۵ پاسخ

آره واقعا سخته

ما که با دوتا بچه سرکار میریم به هیچی نمیرسیم درست و حسابی

مگه خانه بازی با خودتون نمیره؟

چقدر خوبه که خانه بازی مربی داره کدوم شهرید شما؟چقدر هزینشه؟

عزیزم مسلما از بچگی تو مهد تو مدرسه و خیلی جاهای دیگه بچه ها خیلی چیزا رو میبینن و میشنون نمیشه محرومشون کرد مهم اینه که تو خونه بهشون آموزش درست بدیم و باهاشون رفیق باشیم

سوال های مرتبط

مامان آلا جون مامان آلا جون ۴ سالگی
چند روز پیش یه چیزی با چشمام دیدم که خیلیییییی ترسیدم حالم بد شد واقعا دلم میخواست کاش دنیایی وجود نداشت، دلم نمیخواد انرژی منفی بدم ولی نمیتونم تو دلم نگهش دارم
دخترمو بردم پارک بانوان که امنیت بیشتری داشته باشه، مشغول بازی بودیم که دیدم دو تا دختر حدودا ۱۶ ، ۱۷ ساله انگار که هم سنم نبودن وارد پارک شدن و حرکاتشون طبیعی نبود از کارمون رد شدن و رفتن انتهای پارک که یه مربی ایروبیک کلاسشو اونجا داشت برگزار میکرد و شلوغم بود، بازی آلا که تموم شد گفت مامان بریم انتهای پارک اونا که دارن میرقصنو ببینم مام رفتیم موقع برگشتن دیدم همون دوتادختر رفتن پشت دستشویی و دارن از هم لب میگیرن و همدیگرو لمس میکنن، واقعا حالم بد بدترش این بود منو دیدن و به کارشون ادامه دادن😣 خیلی ترسیدم و دو روز تنم میلرزید، آلا یه لحظه دیدشون و متوجه وحشت من شد گفت چیکار میکنن مامان چرا نمیذاری ببینم مگه چیه؟ اون لحظه نمیدونستم چی بهش بگم فقط دورش کردم و گفتم اونجا سرویس بهداشتیه مامان آلودست نباید بریم اونطرف، شما بودین چیکار میکردین؟
مامان ارغوان مامان ارغوان ۴ سالگی
من قبل از باردار شدنم تحت نظر ی دکتر مرد بودم که تو مشهد خیلی هم معروفه . بعدش دو تا دکتر زن و خلاصه مشکل منو یک دکتر زن کم سن و سال فهمید . توی این سال ها سونو و عکس رنگی و ازمایش وووو.... تا اینکه رسید به داروی کمک باروری و امپول و ... همسرم گفت این اخرین باریه که میریم دکتر .بیخیال شو من از اولم بچه نمی خواستم . قرص لترزول خوردم و امپول اچ ام جی رو زدم رفتم سنوی فولیکول ۳ تا فولیکول داشتم ۳ تا هم سینال اف زدم که کیفیت فولیکول خوب باشه . دکترم اون روز گفت با ۳ تا احتمالش کمه ماه آینده بیا بهت کلومیفن میدم شانست بالا میره . خلاصه که اون ماه ۵ روز مونده به موعد بی بی زدم ی هاله کمرنگ انداخت و ۲ روز مونده کاملا پررنگ شد و رفتم آزمایش بتا و مثبت بود .به هیچ کس هم نگفتم خونه مامانم بودم. خواهر شوهرم تماس گرفت عید قربان رو تبریک بگه بهش گفتم داری عمه میشی اونم به همه گفت . روزیکه سونوی تشکیل قلب رفتم همسرم شدیدا کلافه بود و هی عرق میریخت منم فکر میکردم نگران که قلب تشکیل شده یا نه . کرونا بود رفتم صدای قلب رو شنیدم و با برگه سونو اومدم بیرون اولین سوالی که پرسید این بود چند تان؟ گفتم دوست داری چند تا باشن ؟ گفت نگو ۳ تا که پس میفتم . منم مرده بودم از خنده گفتم نه بابا ی دونه ست . الان هر وقت تو گهواره ۳ قلو می بینم یاد این خاطره میفتم . همسرم تشکیل قلب براش مهم نبود . به تعداد بچه ها فکر میکرد 😅😅😅