد داشت اولین باری که دست و پاهامو روی تخت تکون دادن و دو بار هم شکمم رو فشار دادن که واقعا درد داشت من آستانه دردمم پایینه واقعا دردم شدید بود ساعت های یک شبم اومدن خودشون رام بردن که پمپ دردم تموم شده بود و دردم زیاد بود برام دو تا شیاف گذاشتن و دردم کم شد بعدش چندبار دیگه راه رفتم که باعث شد دردام کمتر بشه ساعت تقریبا ۱ ظهر هم مرخص شدم در کل من از بیمارستان قمر خیلی راضی بودم همه ی کارها رو خودشون انجام میدادن و پرسنلش با رفتارشون باعث میشدن آدم احساس خوبی داشته باشه
مامان نی نی مامان نی نی ۱ ماهگی
سلام دوستان من میخوام تجربه خودمو از زایمان سزارین در بیمارستان نیکان حکیمیه تهران بگم، امیدوارم مفید باشه براتون
تاریخ زایمان من ۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دو روز قبل بهتون زنگ میزنن، میرین بیمارستان یک سری چکاپ مثل نوار قلب، بیماری خاص و آزمایش خون چک میشه حدودا ۳ ساعت زمان میبره
روز تاریخ زایمان هم ساعت ورود به بیمارستان بهتون میگن که معمولا ۲ ساعت قبل از ساعت عمل باید بیمارستان باشید، هم ساعت ورود به اتاق عمل که برای من ساعت عملم واقعا همون ساعت اعلامیشون بود و منتظر نموندم، داخل بخش بستری سوند بهتون وصل میکنن اما اصلا درد نداره.
بعد میبرنتون سمت اتاق عمل، سری از کمر انجام میشه که اون هم درد نداشت و شروع کار دکتر زنان و دیدن نی نی قشنگتون
بعد میرید داخل ریکاوری
اگر وضعیت شما و نی نی نرمال باشه، حدود یک ساعت تا ۲ ساعت داخل ریکاوری میمونید
برای من داخل بخش اتاق خالی نداشتن و ۴ ساعت داخل ریکاوری موندم که خانواده ام واقعا نگران شده بودند، و روند کار به این صورته که میخوان ببرن بخش ماساژ رحمی میدن و چون من ۴ساعت ریکاوری بودم تمام سر بودن بدنم از بین رفته بود و درد خیلی بدی کشیدم برای ماساژ رحمی.
بعد از اینکه رفتم داخل بخش واقعا تمام پرستارا خوب بودن و سر میزدن و حوصله داشتن اما کادر خدمات حرف گوش نمیداد، باید یک مورد چندبار می‌گفتیم.
در کل ارزیابی من برای زایمان میشه گفت بیمارستان خوبیه
هزینه زایمان و اتاق ۲ تخته ۲۹ میلیون بدون پمپ درد
من پمپ درد نگرفتم
مامان نفس مامان نفس ۳ ماهگی
# پارت سوم
من استرس داشتم دکترم نیاد هی میگفتم دکترم اومد میادش؟دکتر رو عصرش دیدم اومد گفت نگران نباش موقع زایمانت میام واقعا استرس داشتم سر یک ربع خودشو رسوند بیمارستان رفتم اتاق عمل چون شام خورده بودم از کمر بیهوشم کردم پرسنل اتاق عمل و مسئول بیهوشی فوق العاده مهربون و خوش اخلاق بودن بعد چند دقیقه پاهام سنگین و بیحس شد بعدم صدای گریه نوزاد رو شنیدم واسه من که قبلش خیلی درد طبیعی کشیده بودم مثل بهشت بود داشت تو اتاق عمل خوابم میبرد فقط نفسم تنگی میکرد و حالت تهوع داشتم که گفتن طبیعیه ساعت ۱۲
و ۴۵ دقیقه دختر گلم به دنیا اومد هیچی درد نداشتم تا از ریکاوری بیام بیرون ساعت ۲ و نیم بودش همسرم و پرسنل بیمارستان گذاشتنم رو تخت چون پاهام سنگین بود ساعت ۸ صبح از بیحسی دراومدم درد بخیه هام قابل تحمل بود ولی چون قبلش سوزن فشار بهم زده بودن رحمم به شدت منقبض میشد چون شکمم بخیه بود دردش وحشتناک بود.دو تا شیاف و یک ساعت بعدش یک سوزن بهم زدن دردام اروم شد با کمک مامانم راه رفتم درداش بد بود ولی میشد تحمل کرد واقعا از انتخاب زایمان طبیعی پشیمون شدم بدن آدما با هم فرق داره ولی اگه الان میتونستم انتخاب کنم صد درصد از اول سزارین رو انتخاب میکردم من زیاد اصرار به طبیعی داشتم ولی الان میبینم واقعا سزارین واسه ی من بهتر بود.
مامان نی نی مامان نی نی روزهای ابتدایی تولد
پارت ۳
بعد از عمل در حد بیست دقیقه تو ریکاوری بودم بعد منو بردن تو اتاقم که همسرم و خانوادم توش منتظرم بودن.
بعد از یک‌ربع هم نی نی رو اوردن تو اتاق و به همسر وخانوادم نشون دادن. نمیدونم روتین دیدار مادر و فرزند با خانواده چجوریه ولی این‌مدلشون جالب بود.
اتاقم دو تخته بود و با دادن کلی رشوه به پرستارا تونستیم اتاق خصوصی رو به دست بیاریم‌😂 و قرار شد ظهر که یکی از اتاقا خالی شد منو ببرن اونجا.
خدمات دهیشون عالی بود. دائما سر میزدن و آموزشای لازم‌ رو میدادن و تعویض بچه و شست و شوش هم با خودشون بود. هر تعداد که درخواست میکردی بهت مسکن تزریقی و شیاف میدادن. ساک مادر و نوزادشون کامل بود فقط بنظرم پوشک بچه و سرجی فیکس مادر کم‌ بود که اگر درخواست میکردی باز بهت میدادن.
از درد بعد عمل چیزی بهتون نمیگم چون تجربه من بعد از اولین فشار رحمی تو اتاق و اولین راه رفتن به خاطر جراحی کیستم خیلی وحشتناک بود و واقعا زجر کشیدم. اما همه دردا بیشتر تو ناحیه جراحی کیستم بود پس قرار نیست بقیه هم تجربه منو داشته باشن.
هزینه ها هم هنوز وقت نکردم دقیق نگاه کنم‌ اما به صورت تقریبی از لحظه ورود تا ترخیص، با اتاق خصوصی و پمپ درد، بدون تزئینات و فیلمبرداری ۴۰ و خرده ای شد.( اتاق وی آی پی گرون تره)
مامان ماهور مامان ماهور ۳ ماهگی
دوستان سلام من رفتم بیمارستان مهدیه زایمان کردم از تحریم می‌خوام براتون بگم
من پیش دکتر صالح گرگری تو مطبشون میرفتم
ایشون تو بیمارستان مهدیه هم هستن
ماه آخر بهم گفت که هفته ای دوبار باید چک آپ شم چون دیابت داشتم و بچم بریچ بود
گفتن یکبار در هفته برم مطب و یکبار هم درمانگاه بیمارستان
۳۸ هفته بودم رفتم درمانگاه که گفتن مایع دور جنین کم شده باید بستری شی
رفتم بستری شدم و آزمایش گرفتن گفتن کیسه آب پاره شده و باید زایمان کنم
دیگه همونجا زایمان کردم دو شب بلوک زایمان بستری بودم قبلش
مدام چک میکردن و دستگاه nst بهم وصل بود بسیار مهربان بودن و خیلی حواسشون بود
روز دوم ساعت هشت عصر رفتم برا سزارین چون بچه بریچ بود
اتاق عمل عالی بود استاد بهفروز عمل کردن
پرسنل اتاق عمل خیلی خوش برخورد و مهربان بودن حتی دکتری که بی حسی کرد کلا در طول زایمان کنارم ایستاد و دستمو گرفت و نوازشم میکرد چون من خیلی ترسیده بودم و استرس داشتم
بعد از عمل بردن اتاق بستری
ولی اونجا راضی نبودم از لحاظ بهداشتی سطحش پایین تر از بقیه جاها بود
چون من قسمت پریناتولوژی هم بستری بودم قبلا به خاطر ذیبابتم اونجا خیلی تمیز بود و من ذهنیتم همچین چیزی بود
اتاقهای بستری پس از زایمان خیلیییی شلوغ بودن و گرم 🫤
در کل راضی بودم از عملم خیلی خوب عمل کردن درد هم نداشتم
مامان نخود فرنگی🥹🌱 مامان نخود فرنگی🥹🌱 ۲ ماهگی
تجربه من از سزارین توی بیمارستان پیوند با سورگل شهریور.
قبل از هر چیز اینو توی تاپیک قبلم هم گفتم هیچ وقت نمیتونیم به زایمان بگیم آسون و عالی بود.
کلا باید تحمل رو ببرین بالا .
اولین چالش سوند گذاشتنه. که خوب واقعا باید تحمل داشته باشین مثلا با وجود اینکه الکلی که قبلش اسپری میکنن خیلی میسوزه من خیلی اذیت نشدم ولی تخت کنارم تا ده دقیقه داشت مینالید. یعنی اگه آستانه تحملتون بالا باشه خیلی سخت نیست.
رفتار پرسنل بخش خیلی عالی بود کادر اتاق عمل هم همینطور . خصوصا دکتر بی حسی که قدم به قدم بهم توضیح میداد که چطور میخواد بی حسم کنه و در حین بیحسی ممکنه چقدر از عمل رو متوجه بشم.
از زمانی که میرید بخش میتونید یک همراه داشته باشید و بعد از زایمان علاوه بر همراه اجازه ورود شوهر رو هم میدن .
نکته منفی اتاق عمل هم این بود که امپول بی حسی اثر نکرد و وقتی دکتر اولین برش رو زد بدون هماهنگی من رو بیهوش کردن!
وقتی به هوش اومدم نمیدونستم کجام و ساعت چنده ! حتی نمیدونستم عمل شدم یا نه و خیلی بی حال تر از این بودم که بپرسم ..
خلاصه بعد از دو ساعت که اثر بیهوشی تقریبا رفته بود من رو بردن به اتاق و اونجا شوهرم و مادرم اومدن و اونجا تونستم بفهمم کجام و عمل،شدم یا نه🥲😂
از رسیدگی پرسنل اون قسمت راضی نبودم . خیلی طول نکشید که دردام شروع شد ده بار بهشون گفتیم تا اومدن یه شیاف گذاشتن و زیر اندازم رو عوض کردن . یعنی توی این مدت که من درد داشتم، لحظه تولد بچم رو از دست داده بودم ،بچم کنارم بود ولی نمیتونستم ببینمش واقعا از نظر روحی خیلی بهم فشار اورد🥲 خصوصا که تخت کنارم زایمانش طبیعی بود و خیلی راحت بچشو بغل گرفته بود و بهش شیر میداد.
ادامه‌شو توی تاپیک بعد مینویسم