تجربه زایمان طبیعی
طبق سونوانتی:۳۸هفته۳روز
طبق۳۹:lMPهفته ۳روز
دوشنبه: ۱۴۰۳/۷/۹
بیمارستان: فرقانی
ساعت :۲۰:۳۵دنیااومدپسرم
وزن پسرم: ۳کیلو۳۹۰
اسم پسرم :آقاامیرمهدی


یکشنبه بودروی دستمالم همراه با یه کم خون دیدم مثل خون آبه بودچندباربداین جریان رفتم دستشویی خبری نبود
دوشنبه صبح مجددتکرارشداتفاق روزقبل
به همسرم گفتم جریان روگفت بریم بیمارستان گفتم دردندارم و۰۰گفت ن بریم گفتم بذاریگانه ازمدرسه بیادناهار بخوریم بد گفت باشه دخترم اومدمن نتونستم ناهاربخورم دلتون نخواد۱۰انجیر تازه خوردم دیگه هیچی نخوردم وقتی ناهارخوردن آماده شدیم به سمت بیمارستان چون محیط بیمارستان کثیف بود همسرم دخترموبردخونه مادرشوهرم من رفتم پیش ماما و۰۰ اول صدای قلب بچه رو گوش دادن فشارموگرفتن که ۱۴ بودبدفرستادن پیش پزشک بهشون گفتم علائم رو گفتن بروآماده شو برای معاینه گفتم قبلش برم دستشویی گفتش ن من آماده شدم اومدمعاینه گفت خانم بروپذیرش پرونده تشکیل بده گفتم چراگفت دردنداری گفتم ن گفت خانم ۳سانت بازه گفتم خانم دکترخونه ام نزدیکه برم یه دوش بگیرم بدبیام گفت ن خانم خطرناکه و۰۰گفتم آرایشگاه حداقل برم زودی میام گفتن ن و۰۰هیچی من رفتم کارای بستری انجام دادم همسرم اومد نوارقلب گرفتن لباس پوشیدم منوبردن بالااونجامنومجددمعاینه کردن گفتن ۵سانته گفتم ماماهمراه دارم گفتن زنگ بزن بیادزنگ زدم به ماماهمراه باکلی معطلی خودشورسوند یه لیبرزایمان تمیز و۰۰نمیدونستم چی درانتظارمنه تحویل شیفت بود مجددشیفت جدیدمامامنومعاینه کرد گفتش ۷سانته دردهام تازع کمی شروع شده بود علت اینکه من دردکم بودچون سربچه بالابود ماماهمراه منو ماساژدادورزش بهم گفت انجام دادم یکی اومد گفت خانم بخوادکیسه آب توپاره کنم انجام دادرفت

تصویر
۲۱ پاسخ

اگه خوشتون اومدلایک کنیدادامه اشو بنویسم

بعدیو گذاشتی لایک کن بیام بخونم عزیزم

مبارکت باشه عزیزم منم لایک کن

مبارک باشه عزیزم ❤️ خدا حفظش کنه برات

مبارک باشه قدم نورسیده

خوش اومدی آقای امیرمهدی گل انشالله سلامت باشید همیشه 😍

چقد قشنگ جزئیاتو نوشتی دمت گرم، مرسی

منو لایک کن بخونم

بعدی بزار بخونیم گلم منم لایک کن بیبینم

اجی اگه پریودمون نامنظم باشه ی روز الکی ب دکتر سونو بگیم رو انتی تأثیر داره؟

خدااا 🥺🥺
خداحفظش کنه
قدم نو رسیده مبارک

عزیزم اسم ماما همراهت چی بود ؟راضی بودین؟

قدمش مبارک باشه گلم 😍💐

مبارک باشه قشنگم♥️🥹

سر بچه بالا بود یعنی نچرخیده بود سفالیک نبود؟

بچه منم بریچه ولی نمی‌دونم کی میخواد بچرخه یا اصلا نمی چرخه...... چون زایمان اولم طبیعی بود

خیلی هم عالی خداروشکر 👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻

مبارک باشه بسلامتی.اما مینویسی کامل بنویس دیگه

ماشالله چه راحت و بی درد ۷ سانت شدی آدم باورش نمیشه

ای جان خوش اومدی آقا امیر مهدی😍😍😍😍

پس چجوری چرخید منم بچم بریچه🥲

سوال های مرتبط

مامان یسنا مامان یسنا ۱ ماهگی
۳۹هفته ۵روز بودم ازصبحش ی دردایی منو میگرفت ول میکرد ولی چون ازاین دردا زیادداشتم جدی نگرفتم دردش تاشب بود شب داشتم به شوهرم میگفتم ی حس عجیبی دارم حالم ی جوریه شوهرم گفت حتما نی نی میخوادبیاد گفتم فک نکنم 😂.‌.
باشوهرم شب خوش گفتم خابیدم ...صب ساعت ۹رفتم دسشویی دیدم ترشح خونی دارم ودردپریودی میگرفت هر۳۰دیقه زنگ زدم مامانم گفتم اینحوری شدم گفت برو بیمارستان تامنم بیام گفتم ن تنها نمیرم باهم بریم تا ماقع شوهرمم برسه گفت باشه پس درداتو توخونه بکش منمبعد۳ساعت رفتم بیمارستان گفت ۲سانت بازشده دهانه رحمت فشارمم ۱۴بود گفت بایدبستری شی گفتم بخاطره فشار یازایمان گفت معاوم نیست ..منم چون ۱هفته بیمارستان بستری بودم بخاطرفشار ترسیدم دیگه گغتم پس بارضایت خودم میرم گفت ن اجازه نمیدم بری گفتم بارصایت خودم گفت انگشت بزن برو ولی توراه بچت دنیااومدنیای اینجا منم ترسیدم بستری شدم مامانم رفت تشکیل پرونده داد اومد منم رفتم توزایشگاه دیدم یاخدا چه جیغایی😂😂
ادامه اش میام میگم
مامان تیامیس🤍 مامان تیامیس🤍 ۳ ماهگی
رفتم نیمه شعبان پرستاره اومد جلو در گفتش چیه؟؟؟گفتم کیسه ابم پاره شده گفتش دکترت کیه؟؟گفتم مسافرم
گفت پس نمیشه گفتم تو کوچه زایمان کنم؟ بیمارستانتون دکتر نداره؟؟ با یه حالت وحشیانه ای گفتش حالا بیا تو ب شوهرم گفت تو بمون
گفتم شوهرمم بیاد گفت نمیشه..گفت بخواب معاینت کنم گفتم الان کردن گفتن ۱ سانتم
گفت اینجا دیگه قانونای منه وقتی میگم بخواب برو بخواب😑
اقا اومد با یکی معاینه کرد یهو گفت اوه این زایمانش سخته اصلا از چیزش خوشم نیومد
گفتم از چیزم؟؟؟ گفتش از دهانه واژنت اصلا خوشم نیود سفت ضخیم پرینه ت ضخیم استخونیه..هی میگفتن نمیدونم چی چیت رو به بالاست و لگنت تنگه یه همچین حرفایی …منم هول شدم گفتم خب پس سزارینم کنید.زنگ زد یه ماما اومد شروع کرد نصیحت که ساری چیکار میکنی با این شکمت هوووف منم حوصله نداشتم دیگ هی تک تک توضیح بدم اون وسطه
بعد حالا ماماعه معاینه کرد..هر کی رسید دستشو کرد تو ما…بعد معاینه کرد گفتش نه بابا نمیخواد سزارین از اون دختره اون روزی که دیگ بدتر نیستش …من هنگ بودم چقدر اینا بیخیالن گفتم من میرم بیمارستان قبلی😐پا شدم رفتم قبلی من ساده ی اسکل به شوهرم گفتم رفتارا اونا بهتر بود شاید اگر تشخیص دادن مناسب طبیعی نیستم عملم کنن…برگشتم اونا گفت نه دیگ چون رفتی نمیشه برگردی گفتم یعنی چی😐
ادامه..
مامان دخملی مامان دخملی ۳ ماهگی
سلام به همه‌ی مامانا بالاخره منم اومدم تجربه زایمان سزارینم رو براتون بگم
اولین روز ۳۸ هفته نوبت دکتر داشتم و دکترم هفته قبلش گفته بود این روز بیام و ببینه اگه دخترم هنوزم بریچه تاریخ بده برای سز
وقتی رفتم هنوز دکترم نیومده بود و ماما ضربان قلب جنین رو چک کرد و گفت زیاد خوب نیست برو بیمارستان nst بده و بیا تا خانوم دکتر بیاد
منم رفتم و گفتن ضربان قلب خوبه دوباره اومدم مطب و دکترم بازم چک کرد و گفت نه ضعیفه ریسک نمیکنم بخوام منتظر بمونم همین الان برو بستری شو تا کارای بستری رو انجام بدی ساعت سه شده و منم میام بیمارستان
حقیقتش اون لحظه شوکه شدم و زانوهام خالی کرده بود
گفتم نمیشه یه سر برم خونه؟(واقعا نمیدونم خونه میخواستم چیکار کنم😂) گفت نه خانوم دیر میشه برو بستری شو
زنگ زدم به شوهرم که تو پارکینگ منتظرم بود گفتم به مامان زنگ بزن کیف و وسایلو برام بیاره
انقدر که سر به سرش گذاشته بودم باور نمیکرد🤦🏻‍♀️
بعدشم که به مامانم گفتم اونم باور نمیکرد شده بودم چوپان دروغگو😂
خلاصه رفتم بیمارستان و لباس بیمارستان بهم دادن و بقیه وسایلمو تحویل همسرم دادم

ادامه پارت بعد
مامان 🩵امیر مهدی🩵 مامان 🩵امیر مهدی🩵 ۲ ماهگی
اعصابم خیلی خرابه
شب عزیز اشکمو درآوردن
رفتم بیمارستان بچه حرکت نداشت و ترشحات خونی زیاد داشتم
بازم اون پدسگ اونجا بود اولش مث آدم تحویل گرفت
آن اس تی کرد بچه دوبار ب زور حرکت کرد
گفت خوبه نوازش گفتم ممنون ولی من ترشحات دارم اخه ۴۸ ساعت از رو معاینه گذشته آخه بازم دارم میترسم
با لحن تند گفت خانم کو پد رو نشون بده گفتم نزاشتم ک
خب شرتتو گفتم هول بودم تازه عوض کردم اومدم
برگشت بهم گفت پس ت خودت میخاری هی بهت انگشت بره
خون بیاد ازت گفتم این چ طرز حرف زدنه احترامتو نگهدار
گف ن آخه هر شب اینجا پلاسی الکی میایی وقت مارو
میگیری گفتم وظیفته بهم برسی و معاینه م کنی
اخلاق نداری حوصله نداری کارت اینجا چیه
یکی اون گف یکی من گفتم گف دستمال بردار
خودتو پاک کن ببینم پاک کردم یه لخته خون بزرگ
قرمز قهوه ای بود گفت دراز بکش ببینم
معاینه کرد گف یک فینگری از بس انگشت کردن بهت خون ریزی میکنی
گفتم تابحال سابقه نداشته
بعدش گف الکی ادا درمیاری لوس میشی زود میایی اینجا
هی بستری میشی هی بستری میشی گفتم ب ت چه آخه
میگه ن آخ کم لوس شو
مامان مهدیار مامان مهدیار ۳ ماهگی
پارت سه
بعدش رفتیم بیمارستان دیگه سونو رو نگاه کردن
گفتم واسه چی اومده این که مشکل نداره
گفتم بابا دکترم اینجوری گفته بهم گفتن این خوبه هر موقع رسید به زیر ۵ سانت بیا بستریت میکنیم
ان اس تی گرفتن و تست آمینوشور گفتن نشتی هم نداری نمیدونم حالا از چی بود که آبش کم شده بود
البته من شیاف و آمپول هم زیاد استفاده کردم شاید هم بخاطر اونا بود
دیگه مرخصی کردن سونو نوشتن گفته یه هفته دیگه بیا
۲۴ آذر رفتم دوباره سونو دادم 🤔شده بود ۰آبش دکتر سونو گفت باید سریع بری بیمارستان
من چون بچه حرکتش زیاد بود گفتم بهش بچم حرکت زیاد داره مگه آبش کم شه نباید حرکتش هم کم بشه😏گفت نه اتفاقا برعکسه بچه بیشتر تکون میخوره
دیگه رفتم بیمارستان به شوهرم هم زنگ زدم گفتم اینجوری گفتن بهم بنده خدا گفت تو برو منم خودمو میرسونم
رفتم اونجا باز بهم گفتن نه لین مشکل نداره و اینا
هر چی بهشون میگم بابا بهم گفتن باید بستری شی
دیگه آخر فرستادم پیش متخصص توی خود بیمارستان اون گفت که نه درسته به صفر رسیده ختم بارداری داد و نامه داد بردم زایشگاه