تجربه من از سزارین❤️
۳۷ هفته ۵ روز بودم شب ساعت ۱۱ نیم بود فک کنم تلویزیون نگاه میکردم خواستم از جام بلند بشم که یکدفعه یکمی آب ازم خارج شد فهمیدم خودشه قرار بود شیراز عمل کنم خونمون یاسوجه زنگ زدم منشی شیراز گفت خبری نیست همین الان لباس بپوش سریع حرکت کن تا ۳نیم شب خبری نیست منم با استرس لباس پوشیدم وسیله هامون جمع کردیم رفتیم دنبال پدر مادرم رفتیم تو راه رفتم سرویس دوباره آب ازم خارج شد اما کم چون داخل ماشین دراز کشیده بودم زیاد خارج نشد خلاصه ساعت ۳ بود رسیدیم همین ک از ماشین پیاده شدم رفتم بیمارستان کل آب ازم خارج شد خیلی زیاد بود نوار قلب گرفتن مشکلی نداشت دکتر هم خونشون خواب بود ی نیم ساعت طول کشید اومد منو بردن اتاق عمل سوند وصل کردن درد داشت اما نه زیاد
بی حسی هم زدن فورن بدنم داخل بی حس شد همین ک ی خانمی داشت با من حرف می زد ۵ دقیقه هم نبود یکدفع صدای گریه اومد اصلا نفهمیدم کی به دنیا اومد بدون هیچ دردی .یکساعت خرده ریکاوری بودم بعد اوردنم بخش دردم شروع شد اومدن شیاف زدن دارو زدن بهتر شدم ساعت ۱۲ ظهر بلند شدم حرکت کردم دردم قابل تحمل بود اونجوری ک میگفتن سزارین سخته سخت نیست راه بری خیلی خوبه من راه میرفتم شیاف هم میزدم خوب بود ی چیز دیگه براتون بگم ما ک با عجله اومدیم فقط پتو بالشت بچه رو آورده بودیم ساک بچه رو فراموش کردیم رفتیم شیراز لباس براش خریدیم تنش کردیم .اینم از سزارین من😂😂😍😍🥰❤️

۹ پاسخ

۱۲ظهر پاشدی کی مرخصت کردن؟
بعد یسوال تو ریکاوری بچه رو اوردن شیر بدی؟

کاش سز منم به همین راحتی که تعریف کردی بشه

آخه عزیزم چقدر قشنگ بود به سلامتی انشالله

تاریختو کی زده بود برات دکترت؟

به سلامتی عزیزدلم
قدم نو رسیده مبارک

عزیزم شیراز دکترت کی بود؟ و اینکه آشنا یا کسی داشتید ک بمونید پیشش یا برگشتید یاسوج بعدش؟

قدمش خیر عزیزم خدا حفظش کنه .واسع ماهم دعا کن🥲

اوف، فیلم هندی تعریف کردی، مبارکه😁😍

به سلامتی و مبارکی... قدمش خیر باشه

سوال های مرتبط

مامان Adrian مامان Adrian ۷ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
37هفته بودم ک باید بخاطر دیابتی ک داشتم هر هفته میرفتم دوبار nst میدادم صبح شنبه با همسرجان رفتیم ک هم بیمارستان رو ببینم هزینه ها رو بپرسم و هم nst بدم. نوار قلب ازم گرفتن و دوتا انقباض کم داشتم ک ب تشخیص دکترم من رو معاینه کردن. (بزرگترین اشتباهم این بود ک اجازه دادم معاینه کنن) همین شد افتادم ب خونریزی. شب خونریزیم شدید شد، باز رفتم نوار قلب گرفتم و معاینه شدم با 4سانت دهانه رحمم بازشده بود. ک گفتن تا صبح زایمان طبیعی میکنی، ولی من میخواستم سزارین اختیاری بشم. با دکتر هماهنگ شد و گفتن تا نیم َساعت دیگه میری اتاق عمل، ب همین سرعت و یهویی، منم کلی گریه ک نمیخواستم زایمان کنم چون هفتم پایین بود. موقع سوند زدن بشدت چندش آور بود. درد نداشت اصلا ولی حس بدی بود. و با بی حسی سزارین شدم. بی حسی اصلا درد نداشت.تا بهم گفتن پاهات بی حس شده و من جواب دادم آره بعد کمتر از چند دقیقه صدای بچم اومد وای خدا چ حس قشنگییییی بود.......
بعدشم حدود یک ربع بخیه زدن. و شکمم رو همونجا فشار دادن ک اصلا نفهمیدم. بعد تو ریکاوری ی نیم ساعت زمان برد ک پاهام حس پیدا کنن. بعدم ک رفتم تو بخش، با پمپ درد، دردام در حد خیلییییی کم حس شد کمتر از پریودی، من زیاد سرم رو تکون ندادم ولی بعدش دو روز سردرد وحشتناک داشتم ولی قابل تحمل ک با نسکافه قهوه خوب شد، اولین راه رفتنم اونطور ک میگفتن سخت و وحشتناک نبود. اذیت شدم ولی اونطور ک میگن نه. موقعی هم ک مرخص شدم تا ی هفته سرم سنگین بود، گوشم گرفته بود و دوروز سردرد داشتم در حد نیم ساعت.
خلاصه بسیار راضی و خرسندم از سزارین....
مامان آوین 🩷🐣👧🏼 مامان آوین 🩷🐣👧🏼 ۲ ماهگی
سلام من اومدم با تجربه سزارین😅
دیروز صبح با کلی ترس و استرس و خوشحالی رفتم بیمارستان رسیدم بلافاصله ازمایش اینا گرفتن ازم ساعت۷/۱۵رفتم اتاق عمل و ساعت ۷/۵۰دخترم به دنیا اومد😍 اول سرم اینا وصل کردن بعدش نشستم رو تخت امپول بی حسی رو زدن امپول زیاد درد نداشت خیلی ملایم احساس گرما داشت بعدش کم کم پاهام گرم شدن بی حس شدم و عمل شروع شد کل مدت عمل۴۵اینا شد یه نیم ساعت هم ریکاوری بودم خداروهزار مرتبه شکر آوینم حالش خوب بود دستگاه اینا نرف رفتیم پایین منو انداختن سرجام بی حس بودم و فعلا درد نداشتم دوتا شیاف زدن بهم با مسکن اینا بعد نیم ساعت گزگز پاهام کم کم شروع شد بی حسیم داشت میرفت ولی تا کامل حسم بیاد ۳-۴ساعت طول کشید عصری اومدن بلندم کردن از تخت واقعا خیلی درد داشتم خیلی سخت بود برام نمیتونستم تکون بخورم و راه برم خلاصه باهزار بدبختی اومدم پایین یه دور زدم برگشتم سرجام بعد اون خودم هی بلند میشدم راه میرفتم که دردم کمتر بشه
ادامه شو میزارم بعد این
مامان (😘چال گونه😘) مامان (😘چال گونه😘) ۷ ماهگی
تجربه زایمان

ساعت هفت صبح از خونه حرکت کردیم هشت بیمارستان بودیم رفتیم پذیرش چون روز تعطیل بود رفتیم تریاژ اونجا نامه سزازینمو دادم پذیرش شدم گفتن باید آزمایش بدی جوابش بیاد بعد بری اتاق عمل آزمایش دادم تا جوابش اومد ساعت یازده و نیم شد رفتم اتاق عمل بهم بی حسی زدن یکم طول کشید بی حس شدم بعد شروع کردن موقع فشار شکم یکم درد داشتم اذیت شدم بید گل پسرمو دیدم 🥰🥰😍😍بعدم شروع کردن بخیه زدن بعدم رفتم ریکاوری یکم بعدم رفتم بخش ک ساعت نزدیک دو بعد از ظهر شده بود راستی اینم بگم سوند رو قبل بی حسی زدن ک خیلی اذیت شدم اومدم بخش دردام خیلی زود شروع شد حتی قبل ازبین رفتن بی حسی شیاف دیکلوفناک استفاده کردم بهتر شوم روز اول خیلی اذیت شدم ۱۲ ساعت بعد عمل سوند رو در آوردن ک خیلی درد داشت ولی بعدش راحت شدم پاشدم راه رفتم خیلی بهتر شدم شروع کردم ب خوردن کم کم بهتر شدم ولی بعدش سردرد گرفتم الان ۴۸ ساعته تقریبا زایمان کردم دارم مرخص میشم برم خونه با گل پسرم خیلی خوشحالم امید وارم همتون ب موقع وصحیح سالم زایمان کنید سعی کردم کامل باشه اگه سوالی داشتید در خدمتم
مامان نیلا🩷 مامان نیلا🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین اختیاری
من ۸ صبح رفتم بیمارستان ساعت ۱۲ ظهر منو بردن اتاق عمل. اول پرستار اومد بهم سرم وصل کرد و بهم توضیح میداد ک الان میخان چکار کنن بعد گفتن ک میخان سوند بزنن من خیلی میترسیدم ک گفتن اصلا متوجه نمیشی و باهام شوخی میکردن و بعد چند دقیقه ی ذره سوزش احساس کردم و اصلا درد نداشت اصلا نگران سوند نباشین بعد دکتر بیحسی اومد دو سه تا پرستار دستام و گردنمو گرفتن و دکتر بیحسی برام آمپول زد دردش نمیگم کم بود ولی اصلا غیر قابل تحمل نبود. بعد عملو شروع کردن و پنج دقیقه و بچه رو نشونم دادن و بهم ارامش بخش زدن منو از اتاق عمل با بچه بردن ریکاوری. یک ساعت داخل ریکاوری بودیم اونجا من لرز کردم ک پتو بهم دادن و بچه رو رو سینم گذاشتن بهش شیر دادم بعدش مارو بردن بخش. من پمپ درد داشتم دردی حس نمیکردم شیاف داخل بیمارستان استفادم نشد. ساعت ۱۲ شب اومدن گفتن اماده باش چنتا چایی عسل بخور ک باید راه بری . اول سوندم رو برداشتن ک من دردی حس نکردم بعد منو بلند کردن ک من چند بار پمپ درد رو فشار دادم از قبلش ک دردش زیاد نباشه بخاطر همین موقع راه رفتنم درد نداشتم. بعد رفتن سرویس رو تخت دراز کشیدم و تا صب دو دفه دیگ راه رفتم و خودم سرویس رفتم صبح برام صبحانه ی دونه بیسکوئت اوردن و گفتن شکمت اگ کار کرد بهمون بگو ک شکم من تا ظهر کار نکرد و من چون خیلی خسته شده بودم وقتی دکتر اومد گفتم شکمم کار کرده و گف پس مرخصی. ساعت دو و نیم ظهر مرخص شدم.
پمپ درد خیلی خوب بود.
دردای من تو خونه تا ب الان که ۳ روز گذشته با شیاف قابل تحمله.
مامان فسقلی🥹💙 مامان فسقلی🥹💙 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب بلاخره بعد چند روز فرصت کردم تجربه زایمانم رو بنویسم گفتم شاید ب دردتون بخوره .
خب من ۳۷ هفته و ۵ روز بودم و تا این هفته اصلا هیچ‌ ورزش یا پیاده روی نداشتم فعلا شروع نکرده بودم ک ورزش کنم یا چیزی بخورم برای باز شدن دهانه رحم میگفتم فعلا زوده وقت هست .اینم بگم از وقتی وارد ماه نهم شده بودم دردهای ریز پریودی داشتم ک خیلی کم بود ‌.۱۲ ادریبهشت شب بود ساعت ۱۱ اینا احساس دلپیچه داشتم فکر میکردم چیزی خوردم بخاطر اونه دلپیچه گرفتم یکم کمر‌ درد هم داشتم ک دردش اصلا در اون حد نبود ک بخام فکر کنم وقت زایمانمه .
خلاصه شب خابیدم ولی اصلا توی شکمم یجوری بود نمیتونستم خوب بخابم تا اینکه ساعت ۶ صبح با درد بیدار شدم فهمیدم درد زایمانه ولی خیلی کم بود با خودم گفتم بزار دردم ک زیاد شد برم بیمارستان خلاصه شوهرم و بیدار نکردم بلند شدم سرپا راه میرفتم از درد
دردم زیاد شده بود ولی خب چون اینجا توی گهواره خانوما گفته بودن درد رو تو خونه بکشین بعد برین بیمارستان بخاطر همین نرفتم گفتم بزار شدید بشه ک رفتم بستریم کنن .هر پنج دقیقه میگرفت ول میکرد ولی قابل تحمل بود
تا اینکه ساعت ۷ کیسه آبم پاره شد همون لحظه ک آب ازم اومد دردم خیلی شدید شد جوری ک کنار همسرم دراز کشیده بودم دستمو رسوندم بهش چنگ زدم از قیافم فهمید گفت بریم بیمارستان گفتم بریم .اصلا نمیتونستم از شدت درد از جام تکون بخورم ب زور لباس پوشیدم حالا ساعت ۷ صبح هم مگه آژانس یا ماشین پیدا میشد ک ما رو ببره بعد پنج دقیقه اینا آژانس اومد بیمارستان نزدیک بود رسیدیم دیگه راه رفتن هم برام سخت شده بود دردم هر یک دقیقه میگرفت ول میکرد رفتم زایشگاه گفتم کیسه آبم پاره شده

*ادامه رو پایین میزارم لایک کنید بالا بمونه *
مامان دلوین و رامان مامان دلوین و رامان ۳ ماهگی
سلام خانما آمدم از تجربه دیروز زایمانم(سزارین) بگم...شب قبل رفتم کارا پذیرش رو انجام دادم صبح ساعت پنج رفتم بستری شدم اول کاری سرم زدن و سوند 🤦من تو وصل کردن سوند خیلی اذیت شدم پاهام محکم میشد سفت میشد خلاصه سوند هم وصل شد و من بودم و با کلی استرس و لرز عرق از ترس و اضطراب یعنی کل بدنم از استرس شسته شده بود و من بودم و انتظار فک میکردم دکترم نیامده یهو زن داداشم آمد گفت دکتر آمده اتاق عمل الان بیمار داره بشینیم ببینیم نوبت ما کی میشع همینجوری داشت حرف میزد یهو همراهی منو صدا زدن و رو ویلچر منو‌گذاشتن بردن اتاق عمل منو تحویل دادن و رفتم داخل 😩 دوباره استرسم شروع اما سعی کردم آروم باشم آمدم رو تخت کارامو انجام دادن کمرمو با بتادین داشتن پاک میکردن و آمپول و زدن تو این عین بچه های اتاق عمل هوامو داشتن دیدن اشکام میاد هی سعی میکردن منو‌ بخندونن خلاصه بی حسی زده شد دراز کشیدم کم کم پاهام داغ شد چون استرس بالای داشتم ضربان قلبم خیلی بالا بود و بهم ماسک اکسیژن زدن و پرده رو کشیدن و من هنوز حس داشتم که با بتادین داشتن شکممو پاک میکردن یهو دیگ بیحس شدم و کارا شروع شد و هی ایت الکرسی میخوندم و بعد چند ده دقیقه‌ یه رب بچه دنیا آمد و آوردم کنارم وبردن دیگ من هنوز زیر تیغ عمل بودم ...بعد اینکه تموم شد منو‌تا نیم ساعت لرز خیلی شدیدی گرفته بود از بالا تنه بهم دارو زدن کم کم بهتر شدم تا چند ساعت که حس بی حسیا رفت و باید بلند میشدم واسه راه رفتن تنها قسمت سخت سزارین اونجایه که دراز کشیده هستی و باید بلند بشی انگار کمرت شکسته نمیتونی صاف. راه خلاصه راه رفتیم و نشستیم اینم گذشت و شیاف گذاشتم تا شکمم کار کنه امروز با خیال راحت بتونم مرخص بشم...
مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ ۶ ماهگی
#تجربه زایمان
پارت نهم:
بعد اومدن به اتاقم همه اومدن پیشم و خانواده همه بهم میگفتن که چقدر مانلی خوشگله مثل عروسکا میمونه،همون موقع هم اومدن برام شیاف و مسکن زدن و شکم بندمو وصل کردن و حدودا بعدظهر اومدن فشارمو گرفتن و شکممو فشار دادن(ی کم دردش زیاد بود🥴)چون اثر بی حسی بیشترش رفته بود برای من اذیت کننده بود،تشنگی خیلی داشت اذیتم می‌کرد ولی اجازه خوردن آب نداشتم ولی مادرم با قاشق حدود چند قطره گاهی بهم آب میداد،حدودای ساعت ۱۰ شب اومدن سوندمو کندن و گفتن باید پاشی بری سرویس که من هرچی تلاش کردم نتونستم بلند بشم آخرش ی خدماتی اومد ی هو منو کشید از رو تخت و من تونستم بلند بشم خیلی سخت بود ولی خیلی دردناک نبود بلند که شدم کمی راه رفتم حس بهتری داشتم و خیلی درد و حس نمیکردم و ساعت ۱۲ شب خودم درخواست کردم ک میخوام بچمو ببینم و رفتم بخش کودکان بچمو دیدم البته با ویلچر در کل اون شب چند بار از جام بلند شدم و این خیلی کمک کرد درد نداشته باشم و روز دوم کاملا سرپا بودم راحت تونستم راه برم و کلی پله بالا پایین کردم
مامان فندوق کوچولو مامان فندوق کوچولو ۸ ماهگی
#تجربه زایمان سزارین
تجربمو میخوام بگم از سزارین مخصوصا برا کسایی که سرکلاژ شدن و پساری ام گذاشتن و استرس سزارین و داشتن بگم که اصلا نگران نباشین چون من خودمم سرکلاژی ام پساری ام داشتم
روز 14 ام بود دوشنبه که شال و کلاه کردیم بریم بیمارستان پسری رو بدنیا بیاریم😍شب قبلش اصلا استرس نداشتم فقد ذوووق خیلییی زیاد داشتم تا صب خواب بیمارستان و زایمان میدیدم😂
رفتیم بیمارستان با همسرم و مامانم پرونده تشکیل دادیم و بسته اتاق عمل و لباس اتاق عمل و گرفتیم رفتیم طبقه بالا من لباسامو عوض کردم بعد بهم سرم وصل کردن اینم بگم که حتماااااا پمپ درد بگیرین خیلییی خوبه خیلی جوابه هر کی میگه پمپ درد نیاز نیس چرت گفته بنظرم خیلییی تاثیر داره دردتونو کم میکنه همونجا درخواست بدین رو پرونده براتون میزنن
بعدش رفتیم تو قسمت انتظار نشستیم همسرمم کنارم بود تا لحظه آخر ک وارد اتاق عمل شدم دیگه از هم خدافظی کردیم و من رفتم داخل اتاق عمل دکترمم اومد دراز کشیدم رو تخت اول بهم سوند وصل کرد که یه سوزش کوچیک داشت و اونجوری که فکر میکردم درد نداشت بعد دکتر بیهوشی اومد سوزن بی حسی زد داخل نخاعم کم کم پاهام بی حس و داغ و سنگین شد بعد پرده کشیدن جلو صورتم و ده دقیقه نشد صدا گریه بچمو شنیدم🥺🥺😍😍خیلیییی حس خوبی بود بعد بخیه زدن و بردنم بخش ریکاوری اونجا 3ساعتی بود لرز خیلییی شدید داشتم بخاطر خونی که از بدنم رفته بود ولی تا پمپ درد بهم زدن آروم شدم بعد آوردنم بیرون مامانمو دیدم با همسرم بعد بچمو آوردن بردنمون بخش بعد عملم ک نباید حرف میزدم و تکون میخوردم بنظرم خیلی سخت بود این یه چیزش😂