۸ پاسخ

مبارکه سخته ولی خوب ایشاللله میگذره

نینیت چیه دخمل یاپسر

دلم بارداری خواس😍

اخیییی چقد قشنگ😍

چه قشنگ
ان شاالله کنارهم همیشه شاد و خوشحال باشید😍

عزیزم 😍 ‌خدا برات نگهش داره ❤️

مبارکه

ای جانم سورپرایز شدی اون زمان
خدا برات حفظش کنه کوچولوتو انشالله همیشه لبش خندون باشه

سوال های مرتبط

مامان ائل آی🩷Elay🩷 مامان ائل آی🩷Elay🩷 ۱۰ ماهگی
مامان آدریَن🫀 مامان آدریَن🫀 ۱۲ ماهگی
سلام خوشگلا، امروز برای من خیلی روز عزیزیه چون پارسال دقیقا تو این روز فهمیدم که باردارم، وقتی بی بی چک رو زدم اولش 1 خط افتاد ونا امید شدم بعد از چند دقیقه که نگاهش کردم دیدم دوتا خط داره، هنگ کرده بودم، مثل دیونه ها تو خونه راه میرفتم بلند بلند میخندیدم بعد خودمو سرزنش میکردم که وای خیلی زود بود دوباره میگفتم خاک تو سرت محدثه دیونه شدی خداروشکر من که خدا انقدر راحت بهت بچه داده بعد خداروشکر میکردم و میخندیدم باز باخودم میگفتم وای یعنی از پسش بر میاییم؟ 🤣 همسرم از سرکار اومد جلوی در بود زنگ زد گفت چیزی نمیخوای؟ رفتم دم پنجره گفتم یه نوشابه برای خودت بخر بعد خندیدم گفتم بابایی یه دلستر هم برای من بخر همسرمم خندید گفت چشم، وقتی اومد بالا گفتم چشماتو ببند بست بعد بی بی چک رو نشونش دادم گفت باز اسکول کردی؟ این بی بی چک مثبت رو از کجا پیدا کردی که گولم بزنی؟ آخه قبلا دوسه بار اقدام داشتیم و باردار نشده بودم و هردفعه الکی میگفتم حامله ام، بخاطر همین باور نمیکرد گفتم بخدا مال خودمه، دیگه نیش تا بنا گوشش باز شد و خندید و بغلم کرد گفت خداروشکر 😍😍😍چه حس خوبی بود، پسر نازم خداروشکر که دارمت نفسم پارسال این موقع اندازه یه نقطه بودی تو شکم مامانی😍 بمونه به یادگار از 1403/1/19♥
مامان زهرا مامان زهرا ۸ ماهگی
پارسال این موقه هابود که درد پریودی و همه علائمشو داشتم ولی نمیشدم .هر چقدرم پیاده روی دسته میرفتم تا باز بشه فایده نداشت.تااینکه بی بی چک زدم و باورم نمیشد ۲ تا هاله بیفته و منم مادر شدم.خیلی حس عجیبی داشتم اول زنگ زدم مامانم گه اونم اصلا باورش نمیشد گفت تا ازمایش ندی باورم نمیشه .فرداش رفتم آزمایش دادم و بعلههه بتام ۵۰۰ اینا بود کمردرد داشتم و به قول معروف چشمام دو دو میزد که یعضیا که خیلی تیز بودن متوجه شدن خبرایی هست ولی همه رو انکار میکردم تا صدای قلبش رو بشنوم.کلی چشم به هم زدم تا روز سونو قلب برسه وقتی صدای قلبشو شنیدم انگار یه جون دیگه ای گرفتم هم ترس بود هم شور واشتیاق مادرشدن .انگار مسولیت و بار سنگینی رو دوشم قرار گرفته .امسال دخترمو از امام حسین دارم چون بارداریم خیلی سخت بود و مدام میگفتن زایمان زودرس و ....خدا و امام حسین یادمه با دل شسکته رفتم مشکی پوش های روضه خونه مادرمو زدم چون صاحب خونه هم جوابمون کرده بود .من با یه بچه تو شکم تا خونه مادرم تو اسنپ درحالی که صدای مداحی تو گوشم میپچید بی اختیار گریه میکردم انقدر دلم از صاحب خونه شکسته بود که گریه آرومم تبدیل به هق هق شد .اونجا بود که تو مشکی پوش های خونه مادرم از خود اقا خواستم راه نجاتی باز کنه.و الحمدلله یکی دوماه بعدش یه خونه گرفتیم که درسته کوچیکه ولی صاحبش مشکل مالی پیدا کرده بود و خونه رو چکی فروخت . و من و شوهرم که هیچ پولی نداشتیم با کمک ها و وام ها و کمک خود امام حسین خونه دارشدیم .
هر چی داریم از امام حسین (ع)