سوال های مرتبط

مامان آتوسا💕 مامان آتوسا💕 ۶ ماهگی
پارت ۲ #
رسیدم بیمارستانو شرایطمو به مامای بخش توضیح دادم اونم گفت باید معاینه بشی منم که به شدت از معاینه میترسیدم با اینکه قبلشم یه دوباری معاینه شده بودم ولی خب بازم ترس داشت..‌
وقتی معاینه کرد با تعجب بهم نگاه کرد گفت تو اصلا کیسه آب نداری بعد یه مامای دیگه رو صدا کرد اونم اومد معاینه کرد همین حرفو زد بازم با اینکه دیده بودن کیسه آب ندارم منو فرستادن دنبال آمنیوشور که تست بگیرن
به بدبختی تستو پیدا کردم بردم بالا برام گذاشتن مشخص شد که کیسه اب ندارم ان سی تی به شکمم وصل کردن ضربان قلب بچه خوب بود ولی چون حرکاتش کم بود بهم گفتن بستری میشی ولی چون از روز قبل نشتی کیسه آب داشتی فقط ۴ ساعت فرصت داری طبیعی زایمان کنی و اگه از ۴ ساعت بگذره سزارین میشی و اگه خودت بخوای طبیعی زایمان کنی باید امضا کنی که تمام عواقبش به گردن خودته
خلاصه که خودم رفتم پایین تشکیل پرونده دادم بعد زنگ زدم به شوهرم که وسایلای بچه رو بیار طفلک تعجب کرده بود نمیدونست که رفتم بیمارستان😂
مامان کیانا مامان کیانا ۳ ماهگی
من دیدم دارن همه تجربه زایمان میزارن گفتم منم بزارم می‌دونم دیر شده ولی می‌زارم من دوتا زایمان طبیعی داشتم کلا بد زایمانم بخصوص سر دختر اون یکی دخترم ۱۵ ساعت درد کشیدم دوسال پیش عمل افتادگی رحم انجام دادم وقتی حامله شدم دکترم گفت سزارینی منم خوشحال که این یکی درد نمی‌کشم هفته ۲۶ بارداری بود که دکترم گفت از شانس تو مجوز سزارین برای عمل تو برداشته شده باید طبیعی زایمان کنی اون موقع دنیا روی سرم خراب شد هرچه التماس کردم که نمیتونم فایده نداشت از هفته ۳۰ دردام شروع شد به خاطر عملی که داشتم خیلی کمر درد بودم درحدی که وقتی راه میرفتم فقط دوست داشتم بزنم زیر گریه شبا که تا صبح راه میرفتم هفته ۳۲ آمپول ریه زدم هم چنان تا ۳۹ هفته طولانی شد که رفتم بهداشت میخواست ضربان قلب رو گوش کنه که گفت انقباض داری برو بیمارستان اومدم خونه تا غروب راه رفتم بعد رفتیم زایشگاه بیمارستان تامین اجتماعی معاینه که کرد گفت ۲ سانتی برو خونه هنوز زوده اومدم خونه سه روز دردام به همین شکل بود منظم نمیشد تا پنجشنبه شب خیلی درد داشتم تا ساعت چهار صبح فقط راه میرفتم حدیث کسا می‌خوندم دیگه ساعت چهار نماز که خواندم با شوهرم رفتم بیمارستان معاینه که کرد گفت هنوز دوسانتی ای بابا هرچه التماس کردم که بچه های دیگم به زور آمپول فشار رحمم باز شده باور نکردن گفتن برو توی راه رو تا ساعت ۸ بعد دوباره بیا ساعت ۸ که دوباره رفتم معاینه که کرد گفت ۱/۵شدی گفتم مگه میشه به جایی که رحمم بازبشه بسته میشه تا بلند شدم زیر کلی خون بود که گریه ام گرفتم گفتم من دوتا بچه آوردم اصلا خونریزی نداشتم اینا برای چی میان گفت اشکال نداره برو خونه صبح جمعه بود
مامان شیدا🧸 مامان شیدا🧸 ۱۰ ماهگی
نجربه زایمان سزارین:

۳۶ هفته بودم رفتم برای معاینه ببینم چند سانت باز شدم که مامام گفت هنوز یه سانتی و گفت تا ۴۰ هفته زودتر زایمان نمیکنی ( اینو بگم من کلا رو طبیعی حساب باز کردم اصلاااا نمیدونستم قراره سز بشم بخاطر همین وقتی کارای سزارین رو روم پیاده میکردن با تک تکشون استرس گرفتم که میگم چه اتفاقی افتاد)
۳۷ هفته بودم که اخرین سونومو میخواستم برم ببینم بچه توی لگن اومده یا نه رفتم سونوگرافی که دکتر گفت سونو قبلیتو بده ببینم بچه وزنش چقدر بوده گف نسبت به وزن الانش خیلی کم پیش‌ رفته و دیگه وزن نمیگیره بچه ختم بارداری بهم داد و گفت باید سز بشی سونو داپلر
بعد سونورو بردم بیمارستان گفتن که اوکی چون بچت وزنش ۲۴۰۰ بیشتر نیس سعی میکنیم اول طبیعی بدنیاش بیاریم نشد سزت میکنیم
واقعا اذیتم کردن
هی معاینه معاینه تا ۵ سانت رفتم و دیگه پیشرفت نکردم حتی امپول فشارم بهم زدن که هیچ دردی اصلا احساس نمیکردم میگفتن راه برو راه میرفتم و میگفتن رو توپ بپر که میپریدم کلا تا ۵ سانت بیشتر نرفتم از بس معاینم کردن مردم هی میگفتم بابا من نامه دارم چون بچه ریز بود میخواستن بزور طبیعی بیارن اخر گفتن سز بشم
که خیلی ترسیدم نمیدونستم چی قراره بشه
اول از همه بهم سوند وصل کردن که بگم اصلا درد نداره فقط چندشت میشه من از بس معاینه شدم سوند برام چیزی نبود
خیلی حس بدیم داره یچیزی داخل ادم باشه واقعا بده من که داشت حالم بد میشد بهم یه لباس پشت بازم دادن بعد گذاشتنم روی ویلچر و بردنم اتاق عمل خوابوندنم روی تخت از استرس داشتم میمردم بعد دکترم اومد باهام صحبت کرد دلگرمی میداد که نترسم و فلان ولی من واقعا داشتم میترسیدم چون من بیمارستان فقط برای سرما خوردگی میرفتم اتاق عمل برام جای ترسناکی بود😢( ادامه تاپیک بعد)