۷ پاسخ

نازنین اصلا تاپیکات برام نمیاد، الان اومدم تو پیجت دیدم چن تا تاپیک گذاشتی.
وااای نازنین ایرمان همیشه کم میخورد یا الان اینجوری شده؟ چون آروکو خیلی خوش خوراک و شکمو بود اما الان دقیقا همینجوری ک میگی شده، هیچیییییی نمیخوره! باید خودمو تکه تکه کنم یه لقمه بخوره، همش یا دهنشو قفل میکنه یا تف میکنه بیرون. خیلی خستم و از الان از فکر فردا باز همین چالشا و دردسرا ناراحتم

درکت میکنم خواهر

تیارا جدیدا میره قابلمه و ظروف میاره تو سالن بازی میکنه اینقدرم ذوق میکنه

یا روزی 10 بار کشوهای گاز باز و بسته میکنه درب های کابینت اگر میتونستن حرف بزن تاحالا چندبن بار با تیارا دعوا کرده بودن 🤣🤣

سلام ای بابا خسته نباشید کم پیدا بودنت مشخص شد کلا نیستی نازنین. این بچه ها قشنگ سرویس کردن

همینه ، رایان هم دیروز تخم شربتی رو خالی کرد وسط حال بعد با دستش قشنگ پخش میکرد همه جا ، منم با نفس عمیق گفتم خونه ک ب فنا رفته بذار بازی کنه دیگه چیکار کنم ، جز نگاه کردن کاری ازمون بر نمیاد 🤣😅🤣

آی امان از آب بازی 🤕🥴🥺😭😭

قفل کودک بخر من زدم راحت شدم

منم نازنین جان منممممممم😮‍💨🤝

سوال های مرتبط

مامان ایرمان مامان ایرمان ۱۷ ماهگی
خب مامانیاا من اومدم از تجربه سفرم با بچه ی یک سالم بگم شاید به دردتون بخوره🌸🌻
احتمالا تو دو سه تا پارت بشه

ما توی پنج ماهگی پسرم یه سفر هوایی رفته بودیم کیش که واااقعا بد بود و انقد ایرمان تو اون سفر گریه و بد قلقی کرد ما تصمیم گرفتیم حالاحالاها فعلا هیچ جا نریم ولی خب دیگه این مدتم خسته شده بودیمو نیاز به یه استراحتم داشتیم و دلو زدیم به دریا!
من قبلشم گفتم به همسرم که قطعا مسافرت راحتی نخواهد بود و از الان امادگیشو داشته باشیم یهو تو ذوقمون نخوره
با ماشین خودمون رفتیم
کالسکشو گزاشتیم صندوق
صندلی عقبو کامل با پتو و بالش یه دست کردیم
بلوز شلوار راحت کردم تنش
میوه و خوراکی توی ظرف اوردم
چندتا اسباب بازی مورد علاقشو با این فرمون که توی عکس میبینید و میچسبه به شیشه رو برداشتم
شیر و پوشک و خوراکی هم دم دست گزاشتیم
تا تهران کلا منو ایرمان عقب بودیم
من همونجا عقب باهاش بازی کردم خوراکی دادم و پوشکشم عوض میکردم و سر تایم خودشم خوابش برد و راحت خوابید
فقط جای من زیاد راحت نبود عقب...
ناهارم براش دمپخت گوجه صب درست کرده بودم تو ماشین دادم خورد چون ناهار معلوم نبود کی بشه و کجا برسیم
هرجا هم توقف داشتیم کفش میپوشیدم پاش حتما راه بره و بازی کنه
تا شب همه چیز عالی پیش رفت
تا اینکه رسیدیم تهران خونه خالم که حسابی غریبی کرد و خیییییلی گریه کرد
مجبور شدیم تا دیروقت تو خیابونا بگردیم تا خوابش ببره و خلاصه شب اول خیلی اذیت شدیم ولی هرجوری بود گذروندیم اون شبو
بقیشو تاپیک بعدی میزارم❤️