سوال های مرتبط

مامان کیانا مامان کیانا ۴ ماهگی
من دیدم دارن همه تجربه زایمان میزارن گفتم منم بزارم می‌دونم دیر شده ولی می‌زارم من دوتا زایمان طبیعی داشتم کلا بد زایمانم بخصوص سر دختر اون یکی دخترم ۱۵ ساعت درد کشیدم دوسال پیش عمل افتادگی رحم انجام دادم وقتی حامله شدم دکترم گفت سزارینی منم خوشحال که این یکی درد نمی‌کشم هفته ۲۶ بارداری بود که دکترم گفت از شانس تو مجوز سزارین برای عمل تو برداشته شده باید طبیعی زایمان کنی اون موقع دنیا روی سرم خراب شد هرچه التماس کردم که نمیتونم فایده نداشت از هفته ۳۰ دردام شروع شد به خاطر عملی که داشتم خیلی کمر درد بودم درحدی که وقتی راه میرفتم فقط دوست داشتم بزنم زیر گریه شبا که تا صبح راه میرفتم هفته ۳۲ آمپول ریه زدم هم چنان تا ۳۹ هفته طولانی شد که رفتم بهداشت میخواست ضربان قلب رو گوش کنه که گفت انقباض داری برو بیمارستان اومدم خونه تا غروب راه رفتم بعد رفتیم زایشگاه بیمارستان تامین اجتماعی معاینه که کرد گفت ۲ سانتی برو خونه هنوز زوده اومدم خونه سه روز دردام به همین شکل بود منظم نمیشد تا پنجشنبه شب خیلی درد داشتم تا ساعت چهار صبح فقط راه میرفتم حدیث کسا می‌خوندم دیگه ساعت چهار نماز که خواندم با شوهرم رفتم بیمارستان معاینه که کرد گفت هنوز دوسانتی ای بابا هرچه التماس کردم که بچه های دیگم به زور آمپول فشار رحمم باز شده باور نکردن گفتن برو توی راه رو تا ساعت ۸ بعد دوباره بیا ساعت ۸ که دوباره رفتم معاینه که کرد گفت ۱/۵شدی گفتم مگه میشه به جایی که رحمم بازبشه بسته میشه تا بلند شدم زیر کلی خون بود که گریه ام گرفتم گفتم من دوتا بچه آوردم اصلا خونریزی نداشتم اینا برای چی میان گفت اشکال نداره برو خونه صبح جمعه بود
مامان کیانا مامان کیانا ۴ ماهگی
بعد از کم شانسی۱۰ کیلومتر به کاشمر ماشینمون خراب شد دیگه شوهرم یک ماشین گرفت منو مادرم فرستاد بیمارستان خودش موند برای ماشین وقتی به بیمارستان رسیدیم ساعت یک شده بودخانم دکتر باقری گفت دکتر رمضانی بامن هماهنگ کرده برو بخواب تا نوار قلب بگیرم و معاینه کنم هرچه میخواست ضربان قلب رو گوش کنه نتونست تا معاینه کرد گفت دهانه رحمت کلا بسته شده و خونریزی به لخته تبدیل شده بود گفت اکسیژن به بچه نمی‌رسه ضربان قلب افت کرده فوری زنگ بزن شوهرت خودشو برسونه برای امضا دیگه تا موقع مادرم رفت برای تشکیل پرونده منو آماده کردن سوند وصل کردن که درد نداشت سرم وصل کردن خون ازم گرفتن گذاشتن روی ویلچر که شوهرم اومد دیگه راهی اتاق عمل شدم رفتم اتاق عمل تموم کادر پزشکی خانوم بودن روی تخت نشستم که به کمرم بی حسی زدن که اونم درد نداشت کم کم پاهام بی حس شدن دراز کشیدم پرده جلوم گذاشتن دکتر تا وارد اتاق عمل شد بسم الله کرد خیلی خانوم دکتر مهربون بود خداخیرش بده تا شروع کرد من تند تند صلوات می‌فرستادم و آیه الکرسی میخوندم
مامان سپیدار👼💕 مامان سپیدار👼💕 ۲ ماهگی
خب بریم ادامه تجربه زایمان طبیعی پارت🌸دوم🌸
از ساعت ۱ شب به بعد هعی دردام داشت شدید تر میشد میگرفت ول میکرد منم هعی ورزش میکردم و جوشونده میخوردم از لابلای درد کشیدنم همسرم میومد میگفت فاطمه عشقم بگو من چیکار کنم برات الان منم عصبانی داد میزدم میگفتم کارتو کع کردی میخوای چیکار کنی دیگه و گریه میکردم 😂😂
تا ساعت ۶ صبح صبر کردم دیگه نتوستم تحمل کنم پیام دادم به ماماگقت اگه فاصله دردات کمتر شد و شدیدتر شد درد زایمانه همینم شد تا ساعت۷:۳۰ که دیگه با همسری راهی بیمارستان شدیم از خوبی ماماهمراه اینه که هرکی و دوست داشته باشی میتونی همراه خودت ببری داخل من خیلی دلم میخواست مامانم باشه و از اونجایی یهویی شد همچی مامانمم راهش دور بود نشد رفتیم بیمارستان کارارو انجام دادیم خواهرشوهر بزرگم همرام اومد دیگه کارای بستری انجام شد مت آماده شدم برای زایمان بهم سروم وصل کردن نوار قلب بچه رو گرفتن چون مامام یخورده راهش دور بود یکم طول کشید تا بیاد از بین خداروشکر گیر یه پرستاره خوش اخلاق افتادم 😄 بالاخره مامام اومد معاینه کرد گفت چهارسانتی یه آمپول زد داخل سروم من نمیدونستم آمپول فشاره دیدم یهو یه درد خیلی بدی گرفتم هعی داره شدید میشه اومد دوباره معاینه کرد خیلی درد داشت معاینه هایی که میکرد گفت پنج سانتی پاشو اسکات بزن منم شروع کردم به اسکات زدن یهو دردم که میگرفتم اسکاتمو تند تر میکردم نفس عمیق میکشیدم تا کمتر اذیت بشم گفت میخوای به همسرت بگم بیاد کنارت گفتم اره همسرم اومدم کمرمو ماساژ داد کیسه آب گرم گذاشت برام گفت بخواب تا معاینت کنم معاینه کرد گفت هفت سانتی میخوام کیسه آبتو پاره دختری بیدار شد برم میام بقیشو میزارم
مامان السانا مامان السانا ۵ ماهگی
پارت سوم
ساعتای ۶ عصر شد تازه نیم سانت رفتم جلو شدم ۳ سانت اما من خیلی نا امید بودم و فک نمیکردم طبیعی بزایم مامام خیلی مهربون و خوش اخلاق باهام رفتار میکرد از دست این دستگاه نوار قلب یه جا عصبی بودم ک نمیتونستم تکون بخورم باید راست میخابیدم از درد میخاستم اینور اونور بشم اما نمیشد دردام زیاد بود به مامام التماس کردم ببر عمل گف میرم دکتر صدا میزنم بیاد معاینه ات کنه اگ اجازه داد چشم چون هیچ تغییری نکردی همون ۳ سانت موندی دکتر لنتی اومد معاینه کرد و گف نه صبر کنید تا ۱۲ شب اگ نزایید بعد ببرید واسه عمل خیلی تو دلم فوشش دادم مامام بالاسرم موند و ساعت ۸ شد معاینه کرد معجزه شده بود شدم ۴ سانت مامام واسم روغن زیتون اورد و رحمم چرب کرد رب ساعت بعد شدم ۵ سانت اونم همش معاینه و روغن میزد ده دیقه بعد شدم ۶ سانت همینجوری سر ده دیقه بیشتر میشدم تا ساعت ۹ شب شد و به ۹ سانت رسیده بودم و شروع شدن زور زدنا اینقد زور زدم اما بچه نمیومد به جای گریه و جیغ فقط زور میزدم اما بچم چسبیده بود رو شکمم پرستار اومد نشست رو شکمم و فقط هل میداد شکممو فلان سر پنج دیقه دردام باز میرفتن باز میومدن موقع دردا میگف زور بزن بخدا موهاشون میبینم اما من داشتم از حال میرفتم خیلی ناامید بودم حداقل نیم ساعت گذشته بود مامام گف فقط دوتا زور بزن اگ نزنی بچت خفه میشه تو دلم به بچم فکر کردم گفتم تا اینجاش اومدم فقط دوتا زور مونده و خیلی جدی دوتا زور زدم تا اینکه دیدم رو شکمم یه چیزی گذاشتن چشام باز کردم دیدم دخمله قشنگمو بدنیا اومد ۴۰ دیقه بچم تو لگن مونده بود کل بدنش سیاه بود گریه نمیکرد مامام دوتا زد رو کمرش تازه صدای گریه اش اومد الهی فداش بشم
مامان سپیدار👼💕 مامان سپیدار👼💕 ۲ ماهگی
خب بالاخره من وقت کردم بعد از دوماه تجربه زایمانمو بزارم براتون 😄😊
تجربه زایمان طبیعی پارت 🌸اول🌸
خوب جونم براتون بگه که من اول بارداریم قصدم زایمان طبیعی بود
از شیش ماهگی رفتم تحت نظره ماماهمراه تا رسید به سونوگرافی اخر رو که رفتم انجام دادم گفتن بچه سرش پاینه سونو رو نشون ماما دادم از ۳۶ هفتگی مراقبت های من شد دو هفته یک بار به ۳۷ هفته و ۴ روز که رفتم پیشش یه سری ورزش مثل اسکات پیاده روی از پله بالا پایین رفتن چهار دسته پا و دارو هم برام قرص گل مغربی و روغن کرچک و گل گاوزبون و تخم کتان برام نوشت طبق دستوراش عمل کردم یه روز قبل زایمانم مراقبت داشتم رفتم گفت میخوام معاینه کنم ببینم چند سانتی منم نمیدونستم میخواد معاینه تحریکی انجام بده فقط خیلی نسبت به سری قبل درد داشت معاینه که کرد گفت خوبه سه سانتی احتمال همین چند روز دردات شروع بشه از مطب که اومدم مهمونی دعوت بودم آماده شدم رفتم مهمونی دوسه ساعت بعدش کمر درد شدیدی گرفتم منم از همه جا بی خبر خبر نداشتم که قرار صبحش زایمان کنم گفتم حتما طبیعیه بخاطره معاینه که انجام داده شب که اط مهمونی برگشتم ساعت دوازده بود دیدم باز درد دارم ولی شدید تره اومدم یخورده جوشونده دم کردم خوردم رفتم که بخوام دیدم نه فایده نداره انگار درده هعی داره بیشتر میشه.؛
امیدوارم تا اینجا خسته نشده باشین از خوندش🥰🌸
مامان امیرعلی👩‍👦 مامان امیرعلی👩‍👦 ۲ ماهگی
مامان جیگر💙 مامان جیگر💙 ۴ ماهگی
#تجربه زایمان
پارت2
دوباره معاینه کردن گفتن همون 3 سانتم و سر بچم فیکس نشده شناوره و آمپول فشارو با دوز پایین وصل کردن دوباره صبحانه خوردم و شروع کردم ورزش کردن، یه ساعت بعدش ماماهمراهم با همسرم اومدن پیشم، ورزش برای پایین اومدن سر بچه بهم میداد، کم‌کم احساس کردم دردام منظم شده، دوباره اومدن برای معاینه که حین معاینه کیسه آبم پاره شد و شده بودم 4سانت، بعد بازم شروع کردیم ورزش کردن که بالا آوردم، چند بار پشت هم بالا آوردم یعنی هرچی میخوردم تقریبا ده دقیقه بعدش بالا میوردم دیگه خیلی بی‌جون شده بودم یکم دست و پام میلرزید، خودم خواستم برم توی وان، وانو پر کردن رفتم توش اما برام اصلا خوب نبود حس میکردم دردام بیشتر شده توش، یکم توی آب ورزش کردیم که دیگه به ماماهمراهم گفتم من نمیتونم خیلی ضعف دارم، دارم از خواب میمیرم، یکمم با اون همه درد توی وان خوابم برد، از آب اومدم بیرون حس زور داشتم خوشحال شدم گفتم حتما کلی پیشرفت کردم که معاینه کردن و 5سانت بودم، یکم داشتم ناامید میشدم دیگه، همون موقع عامل مامام اومد گفت بذارین منم معاینه کنم یکم معاینه تحرکیم کرد که دردش خیلی بود خونم میومد، دوباره پاشدیم به ورزش کردن ولی واقعا کم آورده بودم همش بالا میوردم و خیلی ضعف داشتم درخواست اپیدورال دادم که ماما گفت بذار بازم معاینه کنم اگر پیشرفت داشتی حیفه اپیدورال بگیری، معاینه کرد انگار دستش سبک بود😂😂 شده بودم 8سانت