سلام خانما.یه سوال دارم نمیدونم من حق دارم یانه.من مادرشوهرم خیلی جوونه دوتا دختر ۷_۸ساله داره یعنی پیر و از کار افتاده نیست. ولی تو دوران بارداری من اصلا به دردم نخورد یه بار کمک حالم نبود.یه دفعه گفتم فلان غذا رو هوس کردم با دست‌پخت شما گفت باشه درست میکنم ولی دیگه کلا به روی خودش نیاورد.من دو روز تو بیمارستان موقع زایمان بستری بودم فقط یه بار اومد ملاقات یکسره هم فقط زبانی تعارف میکنه و قسم میده که هرکار داری بگو و کلا فقط لب و دهنه.موقع بعد زایمانم فقط روز اول اومد بعد از اون هرشب مثل مهمون اومد نشست ازش پذیرایی کردیم رفت.موقع ختنه پسرم اصلا نیومد حتی دیدن پسرمم نیومد.حالا درد من اینه اونکه یه وقتی پسرم رو بغل میکنه بهش میگه مامان من جیگرم آتیش میگیره آخه رو چه حساب به بچه من که من به دنیا آوردم موقع زایمان اونهمه اذیت شدم و دوران بارداری اذیت شدم همون جوری پسرم رو صدا میزنه که من صدا میزنم.چجوری بدون هیچ زحمتی خودش رو مامان پسر من میدونه.بگید من خیلی حساسم یا چی؟

۹ پاسخ

هرچقد دورت نباشن بهتره بعدشم بگه دیگه چی میخواد بشه به این چیزا حساس نشو محل نده اصلا

بی خیال شو کاریش نمیشه کرد
ولی وقتی بچه بزرگ شد بهش یاد بده که بهش بگه عزیز جون یا مامان بزرگ
مامان نگه

اهمیت نده

حالم از آدمایی که در ظاهر همش تعارف و بلبل زبونی میکنن اما در باطن فتنه ان بهم میخوره😑
بذار هر جور دلش میخواد صداش بزنه به جهنم. الان چون هورمونات به هم ریخته حساس شدی بعدا برات عادی میشه
بزرگترم که شد به بچت یاد بده بهش بگه مادرجون یا عزیزجون

خخخخ مه الان بچمو خوابدم ولا کاش مادر شوهر هی نبود ولی چیکار میشه کرد باید سوخت ساخت مه از وقتی زایمان کردم تا الان ی بار اومد خونمون اونم دعوتش کردیم همش مامانم کنارم بود مامانم تا هفت روز بود رفت خودم تنهای سه تا بچمو میچرخونم یکی میره مدرسه یکیم ۳ سالشه اینکیم ۲۲ روزش ولی اینو از من بشنو خودتو بزن به بیخیالی فقط

مادر شوهر منم اصرار داره که مامانی صداش کنه و ما یادش بدیم بهش بگه مامانی😐

نمیدونم چرا زیاد با فامیل شوهر حال نمیکنم از الان فکرم رفته وقتی بچه به دنیا بیاد و اونا بیان چقدر می‌خوام حرص بخورم 😐😐 باید از الان یا شوهرم جلسات بزارم که اون موقع کاری یا رفتاری نکنه که اعصابم بریزه به هم وگرنه روانی میشم 🔪🔪🔪🔪🔪

حالا خوبه زبونی تعارف میکنه.زبونی تیکه نمیندازه.پس با این افکار خودتو اذیت نکن.

به نظرم بیخیال باش چه میشه کرد

سوال های مرتبط

مامان تمشک مامان تمشک ۸ ماهگی
مامانایی که از افسردگی بعد زایمان میترسید ازتون خواهش میکنم به شوهراتون تو دوران بارداری توضیح بدید که شرایط تون بعد زایمان خیلی بده بهتون خیلی خیلی توجه کنن درکشون رو ببرن بالا باورکنید این کار خیلی تاثیر داره من از اول بارداریم هرروز یه درد جدید میومد سراغم بعدشم که درد زایمان و بعد زایمان که هنوزم هست یه وقتا صحنه های زایمان میاد جلو چشمم همش میرم تو فکر باوجود اینا اگه یه ادمی که درکش بالا باشه کنارم باشه خیلی حال روحیم بهتر میشه ولی ازاین طرفم شوهرم زایمان کردن رو اصلا کار سختی نمیبینه تامیگی درد دارم میگه مگه فقط تو زایمان کردی همه زایمان میکنن اینقد ناز نمیکنن از روز اولم همه کاراشونو خودشون میکنن تو سوسولی فقط
این چیزاس که ادمو بیشتر از دردی که کشیدی ناراحت میکنه من اینقد که شوهرم بی درک شده دوشبه همش فک میکنم اگه من بمیرم چه بلایی سر بچم میاد چجوری میخاد بزرگ شه
خواهش میکنم ازتون تو اطلاعاتی که از زایمان به شوهرتون میدید خیلی زایمان رو تو ذهنش بزرگ کنید حتی اگه درد هم نداشتید بعد زایمان همش بگید درد دارم ناز کنید تا شاید بیشتر قدرتون رو بدونن
مامان لیانا مامان لیانا ۴ ماهگی
سلام خانمای مشهدی از تجربه زایمانم با دکتر فریده انصاری میخام براتون بگم که شما هم مثل من بعد پشیمون نشدید
خلاصه میگم سرتون بدرد نیاد
من تازه زایمان کردم بچه اولمه رفتم پیش دکتر فریده انصاری اول یجوری باهاتون رفتار میکنه که فکر میکنید فرشته روی زمینه بعد که موقع زایمان شد رفتم بیمارستان پاستور که از خودشه بستری شدم پولی که با بیمارستان و خودش صحبت کرده بودم و دوبرابرش رو گرفت گفت یا همین پول رو تحویل بدید یا بیمارتون که درد داره بستری شده رو ازینجا ببرید شوهرم چون میدید من درد دارم پول رو پرداخت کرد که من اذیت نشم
موقع زایمان هم که باید میومد کنترل می‌کرد اصولی قیچی میزد نیومد تا زمانیکه سر بچم اومده بود بیرون خیلی ببخشید از واژن تا مقعدم پاره شده بود که خودش اومد خیلی زیاد خونریزی کرده بودم یجوری بخیه زده که دست یه دانشجوی تازه کار میدادم خیلی بهتر بخیه میزد الا ۱۷ روز از زایمانم گذشته برام بخیه غیر قابل جذب زده ۱۸ بخیه خوردم داخلی و خارجی یه جوری بخیه زده که الان از قسمت پرینه یه گوشت اضافه زده بیرون رفتم یه دکتر دیگه بهت زده شد که چرا تورو سلاخی کردن گفت باید دوباره بخیه بخوره باید حتما ترمیم بشه تا الان که ۱۷ روز گذشته من درد دارم و نشسته نمیتونم
خلاصه که خیلی اذیتم کرد من که نمیبخشمش خدا هم ازش نگذره دکتر پول پرست اصلا جون آدما براش مهم نیست
گفتم باهاتون در اشتراک بزارم که مثل من سلاخی نشید بعد پشیمون بشید
مامان نادیا و یاسین مامان نادیا و یاسین ۲ ماهگی
به نظرتون اینهمه بدبیاری عادیه؟
بارداری سختی داشتم گفتم زایمان میکنم دیگه راحت میشم
زایمان کردم رفتوامد خونمون زیاد بود وتخت خوابمو تو پزیرایی اورده بودیم بعد ده روز که رفتو امدا تموم شد تختو برداشتیم ببریم اتاق خواب روی پاتختی که گل گذاشته بودم یه سنجاق قفلی پیدا کردم که باز بود خیلی سنجاق عجیبی بود یه جوری بود من تا حالا همچین سنجاقی ندیده بودم به دعا گرفتن اعتقادی نداشیم شوهرم سنجاقو انداخت رفت من میترسیدم دعا بگیرن ولی گفتم ولش ما که زندگیمون خوبه
چند روز بعدش من معده درد خیلی شدید گرفتم خیلی شدید که چند ساعت کشید و اصلا غیر قابل تحمل بود باز چند روز بعد همون معده درد اومد رفتیم دکتر سونو دادیم گفت سنگ صفرا داری باید زود تر عمل بشی منی که فقط ۲۶ روز بود سزارین شده بودم بازم عمل شدم خیلی از عمل میترسیدم برام سخت بود با یه بچه ۲۶ روزه که شیر خودمو میخورد بعد عمل چند روز کشید شیرم دوباره بیاد و من کلی گریه و دعا میکردم و خدارو التماس که بیاد یه هفته نشده بود از عمل صفرا که بازم همون معده درد اومد و من کسی خونه نبود تنهایی مردمو زنده شدم با اون درد
انگار این درد از صفرا نیست چون صفرا رو که برداشتیم رفتم دکتر داخلی یه مشت دارو داده ولی فک نکنم فایده کنن این درد خود به خود میاد و میره دردش در حد زایمان طبیعی هست بخدا
دختر بزرگم سرما خورد من از اون گرفتم الانم بچه کوچیکم از من گرفته وضعش خیلی بده همش سرفه خس خس میکنه نمیتونه نفس بکشه طفلی از ساعت ۷ نتونسته بخابه نفسش در نمیاد فقط ۳۷ روزشه خیلی خستم شاید اینا برا شما با تعریفای من چیزی نباشه ولی من همش کارم شده گریه از اون روز که سنجاق رو پیدا کردیم من یه بار نخندیدم همش مشکل پشت مشکل
مامان گرشا💙 مامان گرشا💙 ۸ ماهگی
سلام به همگی بلخره بعداز ۵ روز فرصت کردم و بیام از تجربه زایمانم بهتون بگم

من بخاطر IUJR بودن بچه ۳۷ هفته بهم ختم بارداری دادن و من سزارین شدم
تجربه هایی که از عمل سزارین داشتم رو بهتون میگم شاید به دردتون بخوره:
۱.سوند اصلا درد نداره فقط یه مقدار سوزش داره به شخصه ترسم از سوند خیلی زیاد بود اما واقعا چیز خاصی نیست
۲.من بی حسی از کمر داشتم عوارض خاصی نداشتم فقط یه مقدار الان کمر دردم که اونم تا دو هفته عادیه
بی حسی یه خوبی که داشت تا بچم دنیا اومد اومدن گذاشتنش کنار صورتم که واقعا بهترین حس دنیارو اون لحظه تجربه کردم😍
فقط برای بی حسی یه جا اذیت شدم اینکه مایع نخاعی رو پیدا نمیکرد و چند باز امپول رو در اورد و زد تو کمر من این یه خورده اذیت کننده بود برام فقط همین
۳.زمانی که بی حس هستید یا بی هوش هستید تاکید کنید شکمتون رو فشار بدن جون واقعا درد غیرقابل تحملی داره برای من یه بار موقع بی حسی فشار دادن چیزی متوجه نشدم یه بارم وقتی تو ریکاوری بودم با اینکه هنوز پاهام بی حس بود اما اثر بی حسیه کم شده بود وقتی شکممو فشار دادن خیلی درد داشتم
۵‌.پمپ درد حتما بگیرید خیلی خوبه و خیلی به دردتون میخوره
ادامه در کامنت👇😃