سلام من اومدم با تجربه زایمان سزارین اختیاری با دکتر حقی در موسی بن جعفر
پارت اول
اول از همه بهم گفتن ساعت۹پزیرش بیمارستان باشم تا کارای بستریو کردیم رفتم بالا ساعت ۱۰شد بیمارستان بشدت شلوغ بود جوری که تخت نبود بستری بشیم هرکسیو توی بخش های مختلف بستری میکردن تا زمان عملشون برسه منو زایشگاه بستری کردن جایی که طبیعیا درد میکشیدن و زایمان میکردم وقتی رفتم داخل لباس اتاق عمل دادن تنم کردم و هیچی نزاشتن با خودم ببرم از ساعت ۱۰دیگه خونوادمو ندیدم بشدت کلافه شده بودم چون فقط صدایه جیغ میشنیدم توی اون بخش و نمیزاشتن با بیرون ارتباطی بگیرم،بلاخره ساعت یرب به۲ اومدن گفتن میخوان سوند بزارن و برم اتاق عمل با یه نفس عمیق اصلا سوند درد نداشت سوار صندلی چرخدارم کردن و اوردنم بیرون در حدی که صدا بزنن گفتن همراهی مریض درجریان باشید داره میره اتاق عمل تویک نگاهمامانو فقط دیدم و سوار آسانسورم کردن رفتیم اتاق عمل یه اتاق سبز با یه تخت باریک دکتر گفتن اتاق عمل کناریه کارش تموم شه میاد منو رو تخت دراز کردن و مسئول بیهوشی اومد گفتم میخوام بیهوش کامل بشم قبول کرد یکم بعد دکتر حقی اومد با لبخند سلام کرد و گفت اماده ای تا گفتم اره دکتر بیهوشی گف خب خانم دکتر شروع میکنیم بسم الله الرحمان رحیم برگشتم سمتش گفتم من بیهوش نیستم گفت واقعا گفتم اره فقط گوشام داغ شد دیگه هیچی نفهمیدم وقتی چشامو باز کردم توی ریکاوری بودمحدود پنج تا تخت کنار هم همه تازه بهوش اومده بودیم

۱۲ پاسخ

وای عزیزم بهوش اومدی هزیون نگفتی ؟؟؟ گزاشتن ارایش کنه ادم یا ن😂😢

اخرش نگفتی دکترت خوب بود یانه
قدم کوچولوتم مبارک❤️

هزینه زایمان و زیر میزی دکتر چه قدر شد میشه بگی

منکه هرجی گفتم بیهوش نکردن سر هر دوتا بچم وراضیم اما سر دومی قشنگ همه چیو میفهمیدم
بعد بیهوشی خیلی تو گلو خلط میاد😬

خوبی زایمان طبیعی این هست شکمت پاره نمیشه بعد بچت همون لحظه میزارند بغلت

خخخ من تو همون اتاق زایمان طبیعی کردم. تخت کناری هم سزارین بود. منم از درد جیغ میکشیدم 😁😁خوب درد داره

واای یاد زایمان خودم افتادم یکم بد بود بیمارستان موسی بن جعفر خیلی دستکاریم کردن بی شرفا

یاد زایمان خودم افتادم 😞😞 مبارک باشه عزیزم قدمش خیر

خوبه بعدی که بهوش میای هیچکار خاصی نمیکنی من جیغ میکشم😂😂
دست خودم نیس ها کلا وقتیکه بهوش میام جیغ میکشم مثل اینکه چندتا پشت سرهم

چه مشکلی داشتی که بیهوشت کردن؟
الان دیگه بیهوش نمیکنن آخه
بی حسی از کمر عوارضش خیلی کمتره

بهترین حسه خصوصااا بچه کنارته باهیچییییه این دنیاعوضش نمیکنی

عزیزمم🥲بسلامتی خوش پا قدم باشه

سوال های مرتبط

مامان نیهان مامان نیهان ۶ ماهگی
تجربه زایمان سزارین من
صب ک بیدار شدم رفتم پیش دکترم کارای بستریم انجام داد نامه و برگه خام آماده کرد کله آزمایشات و سونو هارو پرونده کرد داد. بردم بخش بستری اونجا ام کارام انجام دادیم رفتم بخش زنان زایمان شوهرم رفت برام لباس اتاق عمل گرفت و دمپایی
لباسام عوض کردم یه پرستار اومد ازم آزمایش گرفت برد ک جواب آزمایش بیاد ببرنم اتاق عمل ولی چون دکترم همه وضعیت منو چک می‌کرده تو ماه ها میدونستم نیاز نیس تا جواب بیاد گفتن سریع آماده اش کنید بیارید
یه پرستار دیگه اومد برام سوند وصل کرد یکم درد داشت ولی خودتو شل کنی نفس عمیق بکشی درد و احساس نمیکنی چون من یکم لوسم دردم اومد😂
بد منو گذاشتن رو یه تخت دیگه بردن ریکاوری اتاق عمل دوباره شوهر و یه پرستار آقا جا بجام کردن رو یه تخت دیگه آقا و یه پرستار خانوم منو بردن داخل اتاق عمل
بعد گذاشتم رو تخت اتاق عمل کمک کردن نشستم سوند اذیتم میکرد یکم
نشستم یه دکتر بیحسی و بیهوشی آقا بود کمرم ضد عفونی کرد و بهم گفت صاف وایستا سرتو بنداز پایین اصلا هیچی نفهمیدم انگار یه سوزن کوچولو زدن بعد گفت تموم شد دراز بکش دستام بستم به بغل های تخت جلو پرده کشیدن
مامان حسان👼 مامان حسان👼 ۱۰ ماهگی
قسمت ۲ داستان سزارین :

۲ :
وقتی بردنم قسمت اتاق عمل دکترمو دیدم و یکم صحبت کرد باهام گفت نمیترسی که . گفتم چرا خیلی دلهره دارم. گفت هیچی نیست اصلا نترس.. به اقای دکتر خیلی خوش اخلاق اومد گفت دکتر ببهوشیتم...گفتم میشه منو بی حس کنید ؟ اخه من بیهوشی دوس ندارم. گفت بله چرا نشه بی حسی بهترم هست‌ . منو گذاشتم رو تخت اتاق عمل و کمکم
کردن بشینم رو اون تخت..
دکتر بیهوشی با یه اقای دیگه گفتن شونه هاتو شل کن و شروع کردن به امپول زدن به ستون فقراتم. ولقعا درد نداشت.. واقعا اونطوری نبود که استرس داشتم ..اروم خوابیدم. یه عالمه پرستار اومد شروع کردن به باز کردن وسیله ها..اماده کردن اتاق ..لباسا... تخت نوزاد اوردن گذاشتن اون بغل.. اتاق عملمم رنگش سفید بود فقط سرد بود خیلی ..
دیگه کم کم داشتم بی حس میشدم یه حس خوبی بهم دست داد با اون بی حسی که داشت انجام میشد
یه پرده کشیدن جلوم دیگه ندیدم ..ولی شروع کرده بودن عملو.داشتم تو دلم دعا میکردم واسه همه ..واسه اونایی که بچه میخوان اونایی که گفته بودن منو دعا
کن ..
یه پر
مامان سیدامیرحسین مامان سیدامیرحسین ۲ ماهگی
خب خب من اومدم با تجربه زایمانم دقیقا جمعه ۲آذر شب ساعت ده نامه بستری داشتم رفتم بیمارستان میلاد بستری شدم ، بهم گفتن تو فردا عمل داری نباید چیزی بخوری منم که سر دخترم تجربه داشتم دکترم فردا دیر میاد تا ساعت ۱۲ و نیم نزدیک یک خوردم فقط بعد از اینکه اتاق رو تحویلم دادن منو بردن تا آنژوکت وصل کنن دوتا وصل کردن چون اتاق عمل بهشون گیر میداد،خلاصه شب گذشت و صبح شد اومدن بهم سروم وصل کردن گفتن دکترت یکم دیرتر میاد که اینو خودم میدونستم دیگه گذشت ساعت های ده نیم منو صدا زدن رفتم اتاق معاینه گفتن دکترت داره میاد باید بری اتاق عمل یکم استرس گرفتم اونم بخاطر سوند بود رفتم برام سوند بزارن اذیت شدم وقتی وصل کرد پاهام شروع به لرزیدن کرد طوری که نمی‌تونستم راه برم اومدم از تخت پایین رو ویلچر نشستم و منو بردن ، خواهر بزرگ نعمته آبجیم کنارم بود رفتم داخل اتاق عمل آبجیم اومد داخل گیره های سرم رو باز کرد دمپایی هارو پام کرد و بغلم کرد رفت بیرون ، خلاصه همه ریختن دورم از دکتر بیهوشی گرفته تا کادر اتاق عمل مثل پروانه دورم بودم همین بهم دلگرمی میداد کلی ازم تعریف میکردن چ خانوم سفید و نازی چقدر تو خوشگلی مامان کوچولو چون سنم کمه ،همشون بهم روحیه میدادن رفتم روی تخت عمل نشستم و دکتر بیهوشیم خانم دکتر متین هاشمی اومدن با دستیار بسیار بسیار مهربان و دلسوز آقای ابراهیمی که از خدا هرچی میخواد
بهش بده مثل پدر برام دلسوزی کرد و هوامو داشت تا آخر من بی حسی اپیدورال بودم که واقعا کار خانم هاشمی حرف نداشت دیگه خلاصه اپیدورال رو وصل کردن دراز کشیدم دکترم هنوز نیامده بود خانم هاشمی گفت نصف بی حسی رو بزن نصف دیگه رو موقع اومدن دکتر ، اولین بی حسی رو که وارد کرد حس بدی بود....
مامان 👶🏻hirad💙 مامان 👶🏻hirad💙 ۱ ماهگی
بعدش که از دکتر ناامید شدم تو راه رفتن به بیمارستان که برای طبیعی بستری بشم منشی دکتر زنگ زد گفت اگه تا نیم‌ساعت دیگه رسیدی میبرمت اتاق عمل وگرنه میمونه برا فردا..منم سریع حرکت کردیم ساعت ۹ ونیم صبح بود رسیدیم بیمارستان..چون دکتر یه عمل سخت خروج رحم داشت باید منتظر میموندم..ازم چندتا خون گرفتن و آنژیکت وصل کردن و سوند..که درد آنچنانی نداشت فقط لحظه ی فیکس کردنش یه سوزش ریز داشت که با نفس عمیق تموم شد..دراز کشیده بودم رو اتاق منتظر تا ببینم اتاق عمل که یهو کیسه آبم پاره شد و اومدن معاینه گفتن ۴ سانتی..زنگ زدن دکتر که مریض کیسه آبش پاره شد گفت سریع بیارید اتاق عمل و با ویلچر منو بردن ..رفتم تو تخت اتاق عمل دراز کشیدم و دکتر بیهوشی اومد توضیحاتی داد و گفت در حد نیش پشه هست فقط تکون نخوری ولی من تکون خوردم گفت ممنون که گوش کردی😂😂یهو پاهام داااغ شد من همچنان از دردای طبیعیم و استرسی که داشتم میلرزیدم ..بعدش پرده رو کشیدن جلوم و شروع کردن به زدن بتادین روی شکم و پاهام..گفتم حس میکنم شروع نکنین گفت آره حس میکنی دلی درد نداری..که همینجور هم بود شکمم برش دادن و ساعت ۱۲:۵۰ دقیقه پسرکم بدنیا اومد صدای گریشو شنیدم دکتر گفت مبارک باشه نشونم ندادن بردن تمیزش کنن و کاراشو انجام بدن اون لحظه فقط آیت الکرسی میخوندم و برای همه چشم انتظارا دعا میکردم..بعدش..
مامان Arta مامان Arta روزهای ابتدایی تولد
سلام خانما تجربه سزارینم تو بیمارستان اردیبهشت با دکتر هادی باقری
اول اینکه دکتر زیرمیزی ازم نگرفت از هیشکی نمیگیره ، دکتر سنش بالاس ، از همه لحاظ عالی هرچی بگم کم گفتم هیچ پشیمونی تو کارتون نیست از تجربه سزارین با ایشون ، اخلاق ، تجربه کاری و...
سر تاریخی که دکتر گفت رفتم مشکلی برام پیش نیومد قبلش ۳۸ هفته و ۴ روز بودم
روز سه شنبه ۲۳ بهمن رفتم پذیرش و تشکیل پرونده دادم،۲۴بهمن رفتم یه روز قبل از عمل آزمایش و تشکیل کامل پرونده و نوارقلب و صحبت با دکتر بیهوشی واینا، روز ۲۵ هم ساعت ۶ ونیم بیمارستان بودم کارامو کردن دیگه هشت ونیم رفتم برای اتاق عمل ، تا ۹ توی ی اتاق نشستم ی سری وضعیت چک کردن بعد ۹ رفتم توی اتاق عمل بهم گفتن هرکدوم دوست داری بی حسی یا بیهوشی یکم کلنجار رفتم دیگ بیهوشی رو انتخاب کردم .
سوند ۵ ثانیه سوزش داشت فقط ، شکمم رو شستن بیهوش کردن ، دیگه من شکمم ک فشار دادن بیهوش بودم ، برای باز دوم توی اتاق ریکاوری که به هوش اومدم فشار دادن که هنوز گیج بودم هیچی متوجه نشدم فقط فهمیدم ک فشار دادن دوباره خوابم برد
مامان رادوین مامان رادوین ۱۲ ماهگی
پارت سه ...
خلاصه بیمارستان خوبی نبود اتاق خیلی کوچیک بود همراه من چون سرویس بهداشتی فرنگی استفاده نمیکرد مجبور بود بره طبقه ی پایین و برگرده ... من صبح ک کیسه ابم پاره شد سریع رفتم بیمارستان گفتن برو با اسانسور زایشگاه ...زایشگاه که رفتم گفتم کیسه ابم پاره شده گفتن نترس اشکال نداره بعدم ازم سوال پرسیدن و گفتن خودت سزارین میخواستی گفتم اره گفتن نمیخوای طبیعی گفتم نه نامه دارم از پزشکم و فرم پر کردن و مدارک پزشکیم گرفتن (ازمایش-سونو ان تی-دکتر قلب-بیهوشی و...)شناسنامه و کارت ملی پدر و مادر هم باید همراهتون باشه ...بعدم لباس بهم دادن و خون گرفتن و نوار قلب و... ، سوند بهم وصل کردن که اونم درد زیادی داشت اماده ام کردن رفتم اتاق عمل ...داخل اتاق عمل ک شدم دکتر انصاری دیدم و با مهربونی اومد پیشم و گفت نگران چیزی نباش همه چیز اوکی بعد رفتم رو تخت و دکتر بیهوشی اومدبیهوشم کرد به هوش که اومدم درد زیادی داشتم خیلی درد بدی بود فک کردم پمپ درد بهم وصل نکردن ب پرستار گفتم گفت وصله دکمه را فشار بده تا اثر کنه بعدم اومدن شکم
فشار بدن که خیلی درد داشتم و نذاشتم درست فشار بدن بعدم پسرمو اوردن نشونم دادن و گذاشتن تو بغلم
بعدم دوتا اقا اومدن گفتن اروم از روی این تخت بیا روی تخت دیگه که اونم خیلی درد داشت و ب سختی تونستم برم بعدم بردنم اتاق و باز گفتن از رو تخت برو روی تخت اتاقت اینکار با درد زیاد بود و سخت🥲😮‍💨
مامان هدیه الهی مامان هدیه الهی ۳ ماهگی
سلام بر همگی دوستان
منم زایمان کردم و بالاخره دخترگلیمو دیدم
هر چند سخت بود زایمان(چون هم درد طبیعی رو کشیدم هم سزارین شدم) اما ارزششو داشت
چهارشنبه صبح رفتم بستری شدم بهم سرم وصل کردن و قرص زیر زبونی گزاشتن برام که دردام شروع بشه
ساعت ۱٠ صبح بود که دردام شروع شد ساعت 12 معاینه شدم گفتن 2 سانتی باز رفتن ساعت 2 اومدن معاینه کردن گفتن شدی سه سانت
باز رفتن 4 اومدن معاینه کردن بدون اینکه چیزی بگن زدن کیسه آبمو پاره کردن بعدش درد برام غیر قابل تحمل شد گفتم من فقط باید برم سرویس بعد که رفتم دیدم کلی خون داره ازم میره اومدم بیرون دیدم ماما با سوند وایستاده منتظر من گفتم چی شده گفتن بچه مدفوع کرده باید هرچه سریع تر سزارین بشی گفتم مگه چند سانت باز بودم گفتن 4 سانت خلاصه منو بردن اتاق عمل حالا منم با کلی درد فقط تنها کسی که اسمش رو زبونم بود خدا بود و مامانم

ساعت 4 و نیم بود دکه رفتم اتاق عمل به محض اینکه دکترمو دیدم ترسم ریخت چون واقعا دکتر خوب و فوق العاده ای هستم خانم دکتر مریم زارع مودی و ساعت 5 بود که با دخترم از اتاق عمل بیرون اومدیم
مامان مائده مامان مائده ۶ ماهگی
پارت 3:
معاینه کردن دوسانت بودم کیسه رو کامل پاره کردن کارای بستریو انجام دادن وبلاخره بستری شدم.
تو اتاق زایمان دوتا باردار بودیم اقا یه وضعیه دو نفر تو اتاق برا طبیعی...اومدن نوار قلب گذاشتن برا بچم ک دیدن قلبش بیشتر از صد نمیزنه و یه موقع هایی هم 90میشه ک ب دکتر خبر دادن و اعلام سزارین اورژانسی دادن منی ک بشدت از اتاق عمل و سزارین میترسیدم کلن فوبیاشو دارم وقتی گفتن بدنم شروع کرد ب لرزیدن واشک ریختن پرستارا بهم میگفتن باید خدا رو شکر کنی ک سزارین میشی چرا گریه میکنی ولی حال من توصیف شدنی نیس..
اومدن طلاهامو در اوردن سوند وصل کردن منو پوشوندن بردن اتاق عمل ..یه جوری همراهامو نگاه میکردم انگاری میخان ببرنم اعدامم بکنن 😂😂😂 بهم گفتن از این تخت خودتو جابجا کن اون تخت خواستم خودمو برگردونم تخت عمل نزدیک بود تخت ها ازهم جداشن من بیفتم ولی خدا رحم کرد یه اقا اونجا بود بلندم کرد گذاشت اونجا. 😂😂 بدنمو رنگ کردن با برس خب تموم شد دکتر هم قیچی دستش بود من بهشون گفتم منکه هنوز همچیو حس میکنم میخاین چکار کنین ک پرستار گف تو چرا صبر نمیکنی بعدش بهم اکسیژن وصل کردن ورفتم تو هپروت ویه خوابه خیییلی عمیق....
مامان پسرم مامان پسرم ۲ ماهگی
۱۷ روز پیش زایمان کردم تجربه سزارینم و براتون بگم .
روز ۲۴ آبان که ۳۹ هفته ام تموم میشد نامه بیمارستان داد دکترم .صبح ساعت ۶و نیم بیمارستان بودم کارای بستری تا انجام شد . تا شوهرم کارای بستری رو کرد منم رفتم داخل اتاق معاینه فشارم و ضربان قلب بچه رو گرفتن سونو ها مو گرفتن بعد لباس دادن بپوشم و لباسای بچه رو گرفتن رفتیم تو یه اتاق روی تخت خوابیدم سرم بهم وصل کردن .غیر از من ۴نفر دیگه هم بودن همه سزارینی چند بار میومدن سوال جواب میکردم ازمون . بعد نوبتی هر کی دکترش میومد و اتاق عمل خالی میشد سوند بهش وصل میکردم و میبردن سه نفرمون با یه دکتر بودیم نفر اول و ساعت ۱۰ و نیم بردن من نفر دوم بودم ساعت ۱۱و نیم بردن اتاق عمل .خیلی سرد بود فقط میلرزیدم من بیهوشی میخواستم  تا لحظه آخر همه میخواستم نظرمو عوض کنند که بیحسی خوبه ولی من گفتم فقط بیهوشی دیگه زنگ زدن دکتر بیهوشی اومد و ماسک گذاشتن رو صورتم دیگه چیزی نفهمیدم وقتی به هوش اومدم تو اتاق ریکاوری بودم اتاق بزرگ همه تختا  کنار هم گذاشته بودن یه  ماسکم رو صورتم بود دکترم اومد شکممو فشار داد رفت بعد بچه مو آوردن بهش یه ذره شیر دادن بچه ها رو گوشه اتاق گذاشته بودن .بعد باز یکی دیگه اومد شکممو فشار داد منم جیغ میزدم .دیگه ساعت حدودا ۴بعد از ظهر  منو داشتن میبردن تو اتاق که تو اسانسورم برای آخرین بار یه فشاردیگه دادن گفتن اخریشه .بعد با بچه رفتیم تو اتاق که خصوصی گرفته بودیم . آخر شب ما ما اومد باز شکممو فشار بده نذاشتم .بعدش گفت اگه خونریزیت کمه لازم نیست دیگه .رفتار پرستارا و رسیدگیشون خوب بود راضی بودم . فرداش هم صبح دکتر اطفال اومد تو اتاق بچه رو دید و ساعت ۱۲مرخص شدم .
سوالی دارید بپرسید جواب بدم .