۱۲ پاسخ

خیلی مبارکه عزیزم😍🙏الهی قدمش مبارک باشه

خداروشکر عزیزم الان خوبی..ولی چه خوب زود فول شدی

هزینه زایمانت چقدر شد؟الان خوبی؟ بخیه زیاد خوردی؟

بی حسی هم زدن قبل پاره کردن؟

بچه ها من از وقتی باردار شدم واژنم تیره شده شمام اینجورید😑😐

ای جونم مبارکت باشه خداحفظش کنه براماهم دعاکن منم بغضی شدم میخوندم زایمان اولم خیلی میترسم🥺

بسلامتی گلم انشاالله قدمش خیر باشه

ای جانم قدمش مبارک باشه عزیزم
هزینه اپیدورال چقدر شد؟؟؟

مبارکه عزیزم .پیاده روی ورزش هم داشتی ؟از هفته ی چند ؟

مبارک خدا حفظ کنه دخملتون رو واینکه زایمان سختی داشتی بهشت زیر پاتون مبارکتون

خوبه خیالت راحت شد،من عین چی استرس زایمان گرفتم🤤😪🤤

آخییییییییییییی،،،خدا حفظتون کنه برا هم.

سوال های مرتبط

مامان نفسی مامان نفسی ۱ ماهگی
پارت اخر

و اما رفتیم رو تخت زایمان برام سرم وصل کردن برام امپول فشار زدن درد های خیلی زیاد امد سمتم ولی دیگ من جونی نداشتم چون دوست روز نخوابیده بودم غذا درست حسابی نخورده بودم تنها چیزی که میخاستم فقط اب بود هی بهشون میگفتم اب بدید چون گلوم کاملا خشک شده بود
تقریبا ساعت 2شذ معاینم کردن گفتن رحمت 10سانت بازسر بچه پیداست فقط زور بزن خانم و من دیگ نمیتونستم زور بزنم از اینورم کیسه اب پاره کرده بودن بچه خشک شده بود دیگ هی بهم میگفتن خانم بچت داره خفه میشه زور بزن و هی من نمیتونستم زور بزنم دیگ خود دکتر به ماما گفت شکمش فشاره بده بچه رو هل بده سمت پایین تا خفه نشه خود ماما بچه رو به سمت پایین هل داد و خیلی پاره پورم کردن دوتا زور زدم و نفسم به دنیا امد وقتی دیدمش کل دردهام فراموش کردم انگار ن انگار این همه درد داشتم همه رو فراموش کردم خداروشکر نفسم به دنیا امد ولی بعدش خیلی خیلی خیلی بخیه خوردم که تا 1ماع من هنوز درد بخیه دارم اما خداروشکر الان خوبم دخترم خوبه همه چی هم میگذره.

اینم از زایمانم در تاریخ 1403/7/15
مامان آقا فراز مامان آقا فراز ۱ ماهگی
اینقد درد داشتم اشکم درنمیومدش فقط با نفس کنترلش میکردم که بگذره دیدم ن هعی ورزشای مختلف ک دردم کم بشه مگ کم میشدش دیگ ب حدی رسیدم ک فقط زور میزدم حس زور زدن داشتم مامام میگفت زور نزن مگ میشد کنار تخت حالت چمپاته گرفتم قبلش ی زور زدم دستمو گذاشتم رو بدنم دستم خورد ب سر بچه ینی ریدم ب خودم سریع ب مامام گفتم دستم خورد به سر بچه سریع منو بلند کرد نشستم رو تخت معاینه کرد گفت عععع بچه اومدش زور نزن بریم اتاق زایمان نفهمیدم چجوری رفتم رو تخت که واسه زایمانه دیگ ن درد داشتم ن حس زور ی چند دقیقه راحت بودم خوابم گرفته بودش فقط مث آبشار از سروصورتم عرق میرفت مامام هعس نازم میداد نوازش میکرد میگفت اومد دیگ تمومه اینقد خسسته بودم نفهمیدم کی امپول زدن کی پارع کردش فقط اون موقع ک حس زور داشتم زور مسزدم دادم در نمیومد مامام گفت داد بزن که بچه بیاد من فقط مامانمو صدا میزدم با ۳ تا زور بچه اومد بعد حالا مگ جفت میومدش😂 هعی سرفه فلان نمیومد من ک بیحال بودم مامام میگفت بفرستینش اتاق عمل جفت و بخیه بزنن میگفتن ن دیگ کشید بند نافو اومد دم بدنم که گفتم بکش دارع میاد کشید جفتم اومد ولی دیگ واسه بخیه فرستادن منو اتاق عمل چون موقع زور زدن خودمو کشیدم عقب پارع شدم بدجور هیچ رفتم اتاق عمل بیهوش شدم راحت خوابیدم بعدش اومدم بخش پیش بچم
مامان ساحل مامان ساحل ۲ ماهگی
مامان فسقلی🧡 مامان فسقلی🧡 ۶ ماهگی
نوار قلب گرفتم گف خوب نیس مستقیم برو زایشگاه . ساعت ۱۰ شب بستری شدم تا ۵ صبح انقباض های پراکنده داشتم ک اصلا درد محسوب نمیشد فقط صدای جیغ و داددبقیه شنیدم و روحیمو باختم
ساعت شیش صبح اومدن آمپول فشار زدن با دوز کم بعددیکی دو ساعت زیادش کردن ک من از ۳ سانت یهو شدم ۷ سانت بعدم گف ۱۰ سانتی فول شدی دکترمم اومد. دو تا ماما اومدن پاهامو توی شکمم فشار میدادن وقتی انقباض داشتم میگفتن زور بزن
منم با تمام توان زور میزدم ولی هی میگفتن خوب زور نمیزنی خلاصه ۲۰ دقیقه ای گذشت ک گفتن سر بچه دیده میشه تلاش کن یکم دیگه
حدودا سرش نصفه بیرون بود دکتر برش هم داده بود
دیگه هرکار کردن نیومد بیرون سریع دستگاه وکیوم آوردن دو سه بار انداختن بازم تکون نخورد
دو تا مامای هیکلی اومدن بالا سرم تمام وزنشون رو مینداختن روی بالای شکمم و با آرنج زور میزدن بچه بیاد بیرون ولی اصلا دیگه پیشرفت نکردم
یهو ضربان قلب بچه رسید به ۵۰
دکترم دیگه معطل نکرد سر بچه رو تا ته داد داخل و گف سریع ببرید اتاق عمل
مامان هانا مامان هانا ۲ ماهگی
تجربه زایمان 5
دیگه آمپول فشاری ک زده بود و قطع کرد و رفت، ماما همراهم گفت تو زور بزن وقتی سرش بیاد دیگه نمیتونن کاری کنن مجبورن بگیرن، ولی چون آمپول و قطع کرده بود من دردام در حدی نبود ک بتونم زور محکم بزنم، از خستگی و بی‌حالی و بی خوابی داشتم بیهوش میشدم و گریه میکردم ب ماما میگفتم توروقران ی کاری کن من میمیرم آخرش، اونم بیچاره حرصش گرفته بود و کاری نمیتونست بکنه، دیگه کلا افتادم رو تخت و ن میتونستم زور بزنم ن میشد نزنم هر انقباضی ک میگرفتم زور میزدم ولی اصلا اون زور هیچ کاری نمی‌کرد ماما میگفت هیچ فایده ای نداره زور زدنات، بالاخره ساعت 7وربع شد و شیفت عوض شد یهو هرچی دکتر و پرستار بود اومد تو اتاق و هی میگفتن زور بزن زور بزن منم ک دیگه توانی نداشتم، از همه وجود زور میزدم ولی اونا میگفتن چرا زور نمیزنی هنوزم تو هنگام مگه بقیه چطوری زور میزنن ک زورای من در برابر اونا هیچی نبود😂چام بسته بود یهو چشام و وا کردم دیدم دکتر لباسای مخصوص پوشیده و قیچی دستشه یکیم اومده بود بالا سرم نمیدونستم واسه چی، چشام و بستم زور بزنم یهو دیدم اونی ک بالا سرمه شکمم و فشار میده ک بچه بیاد بیرون، واقعا درد آور ترین لحظش بود دیگه منی ک تا اون لحظه جیغ نزده بودم جیغم بلند شد دکترم ک میگفت جیغ نزن زور بزن و یهو با قیچی پاره کرد، بعد چند دقیقه دکتر گفت نمیخاد زور بزنی بسه چشام و وا کردم دیدم بچم و گذاشتم رو سینم🥹🥹🥹همه دردام تموم شد همون لحظه
مامان آیهان مامان آیهان ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 4
خب اینو بگم که از همون اول که معاینه شدم متوجه شدیم که دهانه رحمم خیلی پشت هست و سخت باز میشه ،بخاطر همین ماما همراهم گفت باید حرکات هایی که چهار دست و گا هست و رقص های لگنی روی توپ انجام بدم که این کارا هر روز انجام میدادم
خب با 2 سانت و نیم بستری شدم با درد زیاد اما قابل تحمل ،دیگ سریع اتاق آماده کردن بهم دادن دیگ توپ بهم دادن رو توپ ورزش کردم و گفتن برسی 3 سانت میگیم ماما همراهت بیاد دیگ من روی توپ رقص های لگنی میرفتم توی اوج دردا میپریدم روی توپ(ساعت8 و نیم صبح بستری شدم) دیگ همه این کارا کردم یک ساعتی یه بار هم معاینه میشدم دیگ تا ساعت 10 رسیدم به 3 زنگ زدن به ماما همراهم اومد دیگ ورزش های تخصصی شروع کرد و باز یه ساعتی یه بار معاینه می‌کرد ،دیگ ساعت 11 دکترم اومد بالا سرم معاینه کرد گفت دردش خوبه اما تایمش کمه بخاطر همین دهانه رحم باز نمیشه،دیگ ماما همراه منو سجده کرد و معاینه کرد کیسه آبم کامل تخلیه کرد و کمک کرد که دهانه رحمم باز بشه،دیگ 11:45 دقیقه گفت شدی 8 سانت،دیگ اینقدر درد داشتم که انگار تو کما بودم،اصلا جون نداشتم فقط بدون هیچ حرفی هرچی میگفتن انجام میدادم اصلا جیغ نمیکشیدم و فقط نفس عمیق میکشیدم ،دیگ همش احساس فشار داشتم بدون اینکه دست خودم باشه تو حالت سجده زور میزدم،بهم گفت همینطور ادامه بدم و سجده بمونم،بدون هیچ حرکتی سجده موندم و فقط نفس عمیق میکشیدم و بدون اختیار تو دردا زور میزدم،
ادامه پایین میزارم
مامان ✨️𝒜𝓃𝒾𝓁✨️ مامان ✨️𝒜𝓃𝒾𝓁✨️ ۲ ماهگی
# پارت سه تجربه زایمان
ما همجنان درد میکشیدیم با هر بار انقباض از کیسه ابم شره میکرد
نیم ساعت بعد ماما معاینه کرد گفت ۸ سانتی ی رب بعد گفت ۱۰ سانتی حالا وقت زور زدنه منم تو این مرحله گیر کرده بودم نمیدونستم جطور زور بزنم ب گلوم زور میدادم😂😂😂 خلاصه گلومم این وسط پاره شد
ماما میگفت فقط زوررر موقعی ندفوع داری اون زور بزن قویی منم چندبار زور زدم یکم سرش میومد بیرون دوباره میرفت داخل موقع زور انقد میترسیدم مدفوع کنم😂😂 به خیر گذشت
هی میگفتم برش بزنین زودتر درش بیارین دیگ نمیتونم بلاخره ب پروسه برش هم رسید اممول بی حسیو زد برش زد با قیچی اینو بگم اثلا ن درد امپول حس کردم ن درد برشو چون اون قسنت انقد فشاره اون لحظه هیچی حس نمیکنی
برشو زد با انقباض بعدی گفت زور بزننن ک بیاد انقد زور دادم کلشو کشیدن بیرون بعد ی زور دیگ شونش اومد کشیدنش بیرون ی صدا تلپی داد واقعا سبک شدمم گذاشتنش رو شکمم اقسنگ ترین حس دنیا بود😍😍😍انقد میگفتم خدایا شکرت باورم نمیشد من تونستم 🥹🥹 دیگ بردن تمیزش کنن لباس بپوشن مرحله اخر زایمانن ک خروج جفته ی زور کوجیک زدم جفتمم کشیدن بیرون هی میگفتم کو ببینمشش واقعا جالب بود 😅😅
دیگ بخیه زدناا سروع شد من هی میگفتم مقعدم سالمه؟😂😂حین زورا هی میگفتم مقعدمم طوریش نشد؟😂ماما میگفت انقد روش حساسی بیمس میکردی😂🤦‍♀️
مامان غزل😍🥰 مامان غزل😍🥰 ۱ ماهگی
پارت چهار
سریع من گذاشتن روی تخت زایمان وسایل اماده کردن حس زور بهم دس میده گفتن دردت گرفت زور بزن من هی دردم گرفت زور میزدم نمیاد گیر کرد گفت زورت فایده نداره جای سرم خراب شده یکی اون داره بهم امپول میزنه یکی هم رو باسنم امپول انتی بیوتیک زد شنیدم گفت انتی بیوتیک زدم بهش گفتم برای چی گفت برا بچه عفونت نگیره هی دردمیگیرم زور زدم دختر بچه هم میترسید زورمیزنه داد بی داد راه انداختیم من اون دختر به من‌میگن زور بزن سر بچه معلومه به اون میگن زور بزن سر بچه داره میاد وضع بدی بود خیلی وحشناک هی زور محکم میادم چهار پرستاربالا سرم بود پرستارا میگن دستمو فشار بده زور بزن دستاشون فشار دادم زور میزنم نیس بچه نمیخواد داشتم ناامید میشدم ک دکتر برش زد گفت الان زور بزن با دردات منم اسم فاطمه زهرا دادزدم اسم شوهرم داد زدم ک سربچه اومد نزدیکتر شد گفت افرین همین جوری ادامه بده بعد صدا گریه بچه اومدتا دیدم دختر بغل دستم زایید من موندم🤦‍♀️🥺😣
مامان کمیل👼🤍 مامان کمیل👼🤍 ۸ ماهگی
خاطره زایمان پارت ۳
به یجا رسیدم که بی اختیار زور میدادم و برای اینکه زور بیخود نزنم جیغ میزدم و میگفتم نمیتونم زور نزنم چیکار کنم
مامام هم گفت بخواب معاینه کنم معاینه کرد گفت ۸ سانتی عالیه از اینح
جا به بعد درد اومد به زور اسکات میزنی
خدایی سخت ترینش همینجا بود دست و پام از درد میلرزید سست شده بودم ولی ب زور اسکات میزدم یا مثل دستشویی مینشستم رقص لگن میرفتم
دیگ یجا نتونستم اصلا خودمو نگه دارم جیغ زدم گفتم دیگ نمیتونم زور نزنم گفت بیا معاینه آخریو بکنم معاینه کرد گفت حنا فولی درد اومد با تمام قوا زور بزن
دردا فاصلش کمتر ی دقیقه شده بود و هربار که میومد سه تا زور محکم میزدم نفس میگرفتم دوباره زور و تو همین حین رو ماما ادرار پاشید که خداوکیلی ذره ای خجالت نکشیدم اصلا مهم نبود اونموقع برام تازه مدفوعم کردم ( ی نصیحت اگ حس کردین دارین مدفوع میکنین یا ادرار جلوشو نگیرین دهانه رحمتون لبه دار میشه کلا شل کنین زور محکم بدین)
۵ ۶ بار سه تا سه تا زور زدم و گفت سرش فیکس شده بلند شو بریم اتاق عمل ی نفرم فرستاد تا اتاقو آماده کنن طبق چیزی که مادربزرگم گفته بود ویلچرو قبول نکردم گفتم تا اتاق عمل راه میام
با پای باز باز تا اتاق عمل یجورایی دویدیم😂 تا رسیدم بردنم رو تخت زایمان و پارچه رو شکمم گذاشتن و نور گرفتن اونجا😂 دو سه نفر اومدن برا سرم زدن بعدش و تمیز کردن بچه خیلی جالبه برام استرس که نداشتم هیچ انگار دردا برام قابل تحمل بود فقط زور زدنه خیلی قوت میخواست
دوباره مامام بهم گفت درد که اومد زور میزنی وقتی رفت فوت میکنی
چشمی گفتم و تا درد اومد زور زدم ۵ تا زور زدم گفت دیگ نگه ندار فقط زور بزن
ی زور محکم دادم و ی جیغ جانانه چون برش که داد ترسیدم😂
مامان پوریا💙😍 مامان پوریا💙😍 ۱ ماهگی
پارت سوم
تجربه زایمان طبیعی
همین که گفت کیسه ابو میبینم یهو کلی اب ازم اومد روتخت معابنه همه جا خیس شد ،سریع بستریم کردن نوار قلب گرفتن گفتن دردات نا منظمه و سه سانت شدی یه ساعت گذشت دوباره معاینه کردن گفتن هنوز سه سانتی نمیشه اینجوری ،تقریبا ساعت چهار بعداظهر بود،بعد یه معاینه تحریکی وحشتانک کردن باید تحنل میکردم تا پروسه زایمانم طولانی نشه،شدم چهارسانت زنگ زدن ماما همراهم ولی درد نداشتم همچنان ،سروم فشار زدن بهم ردادم شد هر چهار دقتیقه یه بار یهو شد هر دو دقیقه یع بار یهو داد زدم جیغ میزدم گریه میکردم خدا میدونه چقد درد کشیدم،دیگ ماماهمراهم اومد ورزش رو توپ انجام دادم،حموم بردتم ،میسه اب گرم داد بهم،روکمرمو با روغن زیتون ماساژ میداد هربار درد میگرفت نقاط فشاری کار میکرد زیارت عاشورا گذاشت با گوشیش خیلی کمک کرد واقعا در اخر هم ورزش سجده رفتیم که فول شدم همه اینا تا ساعت دوازده طول کشید
دیگ ساعت دوازده شب بود که گفتم حس زور دارم گفتن بزن وقتی دردت میگیره زور بزن تا جای که تونسم زور زدم یهو موقعه زور زدن نفسم رفت برام اکسیژن وصل کردن دوباره زور زدم کفتن داره میاد بردنم روتخت زایمان یکم دیگ زور زدم یهو گذاشتن بچه رو رو شکمم وای وایی تموم دردم رف وقتی دیدمش هیچ دردی نداشتم گریه میکردم بردنش رو تخت نوزاد منم بخیه زدن بردن بچه شیر دادمو رفتیم بخش🥹🥹🥹😍😍🥺🥺
اون لحظه بدنیا اومدن قسمت همه مامانا و اقدامیا🥹😍❤️❤️
مامان اهورا💙 مامان اهورا💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی(🤟)
ساعت۷بود به سمت بیمارستان رفتیم و ساعت۸رسیدیم اینقد درد داشتم نمیتونستم راه برم قشنگ هی میگرفت و ول میکرد رفتیم سمت زایشگاه و اون ماما قبلی نبود خداروشکر شیفت یکی دیگه بود و خیلیی مامائه خوبی بود تا دید خیلی درد دارم گفت سریع بیا دراز بکش معاینه کنم دراز کشیدم و معاینم کرد گفت دختر تو از کی درد داری گفتم از دیشب گفت ماشالله خیلی خوب تحمل کردی ۵.۶سانت بازی و بچه اومده پایین دیگه زنگ زدن دکترم اومد نیازی به ماما نداشتم بستریم کردن و گفتن اپیدورال میخوای گفتم نه تحمل میکنم مامائه گفت آره دیگه بیشتر درداتو تحمل کردی نمیخواد گفتن اتاق خصوصی میخوای گفتم آره منو بردن تو اتاق و ماما اومد کیسه آبمو با یه چیز دراز پاره کرد و هی معاینه میکرد یه ماما دیگه هم اومد بهم یچیزی داد گفت دردات که شدت گرفت اینو فوت کن دردات کمتر میشن ساعت۸ونیم بود چون اتاق خصوصی بود گفت هرکی میخواد میتونه کنارش باشه مادرشوهرم اومد خیلی خوب بود دستاشو سفت میگرفتم و انقد جیغ میزدم که گلوم خشک میشد و هی بهم آب میداد بهم که آب میداد حالت تهوع میگرفتم سعی میکردم کمتر جیغ بزنم که گلوم خشک نشه وقتی دردم میگرفت حس میکردم که بچه الانه که بزنه بیرون و هی داد میزدم که داره میادو ماما ها میگفتن عزیزم ما حواسمون هست به شوهرمم گفتن میتونی بیای داخل ولی شوهرم تحمل نداشت منو اونجوری ببینه سریع اومد و رفت دیگه دکترم اومد وقتی دیدمش خیلییی آرامش گرفتم مادرشوهرم رفت بیرون دکترم گفت تا دردت گرفت فقط زور بزن و پاهاتو تکون نده که پاره بشی منم ۲.۳تا زور زدم و پسر قشنگم ساعت۸:۵۰دقیقه شب بدنیا اومد