۲۳ پاسخ

خوشبختی یعنی حال خوب خودت.من همهههه چی دارم ولی خوشحال نیستم حالم خوب نیست و این یعنی بدبختی تو اوج خوشبختی

چه گوشه دنج قشنگی چه عکس خوبی چه حس خوبی

حس خوبت به منم منتقل شد پایدار باشه براتون

خوشبختی یعنی همین تو خونت با. بچه‌ها سالم باشی وآرامش بوی غذا بپیچه خونه این خود خوشبختی

چه زامو هایی داری😍😍

عزیزممم خوشبختیت ابدی🧿

خداروشکر عزیزم انشالله همیشه توش وسلامت باشین

انرژی مثبت🤌🏻✨

واقعا همینجوریه خداروشکر🍀🍀🍀

خدا رو شکر عزیزم😍😍😍😍😍😍

الهی شکر ایشالا همیشه زیر سایه خدا خوشبخت و سلامت و عاقبت بخیر باشید

عزیزم هیرا. اسم پسر میشه

و بعداز بچه ها ماشالله نمک ب زامفولیاها 😍😍

چ گلای قشنگی

خداروشکر عزیزم
آره واقعا خوشبختی یعنی همین
نه اینکه فقط پول باشه ،
پولم خوبه ولی اول سلامتی و مهربانی و آرامش😍😍😍

خدارو شکر بمونین برای هم همیشه سلامت باشین 😍

پایدار
خدا حفظشون کنه
چه گلای قشنگی

دورت بگردم درخواست میدی داشته باشمت من درخواستام پر نمیتونم ببخشید گلم❤️🙏

دورت بگردم درخواست میدی داشته باشمت من درخواستام پر نمیتونم ببخشید گلم ❤️ 🙏

🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰

میشه بهم درخواست بدی پرم

خداحفظشون کنه وقتایی ک‌ارومن خیلی خوبه

خداروشکر ان شالله همیشه سلامت و خوشبخت باشین

سوال های مرتبط

مامان آقا بهراد مامان آقا بهراد ۳ سالگی
قبول دارین ما خانم ها خیلی مظلومیم.
تمام روز بچه داری و کارای خونه روی دوشمونه.
خدا میدونه شوهر من توی خونه هیچ کمکی بهم نمیکه با اینکه باردارم سه هفته پیش با ماشین تصادف کردیم و دکتر گفت بخاطر بارداری و ضربه ای که خوردی باید استراحت کنی توی این مدت فقط دو یا سه بار خونه رو جارو زده و ظرف شده مسئولیت تمام کارها با خودمه امروز بعدازظهر ۲ ساعت پسرمو نگه داشته من رفتم سونوگرافی از ساعت ۱۰ وسط سالن خوابید به بهونه این که بچه داری کرده و همش میگه چراغا رو خاموش کن صدای تلویزیون رو کم کن پس مادری که ۲۴ ساعته بچه داری میکنه آدم نیست. صدبار بهش گفت امروز که خونه ای راه پله ها رو جارو بزن آخه ساختمان ما ۳ طبقه است و نوبتی باید نظافت بشه اینکه دیگه وظیفه من نیست ولی انجام نداد. میگم رختخواب نوزدای رو از بالای کمد بیار میگه خستم.
فقط یه مادر و یک خانم حق نداره خسته بشه.
با تمام وجود دلم برای روزایی که میرفتم سرکار تنگ شد با اینکه مسئولیتم زیاد بود ولی کار و زحماتم ارزش داشت.
مامان گل پسر وتودلی مامان گل پسر وتودلی ۴ سالگی
بچه ها کیا بچه هاشون آروم و مظلومن؟! شاید بگین خوشی زده زیر دلت بچه ارومی داری و دنبال شیطون میگردی . اما پسرم خیلی بچه آرومیه. از کوچکتریش خودم همیشه باهاش بازی میکردم با مرتب پارک و بیرون میبردمش که با بچه های دیگه بازی کنه ...از همه کارام میزدم باهاش وقت میگذروندم چون دیرتر به حرف اومد که کمتر تلوزیونو و اینا ببینه ...الان خیلی خوب شده حرف زدنش ولی درکل آرومه....از همون کوچیکی اگه براش تلوزیون میذاشتم اصلا از صبح تا شبم باشه از همون جلوش بلند نمیشه و نگا میکنه خیلی علاقه داره و من همیشه همه چی رو دوشمه که اینکار و کنم حوصله اش سرنره یا سمت گوشی و تلوزیون نره بازی کنه ‌...با تمام تلاشهامم بازم بچه ی زیاد اجتماعی نیست ....با بچه خواهر شوهرم سه ماه فرقشونه اون دختره . تقریبا روحیاتشون مثل همه اونم دختر آرومیه ولی اون خیلی زودتر ب حرف افتاد با اینکه همیشه ی خدا گوشی دستشه....غصه ام میگیره که من باید این همه بابت همه چیز حرص بخورم . الان حامله ام با تمام مشکلاتم سر شب بردمش پارک با بچه ها بازی کنه همون اول طفلی بچه خورد زمین سرش درد گرفت تا آخر دیگه نه راضی میشد بیایم خونه نه از کنارم بلند شد بره برا بازی خیلی ناراحت شدم .....بچه ی زیادی هم اطرافمون نیست تو رده سنی ک با هم کنار بیان بتونن بازی کنن
مامان امیرعباس مامان امیرعباس ۴ سالگی
سلام مامانا تورو خدا کمکم کنید پسر من ۴ سالشه بشدت لجباز حرف گوش نکن هر جی میگم برعکسشو میکنه اصلا حرفمو گوش نمیده میگم رو سرامیک نشین میده از لجم میشینه میگم جلو پنجره واینستا باد میزنه ساعتها میمونه جلوی پنجره غذا خوردنش تو هر وعده ۴ سال با زور آب خودنش با زور ناخن گرفتنش با زوره لباس پوشیدنش با زور نمیداره با وسی یک کلنه حرف بزنم جیغ میزنه گریهدنیکنه با ماشین میرلم جایی انقدر بهانه گیاره میزنه کلافم کرده اعصابم نمیکشه روزی ده بیست بار بشدت جیغ بلندی میزنم سرش انقدر بد داد میزنم از ترس میزنه زیر گریه واقعا اعصابم نمیکشه یبار تذکر میدم بار دوم گوش نمیده با تمام وجود جیغ بدی میزنم بماند که فشار روانی روم زیاد شوهر سر خونوادش خیلی بهم فشار روانی میاره سالهاست روی ارامش ندیدم دستشون دایما تو جنگ و تنشیم واقعا اعصابم نمیکشه انقدر سر بچم داد زدم میترسه واقعا میترسم دردی چیزی بکیره راهنمایم کنید چیکار کنم میریم مهمونی اسبابازی از دست بچه های دیگه میگیره بچه ها گریه میکنن هم خودم هم مامانای دیگه سرش داد میزنن گریه میکنه تمام این ساله‌ام بخاطر نارسیش بستری تو بینارستانا بشدت بچه ترسویی دلم براش میسوزه یا تو بیمارستانا عذاب نمیکشه یا تو خونه تو تنش و درگیری جیغای من میترسه نمیدونم چیکار کنم
مامان مرسانا مامان مرسانا ۴ سالگی
بچه ها جاریم تو زندگیش مشکل داره که شاید ۵۰ درصد مقصر خودش باشه نمیدونم ولی بچه اش یه سال از بچه ی من بزرگتره و خیلی عصبی هست و پرخاشگر من با مادرشوهرم یه جا زندگی می‌کنیم و اون هفته ای یکی دو بار میاد اینجا و دوست داره با بچه ام بازی کنه لچه ی منم اونو دوست داره ولی اون نهایتا ده دقیقه با ش بازی کنه باقیش دیگه فقط اذیت میکنه و همش میگه من باهات قهرم و باهات بازی نمیکنم و دست به این نزن و اشک بچمو درمیاره اهل دویدن و بازی نیست کلا فقط میخاد بشینه یه گوشه و غر غر کنه بعدم شاید تا ۷ ساعت یا بیشتر کسی نیاد دنبالش اگه بیان بازم می‌مونن من از زندگیم میمونم چون بچم نمیاد تا وقتی اون اونجاست اگه بخوایم بیاییم شروع میکنه به گریه و زدن توسری و داد زدن و ‌کشیدن موهاش یا که دنبالمون میاد و دیگه نمیره یا دخترم هی میخاد بره اون طرف به هوای اون بارها به مادرشوهرم گفتم وقتی میاد نیا دم خونه ی ما یا به دختر من اطلاع نده ولی بازم تا میاد میادتش دم خونمون نمیدونم چیکار کنم واقعا