مامانا من بعد اینکه از سر کار میام
بچه هام فقط نگام میکنن لبخند میزنن و شاید دوباره مشغول بازی شن
اصلا سمتم نمیان یا گریه نمیکنن یا بی قراری
قبلا که نمی‌رفتم سر کار و همسرم از بیرون میومد همش می‌رفتن سمتش حتی پسرم تا دم در دسشویی می‌ره میشینه گریه می‌کنه
اما خب چرا برا من اینجوری نیستن ؟! همش فکر میکردم من براشون تکراری شدم برا همین نسبت به همسرم اینجوری هستن اما الان که میرم سرکار برمی‌گردم کاملا عادی هستن ..‌اماذخب بقیه وقت ها که خونه ام خوبن باهام هی میان سمتم..‌ خودم از سر کار میام خیلی دلتنگشوننچم حتی امروز خودم اومدم سمتشون بغلشون کنم اونا نمیومدن سمتم..با اینکه خیلی بهشون محبت میکنم دائم بغل و بوس و نوازش ...رفتم سمت پسرم دست دراز کردم سمتش همش مادرشوهر رو نگا میکرد حتی بغلم هم نیومد.خیلب ناراحت شدم تو دلم آخه من بچه خیلی دوس دارم از اول هم عاشق بچه بودم فک میکردم بچه ها مانسون رو باید بیشتر دوست داشته باشن اما خب الان میبینم بچه هام انگار نسبت بهم زیاد گرم نیستن .... برا شما هم اینجوریه ؟؟

۹ پاسخ

من سرکار نمیرم ولی وقتی بریم خونه مادرشوهرم دیگه نمیخواد بیاد خونه😬گریه میکنه بره بغلشون 😶 یا کار داشته باشیم بذاریمشو بریم اصلا دل تنگ نمیشه😶

منم بعد دوسه ساعت ک از بیرون میام انگاار ن انگااار
حتما ممکنه نگامم نکنه پسرم😑

آره برای منم پیش اومده حساس نباش
اونا تورو بیشتر از باباشونم دوست دارن

بچه هات نرمال و عادی رفتار میکنن خب😐چرا میخای از توش یه چیز دیگ دربیاری
من خودم بعنوان بچه ای ک مامان باباش شاغل بودن و همیشه پیش مامانبزرگام میموندم وقتی مامانم اینا میومدن دقیقا همین رفتار بچه هاتو داشتم
برا خودت بزرگش نکن یه چیز منفی نساز

پسرا من هنوز اینجوری نیستن حتی اگر ۳ ،۴ ساعت نباشم بعد از دوساعت که گذاشتم پیش مادرشوهرم زنگ‌میزنه بچه ها گریه میکنن پیش مامانم و بابام باشن اروم‌ترن اما اگر از بیرون برم میان سمتم بغلشون کنم انشالله همیشه اینجوری باشن چون من بچه خیلی خیلی دوست دارم البته تا زمانی که بزرگ‌بشن بخوان زن بگیرن زن گرفتن باید برن زنشون بغل کنن

بچه ای که با رفتن مامان گریه کنه و با برگشتنش بره سمتش و خوشحال بشه دلبستگیش امنه

فعلا زوده

چچن همه وقتت رو باهاشون نیستی وابسته ی تو نیستن بچه ها درکی ازدوسداشتن ندارن فقط وابسته میشن

به این چیزا فک نکن از جنبه مثبت نگاه کن بچهات از الان میتونن شرایطت درک کنن و مستقل رفتار کنن گریه نکنن ک باعث ناراحتیت نشه زود بزرگ میشن و راحتتر با موضوع کنار میان
بعدشم دیگه کی میخوای از گهواره بگیریشون عزیزم؟سه تا تشک رو زمین بنداز خودت بینشون بخواب سریع عادت میکنن عشق میکنن اینجوری بیشتر حست میکنن شبا فقط پیش خودت با لمس کردن خودت خواب میرن

سوال های مرتبط

مامان محمد مهدی✨ مامان محمد مهدی✨ ۱۲ ماهگی
مامانا میشه بهم مشاوره بدید
ما یکی از خانواده های نزدیک همسرم دوتا بچه دارند یکی دختر و یکی پسر که هفت و سه و نیم ساله هستن. تقریبا هفته ای یکبار همدیگه رو میبینیم. بعد بچه های در برخورد با محمد مهدی یه جور خاص تر از بقیه بچه ها رفتار میکنند مثلا همش میان توی صورتش که من میترسم ناقل باشند و مریض بشه یا میان در فاصله کم مثلا برای اینکه خوشحالش کنند صداهای بلند در میارن و همهمه میکنند. یا حتی گاهی انگشت میکنند توی دهنش🤦 چون محمد مهدی به خاطر دندونش انگشت خودشو دائم توی دهنش میکنه اینا هم فکر میکنند این کار درسته!
من خیلی عصبی میشم اما نمیخوام چیزی بگم که خانواده ها ناراحت بشند و متاسفانه بچه ها هم به تذکر اصلا گوش نمیدن نمیدونم چکار کنم
باورتون نمیشه وقتی میخوایم بریم مهمونی که اونا هستن اعصابم بهم میریزه و استرس میگیرم 🥲 میترسم دست خودم نباشه و یهو حرفی بزنم که دلخوری پیش بیاد.
همسرم میگه چرا نگرانی بچه باید با بچه معاشرت کنه ولی از نظر من این دوتا بچه خیلی خاص تر رفتار میکنن! بعد جالبه یه خواهر جدیدا بهشون اضافه شده که زیاد سمت اون نمیرن ولی ول کن محمد مهدی نیستن
مامان آروکو مامان آروکو ۱۴ ماهگی
میدونید من هیچوقت از این حجم از بابایی بودن پسرم ناراحت نشدم و همیشه هم خودم بیشتر سوق دادمش سمت باباش اما الان دیگه این بابایی بودنش داره برام دردسرساز میشه. وقتی تو خونه‌ایم سمت من میاد و بهم محبت میکنه و از دیدنم ذوق میکنه اما بیشتر سمت باباشه، اما توی جمع عملا انگار من نامادریشم و اصلااااا علتشو متوجه نمیشم!!! یکسره عین چسب میچسبه ب باباش و اگر همسرم یک لحظه کاری داشته باشه و بخواد بدتش ب من گریه میکنه و میچسبه بیشتر ب باباش و چنگ میگیره باباش و!!!
وقتایی هم ک ناآرومه اصلا و ابدا کنار من آروم نمیشه و فقط باید همسرم بگیرتش! مجدد تاکید میکنم توی جمع اینجوریه‌ها نه تو تنهایی.
من ب شخصه هیچوقت نه ناراحت میشم نه حسادت میکنم اما کار ب جایی رسیده ک مادرشوهرم همش میگه فقط باباشو دوس داره! یا خواهرشوهرم میگه کاش پسر منم اینجوری بود راحت بودم! یا بعد از اینکه یکی دو بار بهانه‌گیری کرده و از بغل پدرشوهرم گرفتمش و آروم نشده و مجبور شدم بدمش ب همسرم پدرشوهرم دیگه ب من نمیدتش و میگه بذار باباش بیاد بگیرتش وگرنه آروم نمیشه!
بعد همین الان ک منو مامانمو پسرم تنهاییم پسرم لحظه ب لحظه منو میبینه و شادی میکنه و میدوئه بغلم!!!
میشه بگید شما جای من بودید چکار میکردید با این اوضاع آبروبری؟
مامان دیار مامان دیار ۱۳ ماهگی
سلام مامان ها
یه درد دل دارم
شما هم نظرتون و تجربتون رو بگید لطفا🙏

من و شوهرم بعد از ۸ سال تصمیم‌ به بچه دار شدن گرفتیم
و تمام این دوران یعتی نامزدی تا الان یعتی این ده سال رو عااااااااشق هم بودیم خیلی خیلی به هم وابسته بودیم و بی نهایت عاشق هم بودیم

همیشه می‌شنیدم که همه میگن بچه که بیاد خیلی از روابط زن و شوهرها تغییر میکنه و حتی به مشکل میخورن ، ولی من همیشه میگفتم ما اینجور نمیشیم چون واقعا عاشق هم بودیم و خیلی کم حرفمون میشد

ولی الان بع از یک سال که از به دنیا اومدن دیار میگذره من از همون ماه اول تولد دیار احساس کردم که رابطمون مثل قبل نیست دیگه
خیلی ناراحتم برای این موضوع
یعتی حتی خودم هم راستش حس میکنم که احساس قبل رو ندارم
تمام زندگی هر دومون شده دیار فقط

نمیگیم الان همدیگرو دوست نداریم ها ، ولی تو قبلا ما معروف بودیم تو فامیل اینقدر عاشق هم بودیم ولی الان احساس میکنم معمولی شدیم
حتی بیشتر دعوامون میشه تو این یک سال و حتی قهر کردن هامون هم طولانی تر شده

مثلا من اگر قبلا باهاش قهر میکردم اصلااااا طاقت نمیوردم و عین مرغ سر کنده میشدم
ولی الان راستش هی پیش خودم میگم ولش کن بابا خو قهر کنه
😑😑😑

شما تجربتون چیه بعد از بچه دار شدن تغییر کردین؟ ؟