۳ پاسخ

لایک.

من منتظرممم زودی بزار بانو
و اینکه از زایمان طبیعی راضی هستی؟؟

کاش همشو یجا مینوشتی چ جوری پیدات کنم بقیشو بخونم؟

سوال های مرتبط

مامان دختر کوچولوم مامان دختر کوچولوم ۷ ماهگی
بتا ب درخواست چند نفر از دوستان منم خاطره نابروان زایمانمو می‌خوام تعریف کنم یعنی معرکه بود 🤥🤢😂
والا ک با گذشت ۱۷ روز از زایمانم تازه الان وقت کردم بیام تعریف کنم
خب از اونجایی شروع شد ک ۹ تیر من دردام شروع شد خیلی شدید هم نبود ولی درد داشتم نزدیک ساعت ۵ صبح
همون روز هم میخواستم برم بیمارستان چون وقت زایمانم بود
هر کاری کردم نتونستم بخوابم وقت می‌گرفتم دردام ک میومد ثبت میکردم
هر ده دقیقه ی بار میشد هر هفت دقیقه ی بار میشد نامنظم بود
همسرمو بیدار کردم یکم کمر اینامو ماساژ داد لاک داشتم اونارو پاک کرد ک برم غصل بگیرم 😁
شب قبلش هم رابطه ورزش تو حموم داشتم
خوشحال از این دردا ک برم بیمارستان میخواد بگه چهار پنج سانت بازی چ خوش خیال هم بودم 😏
رفتیم دنبال مامانم راه افتادیم رفتیم بیمارستان
رفتم معاینه اینا شدم در کمال ناباوری هیچی باز نبود همون جا بود ک استرس منو گرفت و بدجور ناراحت شدم
افسردگی گرفتم کلا اون لحظه همون موقع بود ک گفتم قراره عذاب بکشم
ضربان قلبم رفت بالا
مامان خوش قدم💙 مامان خوش قدم💙 ۸ ماهگی
خب خب من اومدم با تجربه زایمان طبیعی با بی حسی😁
پارت یک:
اول از همه بگم من با نظر خودم طبیعی رو انتخاب کردم و راضیم ولی بشدت ازینکه بی حسی زدم ناراضی
من از دوشنبه صبح دردام شروع شد ولی خفیف رفتم یه دوش ابگرم گرفتم دوسه تا اسکات بیشتر نتونستم بزنم کلا دوروزی که درد داشتم نمیتونستم ورزش کنم تنبل هم خودتونین 😑😁بعد حموم دیگه درد نداشتم تا یکی دوساعت بعدش که دوباره شروع شد ولی بشدت نامنظم یعنی یه بار هر ده دقیقه میگرفت یه بار هم نیم ساعت یه بار هر یکساعت و ... تا ۴عصر که دیگه منظم شد و هر بیست دقیقه میگرفت دیگه از ۴ پاشدم پیاده روی کردم و شروع کردم دعا کردن واسه همه😅از ساعت ۶ کم کم رسید به ده دقیقه تا ده شب
دیگه اون موقع هر ده دقیقه میگرفت ولی اصلا شدید نبود و قابل تحمل بود
خلاصه دوباره رفتم دوش گرفتم و کمرم زیر اب داغ ماساژ دادم ساعت ۱۲ونیم رفتم بیمارستان و با کمال پرویی توقع داشتم دوسه سانتی حداقل باز شده باشم ولی زهی خیال باطل یه سانت بودم کلا
دوبار ان اس تی گرفتم و ضربان پسر قشنگم خوب بود اومدم خونه ساعت ۳ شده بود دراز کشیدم خوابم‌برد ولی تا ۴پنج شیش بار از درد بیدار شدم و خوابم‌برد
دیگه از ۴دردام شدید شد و هر ۵دقیقه
وای از ساعت که نمیگذشت هرچی به ماماهمراهم میگفتم میگفت دردات کاذبه تو یه هفته دیگه زایمان میکنی😐تو‌ نهایتا الان یکونیم سانتی
منم تا ۸خونه موندم و درد کشیدم‌دیگه ساعت ۹رسیده بود به هر سه دقیقه که ۶۰ثانیه دقیق درد داشت اونم غیرقابل تحمل فقد گریه میکردم دیگه حرف مامامو گوش نکردم و رفتم بیمارستان معاینه شدم ۵ سانت شده بودم و خونریزی کردم سریع بستریم کردن مامام اومد و تا یازده و‌نیم زایمان کردم
مامان کوروش🌓 مامان کوروش🌓 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی و سزارین
پارت یک
سلام مامانا تجربه زایمانمو مینویسم براتون انشالله همتون راحت ترین زایمان رو داشته باشین
پسر من ۳۲ هفته بریچ بود تا ۳۶هفته شد سفالیک
من ورزش پیاده روی رو از ۳۳ هفته شروع کردم روزی نیم ساعت
از ۳۶ هفته شد روزی ۴۵ دقیقه الی یک ساعت و ورزش هامو شروع کردم به صورت کامل از ۳۷ هفته شبی دوتا کپسول گل مغربی شیاف میذاشتم و روزی یک فنجون گل گاو زبون میخوردم و رابطه بدون جلوگیری و دوش آبگرم و…
شنبه ۱۲ آبان ۳۹ هفته و ۱ روز بودم رفتم پیش مامای خصوصیم تا معاینم کنه هفته ی قبلش به حد یک فینگر باز بودم معاینه کرد شده بودم یک سانت و نیم،بعد اون همه تلاش…
معاینه تحریکیم کرد گفت سر بچه هنوز کامل نیومده تو لگن وگرنه تا الان زایمان کرده بودی،یه ان اس تی دادم همه چی خوب‌ بود و بعدش نقاط فشاری رو برام انجام داد،بعدش من حدود نیم ساعت دیگه پیاده روی کردمو اومدم خونه.
رسیدم خونه ازم ترشحات خونی میومد و یه انقباض های خیلی محوی داشتم،چیزی که اصلا قبل معاینه تحریکی نداشتم.دوش آبگرم گرفتمو اومدم بیرون طبق گفته ی مامام کیسه ابگرم گذاشتم زیر دلم و یکم شروع کردم به ورزش و راه رفتن تو خونه باز..انقباضام کم کم شروع شد فاصلشون کم و کمتر شد و مدتشون طولانی تر
مامان لیمو مامان لیمو ۴ ماهگی
مامان میران مامان میران ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم