پارت ۴

خب شب ساعتای دوازده و نیم اومدن که ببرنم بخش ولی گفتن خونریزیت زیاده شکممو فشار داد پرستاره بعد ماما به دکتر شیفت گفت بیاد ببینه دکترم شکممو فشار داد گفت مثانش پره برا همین شکمش سفته ماما گفت بزار براش سند بزنم مثانه رو خالی کنم بین اون همه بخیه و ازردگی اومد سند بزنه خودم گفتم نکن میرم دستشویی و بعدش شکممو فشار دادن گفتن اره الان خوب شد
شب اول تو بخش خیلی خوشحال بودم که تونستم زایمان کنم و تنها چیزی که اذیتم میکرد پس درد ها بود اینطور که هروقت نینی رو شیر میدادم انگار انقباض زایمان دارم و شکمم تیر میکشید و میگفتن این دردا خیلی خوبه رحمتو جمع میکنه و دردای دیگم با شیاف کنترل میشد

ولی کابوس اصلی از صبح شروع شد
دکتر اومد بچمو معاینم کرد گفت سرش ورم داره و بیضه هاشم ورم داره
برن بچمو سونوگرافی سر و ازمایش گرفتن ازش
هیچی به من نمیگفتن ولی مرخصمم نمیکردن
یه شب دیگه هم نگهمون داشتن داشتم میمردم از دلواپسی همه کسایی ک با من زایمان کرده بودن مرخص شده بودن ادمای جدید میاوردن ولی من هنوز اونجا بودم
صبح روز بعد دکتر دوباره اومد گفت سونوگرافی و ازمایش تکرار بشه اگه خوب بود مرخص میشین
دوباره اومدن بچمو بردن سونوگرافی کردن ازمایش گرفتن

من نشسته بودم با هزار تا دلواپسی بچمو شیر میدادم که دکتر اورولوژی اطفال اومد بیضه های بچه رو نگا کرد گفت این هیدروسل داره فعلا هیچ اقدامی لازم نیست تا سه ماه بعد

روز قبلش کلی ادم اومده بودن دیدنم حداقل پنج تا سبد گل بزرگ تو اتاقم بود همه چیز همونطوری بود که خیلی دوست داشتم فقط جواب ازمایش پسرم ک اومد دنیا رو سرم خراب شد

۱ پاسخ

چی شد عزیزم ؟؟؟

سوال های مرتبط

مامان رستا مامان رستا ۲ ماهگی
و گفتن دهانه رحمت ۲ سانته و گفتن بچش کامله بستریش کنین و به همراهیم گفتن تشکیل پرونده بده و یه لیست داده بودن گرفته بود که توش نوار بهداشتی بزرگ .خرما .آبمیوه. زیر انداز .دستمال کاغذی .دمپایی .لباس بیمارستان بود که تو بیمارستان شریعتی از بوفه گرفته بود ۷۰۰ شده بود و من مامام اومد و خیلی خوش اخلاق بود فامیلیشم اخلاقی بود خیلی باهام میگفت می‌خندید ولی ساعت یک شیفتش عوض شد و یه ماما دیگه اومد اونم خوب بود و اومد معاینه کرد گفت ۴سانتی هنوز هروقت به پشتت فشار اومد صدام بزن و رفت که تو سرمم آمپول فشار زدن و من دردام داشت شروع می‌شد که صداش زدم دوباره اومد معاینه کرد گفت ۶ سانتی و ولی منو فک کنم یه ده باری معاینه کردند ببینن چن سانتم که باز زمان بستری که ساعت ۱۲ ظهر بود تا ۳ بعداز ظهر ۷ سانت شدم که دیگه نزدیک زایمانم بود که دوتا ماما بالاسرم بودند و خانم دکتر اومد همه کارا با ماماها بود فقط خانم دکتر راهنمایی میکرد و من چون سابقه خونریزی داشتم شکمم و چند بار فشار دادن و بخیه هم نخوردم و چون بهش جا نداشت از ساعت ۴ تا هشت من پایین بودم و بهد زایمانم همراهیم اومد به من چای و خرما داد و بچه رو شیر دادم ولی چون اتاقا پر بود من بردن با بچه تو سالن و ساعت ۸ بردن بخش و شیفت شب تو زایشگاه که عوض شدن خیلی بداخلاق بودن .و هزینه زایمان رایگان بود فقط همون ۷۰۰ تومن که پول وسایلام شده بود ...پارت دو
مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۱ ماهگی
# 2
تا ساعت ۴ و ۵ اینا همونجور میومدن گاهی معاینه میکردن میرفتن اون وسط با مامانم میگفتم شوخی میکردم 😂 ((خیلی خوبم من وسط درد با مامانم و ماما و دکتر شوخی میکردم😂))
ساعت ۵ و ۴عصر بود که ۴ سانت شده بودم ،بعد از این ک ۴ سانت شده بودم اومدن امپول فشار معروف رو تزریق کردن ،منم دردام فاصله اش کمتر شده بود و شدتش کمی بیشتر
گذشت تا این که ساعت ۶ و نیم اینا اومدن معاینه کردن ۵ سانت بودم
تا این که ساعت ۷ شب شیفت تغییر کرد و مامای دیگه ای اومد و شیفت رو تحویل گرفت اونا هم موقع تحویل شیفت معاینه کردن گفتن همون ۵ سانت ،دکتر هم اون وسط دو دفه اومد معاینه کرد
ساعتای ۸ و خورده ای نزدیک ۹ شب بود که همراهی هارو بیرون فرستادن دلیلشم گفتن ک بخش شلوغ شده و ی مریض با فشار بالا آوردن ..
ماما اومد گفت بیا پایین رو توپ ورزش کن راه برو ،دانشجوی مامایی اومد گفت بهت گفتن راه بری ؟ گفتم آره، خودش اومد بهم ورزش و حرکت روی توپ داد که حدودا تا ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه ورزش کردم و راه رفتم تا اینکه خودشون گفتن کافیه بخواب رو تخت
ماما اومد کیسه آبم رو زد ی دریای آب خارج شد ازم🤭.
کمی ک گذشت دردام ب شدت زیاد شده بود و وسط همین دردا بهم ورزش داد بازم تا ساعت ۱۱ و نیم ،ساعت ۱۱ و نیم شب ماما اومد گفت بخواب معاینه ات کنم معاینه کرد گفت وقتی دردت شروع شد زور بده که خداروشکر زورای خوبی میدادم ولی خب باز از اون طرف بديش این بود ک سر بچه داشت دیر میومد توی لگن و همین اذیتم می‌کرد ، خلاصه که تا ساعت ۱۲ شب هر چند دقیقه میومد معاینه می‌کرد و می‌گفت زور بده
۱۲ و ربع ی چنتا حرکت بهم داد و خودشم واستاد تو اتاق گفت همزمان ک دردت گرفت زور بده
مامان 𝐀𝐧𝐢𝐲𝐚'🎀🧚 مامان 𝐀𝐧𝐢𝐲𝐚'🎀🧚 ۴ ماهگی
از آخر عصابم خورد شد سرش داد زدم گفتم من درد دارم ول نمیکنه بعد گفت معاینات کنم؟؟؟
منم گفتم آرع
اومد معاینم کرد گفت 5 یا 6 سانت بازی کهههه
رفت به یه ماما دیگ گفت که بیاد معاینم کنه اونم اومد معاینم کرد گفت 5 یا 6 سانت بازی سریع پاشو بریم اتاق زایمان
رفتیم اونجا خیلی بنظر من وحشتناک بود😢😢
ماما همش معاینم می‌کرد منم خیلی درد داشتم دستام بی حس شده بودن نمیدونم از عصاب بود یا نع ولی نمیتونستم دستامو تکون بدم خشک شده بودن😢😢
همش مثل بچه های کوچیک داد میزدم و پاهامو اینور و اونور میکردم ماما هم میگفت وقتی درد داشتی بگو بهم
بعد بم میگفت صدات در نیاد دردت که اومد لباتو گاز بگیر و زور بزن
منم همون کاریو کردم که اون میگفت
بعدش دو نفر دیگه اومدن کمکش یکی حوله دستش بود که بچرو بگیره یکیم شکمم و فشار میداد
ماما هم بچرو می‌کشید بیرون ساعت 20 دیقه به 7 زایمان کردم
ولی بعد اینکه بچه اومد بیرون دردام همه تموم شد 😢
بعدش جفت و کشید بیرون و بخیه زد و دو ساعتی تو اتاق زایمان بودم بعد منو بردن تو بخش
ولی نی نی مو بردن تو شیشه کردن گفتن تنفسش اوکی نیست و ریه هاشم کامل نیستش
همه اونجا نی نی بغلشون بود جز من🥺🥺🥺
دیروز ساعت 6 مرخص شدم من ولی بچم هنوز بیمارستانه
مامانا تو رو خدا براش دعا کنین زودتر بیارمش خونه همش فکرم جا بچمه،🥺🥺
و اینم بگم 34 هفته و 3 روز بودم
مامان ابوالفضل.آیلین مامان ابوالفضل.آیلین ۴ سالگی
شب ساعت ۹ ونیم بود ماما یهو گفت ضربان بچه خوب نیست حاضرشو به دکتر بگم احتمالا ببریمت اتاق عمل سزارین بشی بعد رفت پیش دکتر و اومد اکسیژن وصل کرد بهم و ضربان بچه خوب شد تا ساعت ۱۰ ونیم صبرکردن و بعدش آوردن یه قرص زیر زبانی گذاشت زیر زبونم و گفت کم کم دردات شروع میشه ساعت ۱۱ درد و انقباضام شروع شد ولی خیلی کم بود و با فاصله ده دقیقه یبار بود وکم کم شد پنج دقیقه یه بار ساعت ۱۲ ونیم بود ماما اومد معاینه کرد گفت دو سانت شدی خیلی تعجب کرده بود که دهانه رحم کاملا بسته چجور یهو دوسانت شد ساعت ۱ شب اومد سرم وصل کرد وآمپول فشار رو تزریق کرد گفت کم کم دردات بیشتر میشه دوباره یه ساعت بعدش ساعت ۲ شب اومد گفت ۴ سانت شدی و زنگ زد مامای همراه هم اومد ولی گفت اجازه بده تا اون میاد من یه معاینه تحریکی هم بکنم گفتم باشه انجام داد و نیم ساعت بعدش مامای همراه هم رسید دوباره معاینم کردن و گفتن شدی ۵ سانت و کیسه آبم رو ترکوند و تا اینجا دردام خیلی قابل تحمل بودن تنفسارو همش انجام میدادم دردام کمتر میشد مامای همراه برام ماساژ میداد کمر و شکمم رو با روغن زیتون ماساژ میداد بعد گفت پاشو بریم حموم و اونجاهم دوش آب گرم رو گرفت رو شکمم و حرکتای ورزشی رو انجام میدادیم که یهو گفتم من دستشویی دارم گفت دستشویی نیست سر بچس میخواد بیاد بیرون بریم رو تخت حاضرشو
مامان مامان دوتافرشته مامان مامان دوتافرشته ۱ ماهگی
پارت 5
دیگه ماما همراه اومد و من خیلی خوشحال شودم تا رسید بهم ورزش روی توپ داد خیلی خوب بود گفت دراز بکش ببینم و من شودم 7سانت گفت عالیه دوباره شروع کن ولی دیگه بدنم کششش نداشت بی حال بشین پاشو میداد برام شیافت گل مغربی و معاینه تحریکی انجام میداد ولی من دیگه بریدم نمی‌تونستم دردش داخل کمرم بود اصلا. زیر دل احساس نمی‌کردم دکتر معاینه کرد گفت عالی10سانت شودی حالا باید زور بزنی فقط زور ولی دیگه بدنم خالی کرده بوده و شروع کردم زور زدن فقط موقع درد ولی فایده نداشت سر پایین نیومد و رحمم ورم کرده بود دیگه همه ماماها نگران شوده بودن شوهرم بهشون گفته بود کمکش کنید هر چه قدر بخواید بهتون میدم هزینه ماما همراه1200بود ولی شوهرم 1500ریخته بود براش فقط گفته بود کمکش کنید دیگه همشون ریختن رو سرم فایده نداشت و معاینه شودم گفت خانم 7سانت شودی از 10به 7برگشتم گفتن خوب زور نمی‌زنی ازم قطع امید کردن که دکتر گفت ببرین سر تخت فایده نداره اونجا بهتره رفتم سر تخت زایمان و دوباره ریختن رو سرم یکی رفت رو شکمم یکی رحمم رو باز میکرد فقط میگفتن زو بزن زو بزن خلاصه منم هی زور زدم زور زدم تا سرش اومد ولی دیگه تا نداشتم که دکتر گفت اومد سرش چ شونه هاش سخت بود ولی پاهاش خیلی خوب اومد و دیگه همه خسته شودن بچه رو گذاشتن روی شکمم و دکتر گفت تکون نخور تا جفت و برات در بیارم و با چند تا معاینه جفت هم در اومد و گفت حالا بخیه کنیم و ماما شروع کرد به بخیه کردن که گفت برات عالی زدم اصلا تکون نخور دیگه بخیه تمام شود و من خونریزی کردم و فشار رحمی رو شروع کردن و دست کردن داخل شکمم ون همش جیغ میزدم دیگه لرز کردم خیلی بد بود که دیگه تمام شود ساعت 12شب تا 12ظهر درد کشیدم ولی راحت شودم
مامان پسته مامان پسته ۱ ماهگی
تحربه زایمان پارت سه
بعد اینجا میگفتن زور بده دهنتم ببند🥲وای خیلی بد بود اخه اون لحظه که زور میومد نمیتونستم کنترل کنم میگفتن دست زیر زانو دهن بسته،هرجی میگفتن گوش میدادم ولی دهنمو نمیتونستم ببندم😂😬😩ولی درکل میشنیدم بهم میگفتن خیلی خوب تحمل میکنه زوراشم عالیه
یه نیم ساعت چهل دقیقه شد این اوضاع که گفتن دیگه زور نده خب اون لحظه ادم فقط حس زور داره واقعا نمیدونستم چجدری زور ندم،میگفتن زور نده زنگ زدیم دکتر بیاد،بردنم اتاق زایمان،دیگه تا منو اماده کنن دکترهم اومد ،که تواون فاصله من روتخت زورای وحشتناکی میدادم جوریکه گلوم هنوزم خیلی بد داره میسوزه و هیچکدوم دست خودم نبود
دکتر اومد گفت زور بده سر بچه بدجاییه منم همکاری کردم یکم شکممو فشار دادن اونم خیلی کم
دکترم تا فیهاخالدون برشم داد و بچه رو گرفت
ساعت سه و چهل پنج دقیقه،پسرم دنیا اومد،بعد شکممو فشار دادن گفتن زور بده جفتت کنده شده اونم بیاد بیرون ،یه بیست دقیقه‌ای هم مشغول دوختنم بود دکتر
واقعا انگار زنده شدم بعدش،همه دردام تموم شد حین زایمانم هرجی گریه نکرده بودم،بعد دنیا اومدن پسرم شروع کردم به گریه اونم بللللند
ادامه....
مامان mehrab مامان mehrab ۳ ماهگی
سلام من اینقدر تجربه زایمان بقیه برام مفید بوده که دوست دارم تجربه خودمو هم بگم ایشالا همت کنم کامل تعریف کنم
اول اینکه من ترجیحم زایمان طبیعی بود سونوی آنومالی بچه سفالیک بود بعد دقیقا حس میکنم دقیقا شب قبل از سونوی وزن و تعیین وضعیت چرخید و بچه بریچ شد و وزنش هم ۱۸۰۰ بود توی هفته ۳۴ دکتر گفت وزنش نرماله ولی خیلی درشت نیست احتمالا حدود ۳ کیلو بشه موقع زایمان و تاریخ سزارین هم گفت میتونه ۵/۵ باشه!! حالا من دنبال زایمان طبیعی که چیکار کنم طبیعی بشه دکتر تاریخ سزارین داد!!
من دیگه از اون به بعد همش استرس زایمان سزارین داشتم ولی از طرفی هم گفتم خیلی روش اصرار نکنم هرچی خیر و صلاحه بشه
بعد من دیگه از ماه هشتم پاهام و اینا شروع به ورم کرد حالا دقیق نمیدونم از کی که همه میگفتن طبیعیه و ما کفش مردونه میپوشیدیم و دمپایی و ایناو... منم گفتم حتما طبیعیه دیگه تا این که هفته ۳۶ که رفتم دکتر گفتم پاهام خیلی ورم داره گفت تا مچ طبیعیه گفتم ساق پام هم یکم ورم داره چک کرد گفت آره یکم ورم داره حالا برای اینکه خیالمون راحت بشه آزمایش دفع پروتئین مینویسم برات(واقعا ورم پا رو خواهشا جدی بگیرید لزوما همیشه طبیعی نیست) جواب آزمایش فردا صبحش آماده شد که مثبت شد دیگه آزمایش ۲۴ ساعته دادم و خون که چند روز بعدش دقیقا روز قبل تاسوعا(یکشنبه) اومد که نوبت دکتر هم داشتم و دفع پروتئینم خیییلی بالا بود و دکتر گفت که چهارشنبه برم دکتر کلیه و سونو برای تایید بریچ بودن و نامه برای بیمارستان بهم داد و گفت که احتمالا هفته دیگه باید زایمان کنی
مامان آوا 💜 مامان آوا 💜 ۲ ماهگی
تجربه سوم
یکم درد داشتم تا ساعت ۱۲شب یه ماما اومد یه چی مثل سرنگ وصل کرد بهم بعد اونو از کیسه آبم آب گرفت یکم ازم خون آب اومد تو اتاق زایمان منو گذاشتن رفتن اون کمربند ها هم بسته بود سیرومم وصل بود هر یه ساعت یبار میومدن معاینه میکردن میرفتن میگفتن همونجوری هست ساعتای ۴صبح بود منم کل شب سردم بود یکمم درد داشتم یه آب ازم اومد که مال کیسه آبم بود ماما اومد معاینه کرد گفت کیسه آب پاره شده از ساعت پنج دردام شروع شد خیلی درد غیر قابل تحمل بود انگار کمرم داشت دو نصف میشود شیفت عوض شد یه ماما بد اخلاق اومد هر دقیقه به دقیقه با اون همه درد تو دردام معاینم میکرد انگشتاشو فشار میداد قر میزد من نوکرت نیستم داد نزن فلان تا شب کلی درد کشیدم گریه کردم بعد با کلی درد دست انداختن تا ساعت دو سه ظهر دو سانت شده بود گریه میکردم میگفتم لگنم کوچیکه سزارینم کنین میگفتن نمیکنیم ده روزم بمونی باید طبیعی زایمان کنی ساعتای چهار اینا بود گفت سه سانت شده با هر بار معاینه کلی درد میکشیدم ساعت پنج گفت شش سانت شده یه خانومه اتاق بغلم یه بیست دیقه میشود اورده بودنش بچه چندمش بود اول گفتن بسته است بعد نیم ساعت گفتن ده سانت شده از من زودتر زایمان کرد رفت بخش من هنوز بعد دو روز درد کشیدن بسختی ۶ سانت شده بودم بعد که اونو زایمان داد اومد معاینم کرد گفت الان ۹ سانت شد با هزار فشار درد که کشیدم پارگی ام دادن بلاخره دخترم بدنیا اومد ساعت ۶:۲۰بعد گذاشتنش اونور تختم یه نیم ساعتی ماما بخیه ام میکرد گوشت بی حس کرده بود ولی پوست با زدن سوزن درد میکرد کلی بخیه خوردم پاره زیاد کردن اصلا من اماده زایمان طبیعی نبودم باید سزارینم میکردن بزور اینجوری شدم گفتم بخیه هام چند تاست گفت زیاد نشمردم بعد منو دخترمو گذاشتن رفتن
مامان 🩵Arad مامان 🩵Arad ۲ ماهگی
سلام خانم ها پسر من ۲۵مرداد ساعت ۱۱ شب بدنیا اومد و این حس قشنگ واسه همه آرزو میکنم
صبح روز پنجشنبه با نامه پزشک بیمارستان بستری شدم بدون درد با اینکه من یکماه ماه درد داشتم ولی دریغ از یک درد
ساعت ۹صبح رسیدم بیمارستان معاینه کردن بسته بودم کاملا 🥲
دیگه تا رفتم تو اتاق خودم قرص زیرزبونی دادن ساعت ۱۱ شد ولی انقباض نداشتم دوباره دادن بی فایده
ساعت ۲ونیم ظهر ک شد یکی از پرستارهای بخش اومد معاینم کرد ک ب عمرم همچین دردی رو نکشیده بودم انقدر وحشتناک معاینه کرد ک بازم کرد گفت ک ۲سانتی هر یک ربع ماما بخش میومد واسه معاینه ک وقتی دوباره اومد کیسه آبم پاره شد از معاینه وحشتناکش
خلاصه روند زایمانم و انقباض هام خیلی خوب پیش می‌رفت بلاخره رسیدم ب ۶سانت ماماهمراه اومد و بهم ورزش ها رو گفت و بعدش از آمپول اپیدرال استفاده کردم ک تزریقش وحشتناک بود و واقعا پشیمونم زدم چون بعد زایمان نفسم بالا نمیاد از دردش فقط یک ساعت بهم آرامش داد و ساعت ۱۱شب دکترم اومد معاینه کرد گفت ۹سانتی سریع باید زایمان کن واااای بعد اون همه عذاب تازه شروع شد
مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ ۱ ماهگی
«تجربه زایمان پارت ۴👣🤱💕»

بعد دخملی رو شیر دادم ماما گفت باید دستشویی بری و ادرار کنی رفتم دستشویی اومدم بیرون خون زیادی ازم می‌رفت و شیفت هم عوض شده دوباره منو بردن روی تخت و یه ماما جدید اومد شکمم رو فشار داد واون مامای دیگه معاینه میکرد خون زیادی دفع کردم
دوباره خوارکی بهم دادن و هر ۱۰دقیقه شکممو فشارمیدادن که ببینم خونریزی دارم یانه شاید ۱۵بار اومدن شکمم فشار دادن و خیلی دردناک بود
که دیگه ساعت ۱۶:۳۰ برای آخرین بار اومد شکممو فشار داد گفت خونریزی نداری حالا برو دستشویی کارمو انجام دادم
لباس پوشیدم ،دوباره اومد دید که خونریزی ندارم گفت
میتونید برید بخش ، ساعت ۱۷ اینا اومدم بیرون از زایشگاه و رفتم بخش
به خاطر این خونریزی کردم که دیر ادرار کردم وخون جمع شده بود خداروشکر رحمم جمع شده بود و بسته بود
این تجربه زایمان طبیعی من بود درست بود درد کشیدم و اذیت شدم اما این طبیعت زایمان طبیعیه و خداروشکر که من و دخملم الان حالمون خوبه
و نگاه کردن بهش جون میگیرم و دردام واقعا ارزش این فرشته کوچولو رو داشت 💕🧚🏻‍♀️
مامان نوحا مامان نوحا روزهای ابتدایی تولد
پارت ۵

تو ازمایش پی تی پسرم مشکل داشت انگار خونش سریع منعقد نمیشه و روز قبل ویتامین کا بهش تزریق کردن ولی با این حالم خوب نشده بود گفتن باید بره NICU و بهش پلاسما تزریق کنیم از طرفی گفتن ورم سرش مهم نیست چون زیر پوسته و به مغز کاری نداره خودش جذب میشه ولی برای ‌پی تی باید بستری بشه

دنیا رو سرم خراب شده بود بچه ای که انقد براش برنامه ریزی کرده بودم حالا نمیتونستم ببرمش خونه
نشسته بودم رو تخت بچه رو عمودی رو سینم گذاشته بودم اروم اروم خواب بود مادر شوهرم و شوهرم و خواهر شوهرم اومدن دیدنم من فقط گریه میکردم
به شوهرم میگفتم برو رضایت بده بریم خونه من بچمو نمیدم دست اینا ولی اومدن بچه رو از بغلم گرفتن بردن
خودم مرخض بودم گلا بادکنکا و وسایلارو برداشتیم بدون بچه رفتم خونه
یه دوش سریع گرفتم انگار نه انگار تازه زایمان کردم و دوباره وسایل برداشتم رفتم بیمارستان
تو بخش نوزادان بچم تو دستگاه بود به هر دست و پاش یه چیزی وصل بود از همه بدترش انژیوکت تو دست کوچولوش بود
بهم اتاق دادن لباسامو عوض کردم رفتم نشستم بچه رو دادن بغلم شیرش بدم من فقط گریه میکردم شوهرم سرمو بوسید گفت نگران نباش زود زود نوحا جونو میبریم خونه
خلاصه میکنم فرداش دوباره ازمایش گرفتن گفتن پیتی خوب شده ولی زردیش داره میره بالا
یه شب دیگه هم اونجا بودم تنها تو اتاق با هزار تا دردی که به چشم نمیومد ساعت ها مینشستم رو صندلی و بچمو نگه میداشتم بعدش نمیتونستم حتی بلند بشم از درد دستمو میگرفتن ( زیر دلم و کمرمم درد میکرد )
روز بعد دکتر اومد گفت مرخصه ولی بزار برا خاطرجمعی یه ازمایش دیگه هم بگیریم
و
مامان ابوالفضل.آیلین مامان ابوالفضل.آیلین ۴ سالگی
رفتم رو تخت و گفتن با هر دردی که اومد زور بزن سر بچه خیلی نزدیکه چندبار زور زدم و یهو صدای بچه اومد وبا دوتا زور دیگه هم جفت اومد بیرون و تموم شدم و بچه رو گذاشتن رو بدنم و تماس پوست با پوست انجام دادن بعدش بچه رو دادن یکی از ماماها لباساشو بپوشونه و ماما شکمم رو ماساژ میداد که هرچی هست بیاد بیرون و گفت خونریزیت خیلی زیاده زنگ زدن دکتر اومد و معاینه کرد گفت رحم پارگی داره و یکم از جفت داخل رحم باقی مونده کلی اذیتم کردن و آخرش دیدن انقد گریه کردم والتماس کردم قسم خوردم چون واقعا تحملشو نداشتم خیلی زیاد درد داشتم دکتر گفت بزارینش رو تخت دیگه و ببرین اتاق عمل با بی حسی بقایای جفتش رو کورتاژ کنم و رحم رو هم بخیه بزنم بردنم اتاق عمل یه دکتر اومد بی حسی زد و شروع کردن انجام دادن تموم شدم و بردن فشار و نبضم رو‌کنترل کردن یکم بعدش بردن بخش و هنوز تا چند ساعت بی حسی رو داشتم و همش میومدن خونریزیم رو کنترل میکردن خداروشکر دیگه رفته رفته کم میشد تا اینکه ساعت ۱۲ ظهر دکتر اومد گفت دوتا گاز گذاشتم تو رحمت اونا رو برداشت و بخیه هام رو کنترل کرد و گفت خوبه ولی هروقت خونریزی داشتی خبر بده