پارت ۳:
دیگه هرچی بهشون میگفتم که من نمیتونم و من زور ندارم و توروخدا من و ببرید اتاق عمل هی بهم میگفتن نه ما داریم موهاشو میبینیم
و تو میتونی و از این حرفا و اینم بگم‌که من بیمارستان خصوصی هم‌ مثلا رفته بودم که اموزشی درمانی نباشه و دانشجو نیاد بالا سرم

و بعد این که بی حسی و قیچی که زد البته که من از اونا هیچی نفهمیدم
بعد همه اینا من گفتم دیگه نمیتونم و زور هم نداشتم اصلا زورم نمیومد دیگه مجبور شدن امپول فشار بزنن و هنوووووز اصرار داشتن که من طبیعی زایمان کنم

و بعد امپول فشار که زورم میومد دو سه نفر هم رو شکمم میوفتادن و فشار میدادن بچه رو که بیاد بیرون که من از ساعت ۴ و نیم که بگم بستری شدم ساعت ۱۰:۳۰ صبح دختر من بدنیا اومد و مکونیال که همون مدفوع باشه خورده بود

و سریع دخترم و انتقال دادن تا چیزایی که خورده رو شست و شو بدن
من و بخیه زد ویه نفر اومد توی اتاق بهم گفت اگه بهت از طرف بیمارستان زنک زدن و گفتن چرا با دخترت تماس پوست با پوست نداشتی چی میگی میگی دختر مکونیال خورده بود
و من خب انقد خسته بودم که گفتم باشه

قدمش مبارک به خیر گذشته اذیت شدی اجرت با خدا

عزیزم چند هفته زایمان کردی

مردشور قانون مسخره ما رو ببرن که نوع زایمان هم انتخاب خودمون نیست
با زوووور میگن باید طبیعی باشه
مگه میشه اخه.مادر شاید آمادگی جسمی و روحی نداشته باشه واقعا،بعدش افسردگی زایمان و هزار درد دیگه بگیره
قدم دخترت مبارک باشه عزیزم ❤️❤️خدا رو شکر که از پسش براومدی🥰

واویلا🥲

آخی چقد سخت زایمان کردی عزیزم