خانما پسرم دائم میره توکوچه باپسرطبقه بالایی بازی پسره ۱سال کوچیکتره همش خاک بازی میکنن (جلودرمون باغچس)جدیدا خودش میره بالا ازپله ها(خونه خودم همکف هستش)بدون اجازه من دیشب یهوو مامان دوستش صداش زد ماازبیرون برکشته بودیم ‌گفت بیا بازی کن باکارن (اسم پسرش کارنه)بچه منم یهو دیدم نیست نگو رفته بالا خونه اونا هوام تاربک بود .میره خونشون غذامیخوره معلوم نیس چی میدن بهش ..توکوچه هم تامامان کارن صدامیکنه ازتوخونه بچمو میبره من بگم نه نمیاد پسرم حیع وداد میزنه که بایدبرم منم همش نگرانم مجبورمیشم برم دنبالش خسته میشم واقعا یه بچه ۷ماهم دارم وقتی پسرمومیارم چون خاک بازی کرده سرتاماش خاکیه بایدببرم حمام این کوچیکه هم گربه میکنه شده روتین زندگیمون .دیروزم تامان کارن گفت بریم پارک دقیقا روبرونون پارکه ولی ازخیابون ردبایدبشی برسی پارک اینم دست منو نمی گیره دست مامان کارنو میگیره من خیلی ناراحت میشم اوناهروقت عشقشون بکشه بیان دنبال پسرم این پسرمن میره موقعیکه میخوان برن خونشون پسرم جیع میرنه که من خونه نمیام میرم خونه کارن اینا ..ننیدونم چکارکنم انگار کمبود محبت داره دلم میگیره اونا رو به من ودداش خودش ترجیح میده

۴ پاسخ

اینکه نمیشه گفت مامان کارن بیشتر دوست داره
چون کارت همبازیشه به این خاطر ما مادرها بخاطر مشغله کاری که داریم نمی‌تونیم کامل همبازیشون بشیم

ولی به نظرم باید با همسایتون حرف بزنی
بگی من نمیتونم هر روز بزارم بچم بیاد بازی
اگر خواستی قبلش بهم پیام بده اگر شرایطمون جور بود که خودمم بیام. پسرمم میارم
وگرنه ممنون میشم به پسرم نگی چون بچست منتظر اجازه من نمی‌مونه
منم مادرم دلنگرانم نمیتونم تنها بچم بزارم بیاد

عزیزم انشاالله که همسایه خوبی باشن. ولی اجازه نده که بره بهونه بیاریابزارگریه کنه. عزیزم دو زمونه بدشده به پسردختررحم نمیکنن بخدا عزیزم مراقب باش من بااین چیزایی که توخبررامیشنوم اصلااجازه نمیدم دخترم تنهایی جایی بره. بگواگه میخوای باکارن بازی کنی اون بیادخونمون

اول از همه باید با مامان کارن حرف بزنی که یه مدت دنبال پسرت نیان تا کم کم از سرش بیفته بهش بگو کارن رفته مسافرت یا مریضه یا خونه ی مامان جونش رفته تو این مدتم همسایتون باید باهات همکاری کنه نذاره بچش پسرتو صدا بزنه به هرحال زودتر یه کاری بکن از این شرایط دربیاد همسایه ها دیگه قابل اعتماد نیستن بچت باید جلوی چشمت باشه همیشه

عزیزم باز خودتون بهتر میدونید ولی من اصلا دوست ندارم بچم خونه همسایه بره
...البته ساختمون ما بچه کوچیک نداره خودت هروز یه تايم ببر پارک تا انرژی ش تخلیه شه
بعد خاک بازی زیاد میکنه مراقب باش دست به دهن ش نذاره

سوال های مرتبط

مامان نازدونه مامان نازدونه ۴ سالگی
خواستیم بریم پارک دخترم بازی کنه ماهم حال وهوامون عوض شه بدار اعصابم خرد شد چرا بچه من با بقیه بچه ها متفاوته اینقدر تو پارک وقتی بقیه بچه ها می دون کنار دخترم رد بشن این یه حالت ترس داره که خودم می فهمم وایمیسته با احتیاط اونا میان رد میشن میرن سرسره بعد میگف از سسره بزرگ دستمو بابا بگیره اونم چند بار گرفت بعد گفتیم حالا خودت بیا باباش پایین سرسره و استاد منم کنار اومد گریه کرد بعد عصبی بشه مارو میزنه باباشو زد جدیدا هم میگه خر یاد گرفته اونم گفت بریم اومدیم از بچگی هم همیشه بردیم پارک اکثرا میگف نمی خوان زیاد بچه باشه اونجا وقتی خلوته خوب بازی می کنه چکار کنم نمی دونم چرا این طوریه یه مادری گف چه بچه سوسول بعد گف بچه را سوسول بار آوردن ولی دختر من خیلی کارهاش مستقل انجام میده خیلی مهارت داره مثلا نقاشی پازل ساختمان یه چیزای جالب طراحی می کنه تو مهمانی ها با بچه های آروم خیلی خوب بازی می کنه اما یه بچه شیطون داریم با اون راه نمیاد
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
چند روز بچه ها هی می گفتن بریم پارک پارک پارک گفتم‌بتشه صبر کنبد جمعه می برمتون چون روزای دیگه نمی تونستم دیشبم مهمون بودیم تا امشب به شوهرم گفتم پا شو ببریمشون پارک نزدیک خونه مامان اینا اونجا پارکش عالیه کلی وسیله بازی داره گفت باشه رفتیم دنبال مامانم رفتیم پارک ما سه تایی نشستیم بچه هارو فرستادیم بازی کنند ده دقیقه اولش بیشتر بازی نکردن 😑🙁بعدش رفتن نشستن رو سرسره ها پایین نمیومدن بچه ها پشت سرشون منتظر موندا بودن پدر و مادرشونم کنارشون هرچی من و شوهرم داد می زدیم که بیاین پاین این دوتا فقط نشسته بودن بچه هارو نگاه می کردن تا با زور آوردمشون پایین دلوین که باحیغ آوردمش گفتم فکر کردی پارک رو خریدی اینجا هم زور میگی به مردم 😑خلاصه دوباره رفتن بالا یه دختر گنده نره خر اوند که قشنگ ۲۰ و خورده ای سالش بود برعکس خوابیده بود رو سرسره لنگش تو هوا بعد ماهلین اومد بیاد پایین نزدیک بود پاش بخوره تو صورت ماهلین 😑مامانم پا شد رفت به دختره گفت خواهشا بلند شید از اینجا نزدیک بود کفشت بخوره تو صورت بچه این چه وضعشه 😑خلاصه گفت پارک واسه همه اس گفتیم بله نه واسه تو اینح ری اومدی لم دادی رو سرسره خلاصه همون شد همون این دوتا دیگه اصلا نرفتن بازی کنند خورد تو ذوقشون هرچی گفتیم برید بازی کنید دیگه اومدن چسبیدن به من باز نق و غر و دعوا🥴گفتم خدا وکیلی من اینجا آسایش ندارم یه دودقیقه باز بازی کرد دلوین بعد اومد گفت من شام می خوام گشنمه هیجی یکساعت نشده پا شدیم رفتیم شام بگیریم 😑😑گفتم به من نیومده یک ساعت بیام بیرون مغزم تو آرامش باشه یا باید از دست مردم کاراشون حرص بخوریم یا از دست این دوتا یک هفته بود هی می گفتن بریم پارک آخرشم ده دقیقه بیشتر نشد اومدن چسبیدن به من 😑
مامان قندعسلم🩵 مامان قندعسلم🩵 ۳ سالگی
امشب مث هر شب بیخوابی زده به سرم بیاید حرف بزنیم یکم من عادت ندارم رادمانو با بچه کسی مقایسه کنم چون همش حرص میخورم 😅😅😅ولی بنظرتون یه بچه ۴ ساله نرمال چیا باید بلد باشه؟؟؟علایقش چجوری باشه
مشاور رادمان میگف فقط باهاش بازی کن هیچی بهش آموزش نده قبل ۶ سال فقط باید نیاز بازیش رو ارضا کنی تا تو مدرسه فقط تمرکزش رو درس باشه
من دوست داشتم مهد بره خودش دوروز رف دیگه نرفت به زبان انگلیسی خیلی علاقه داره کلماتم زود یاد میگیرع ولی اونم میگن زوده ۸سال به بالا باید بذارم
کلاس کاراته گفتم دکترش گف نه استخوناش نرمه اذیت میشه
مجبورم تند تند پارک و خانه بازی ببرمشو و خودم سرگرمش کنم
آدم حساسی نیستم میذارم تو خونه آب بازی آرد بازی یا خمیر بازی کنه
ولی باز حس میکنم یه چیزی کمه یه جای کار میلنگه
بازهایی که باهاش میکنم جنسیت نداره ینی هم آشپزی بازی میکنیم هم ماشین بازی هم کالسکه داره هم توپ و ماشین و ابزار آلات
چیه این مامان شدن همش حس ناکافی بودن دارم حس میکنم اونجور که باید برای رادمان وقت نمیذارم🫠🫠🫠🫠شما چی؟؟؟