۲۵ پاسخ

نادیا جان عزیزم بچه اولته اینا هم طبیعیه اگه اینجوری نبودی تعجب میکردم منم سر دخترم اینجوری بودم ولی بزرگ میشن دلت برای این روزاش تنگ میشه
بچه چهار پست و پا بره یکمی راحت میشی من که اینجوری بودم بعد گذاشتم تو‌روروئک‌بازم گفتم آخیش هر جی بزرگتر بشن تو یه کمی راحت تر میشی
این‌روزا مثل برق و‌باد میگذره
به خدا الان با وجود اینکه شاهان سر شیر خوردن اذیت میکنه خوابش اذیت میکنه بازم با خودم میگم وای خدا این روزای شاهان داره خیلی زود میگذره خیلی داره زود زود بزرگ میشه من هنوز از این سن شاهان سیر نشدم
چون من سر دوتا بچه ی دبگم تجربه شو دارم خیلی اذیت نمیشم بیرون و مهمونی و عروسی و پاساژ و ...همه جا میریم با وجود اینکه اذیت میکنه ولی بازم میرم
سعی کن از لحظه هات لذت ببری و زندگی کنی
چون صددرصد بعدا حسرت میخوری
واقعاا از خدا میخوام به مامان اولی ها صب و انرژی زیاد بده تا بگذرونن روزاشونو

من چی بگم که دیگه تو خونه خودم‌نمیتونم بمونم تا شوهرم خونه است خوبه وقتی تنها بشیم بهونه گیر میشه و روانیم میکنه الان دو هفته است خونه بابامم منتظرم شوهرم از سر کار بیاد برم

هممون همینیم دختر من ک میگ فقطططط بغلم کن بعضی وقتا ناهارم با شامم یکی میشه ب هیچ کاریم درست نمیرسم
باورت نمیشت نمیشه امروز تو بغلم غذا درست کردم گاز پاک کردم دلش میخواد بیاد تو بغل همه چیو نگا کنه😂
ولی خیلی شیرینه بزرگ میشن دلمون ایقدررر برای این روزا تنگ میشه منکه اصلااا شاکی نیسم دلم میخواد هرجقددد دلش میخواد بغلش کنم هرچقدر ک میخواد بازی کنم بزار گشنه بمونم چهار روز دیگ بزرگ میشه لذتش ببر لذت سالم بودنش
نق نقو بودنش
خلاصه همه چی اصلا به خودت سخت نگیر

کمکی بگیر‌.از مامان شوهر مادر شوهر و هرکس میتونی
واقعااا سخته
به غذا خوردن بیوفتن بهتر میشن

میگذره عزیزم....تاسه سالگی همینه

من دیشب اونقدر دستام درد میکرددد نذاشت درد بخوابم باور میکنی چون ی مدت شیر نمیخوره باید بچرخونم شیر بدم
وای از درد شوهرمو بیدار کردم گفتم توروخدا با مشت از بالای دستم بزن تا پایین شاید اروم بشه شوهرم میگف بذا مسکن بیازم گفتم نه فقط با مشت بزن
☹️☹️☹️☹️ دیگع نمیدونم چقد زده بود ب دستام من خواب خواب رفته بودم ساعت 3ونیم پسرم گریه کرد بیدار شدم یادم می اومد

منم خیلی دلم میگیره تابحال اینهممممه تو زندگیم کم نیاورده بودمممم

ما بعد از ۱۰ سال بچه دار شدیم
همسرم از نوزاد اصلا خوشش نمیومد
همیشه میگفتم بچه به دنیا بیاد داستان دارم
ولی خداروشکر عاشق پسرمون شد
ماه ۲ ماه اول که کولیک داشت خیلی کمکم کرد شبا نوبتی بیدار بودیم من که بخیه هام خوب شد دیگه شبا خودم بیدار موندم همیشه میگه چقدر انرژی دارین شما زنا شب بیدار روز بیدار کار خونه بچه داری
۴۰ روز که از زایمان گذشت یه هفته بعد پریود شدم تو اون یه هفته کارم فقط گریه بود زنگ میزدم به همسرم گرررررریه که تو منو دوست نداری زایمان کردم هیکلم ریخته بهم دیگه منو نمیخوای ببین قشنگ حس میکردم رد دادماااا راه میرفتم گریه میکردم پریود که شدم یهو خالی شدم حالم خوب شد
قبلا هم عکاسی میکردم هم سرکار میرفتم
الان که تو خونه هستم وقت کم میارم حموم رفتنم شده ۱۰ دقیقه ای دششویی رفتن که با استرس
با پسرم لباس اتو میکنم ظرف میشورم غذا درست میکنم
خودمون بغلیش کردیم پشیمون هم نیستیم
چون بزرگ میشه میگم کاش بیشتر بغلش میکردیم
خسته میشم ولی کم نمیارم
کل هفته صبحونه ناهارم مشخص نیست ولی پنجشنبه جمعه بخاطر همسرم رعایت میکنم
میگم اگه من کم بیارم اونم زود خسته میشه بعد از ۱۰ سال بچه دار شدیم حیفه این روزامون
سر ماه گرد های پسرم خودم ازش عکس میگیرم
ولی انرژی میگیرم
توام به خودت انرژی بده هورمونات بهم ریخته
سعی کن یکم بچه رو زود بخوابمونی بعدش برو کنار همسرت یکم باهم باشید
همین رابطه های ۵ دقیقه 😂😂😂بعد از بچه دار شدن هم به آدم انرژی میده
از همسرت کمک بگیر
هیچ کس مثل اون تو رو درک نمیکنه

عزیزم منم همینم خیلی سخته
ولی از ۶ ماهگی براش روروئک گرفتم تونستم یکم نفس بکشم
اولش گریه میکرد نمینشست ولی بعدش باهاش بازی کردم راحت میشینه بازی میکنه منم کارام میکنم
کلا بغل میخواد ولی روروئک یکم کمک حالم شده و تلویزیون
یکم دیگه صبر کن درست میشه🥹🥺

عزیزم منم دقیقا مثل خودتم ولی بزرگ میشه دیگ همیشه کوچیک نمیمونه ک

به همه اینا یه شوهر بداخلاق هم برای من اضافه کن که همش تو دعواییم و کار شب و روزم گریه است

ی تخم مرغ چهار روزه افتاد از دستم کف اشپزخونه هنوز وقت نکردم تمیزش کنم😂‌😂سخت بگیری سختتر میشه عزیزم، فقط نیاز ب یکم استراحت دارس که انرژیت برگرده یکم، من شوهرم کمکه وگرنه سختتر میشد، بتونی از مامانت کمک بگیری خوبه

عزیزم‌منم‌مثل شمام.همش فقط روزا رو میشمرم.یا چشمم‌به ساعته که یک ساعت و نیم یا دو ساعت از بیداریش بگذره تا دوباره بخوابونمش،بسکه بهونه مبگیره...کلی خب همه میگن از وقتی بشینه اوضاع بهتر میشه.حالا نمیدونم چقد درسته،امیدوارم اینطور باشه

آخخخخ ک گفتیش .. من ک دخترم روزا رو اصلا نمیخابه ‌ ..تازه ۱۵ مین خابید بیدار شد ،شیر اومد گلوش . بدخواب ک میشه نمیخابه دیگه ،بخدا ساعت ۱ صبحونه خوردم، ۶ ناهار و شام هیچچچی

والا منم مثل شما هستم ۹ماه بارداری سخت همش خونه الانم بچه داری کلا تو خونه همه بهم میگن افسردگی گرفتم اصلا حوصله خودم و هیچکسو ندارم نهایتش،هرجا برم ۱ساعت تحمل کنم

خودت ازیت نکن من دیدم کسای بعد زایمان افسرده شدن .اگه کسی داری نزدیکت بگو بیاد چند روز کمکت دیدی نمیشه حتما پیش یه مشاور برو.

دو سال روزهای میشه گفت سخت داریم بعدش همش مادر دختری یا مادر پسری خوش میگذرونیم طاقت بیار دختر همه همینیم 😅😬

گلی خانوم هممون همین وضعیت داریم حالا یکی کم تر یکی بیشتر بخدا دختر منم ازیت میکنه با یه بچه کلاس اولی خدا شاهده کم میارم اصلا نمیدونم زمان چه جور گذشت

منم دقیقا همین حس رو دارم،خداروشکر به خاطر داشتن دخترم توی زندگیم،ولی واقعا سخته بچه‌داری ،منم افسردگی گرفتم ،بدون دلیل اشکم درمیاد،بعضی وقتا که گریه اش شدید میشه به خودم میگم حتما من مادر خوبی نیستم که داره گریه می‌کنه....
دلم لک زده برای یه روز تنهایی با همسر و بدون دغدغه باشم، همش یاد خاطره های قدیم میفتم که چرا قدر ندونستم 🙈
ولی از خدا ممنونم بخاطر فرشته کوچولویی که بهمون هدیه داده❤️
فکر میکنم عادیه این اوضاع ولی نمیدونم کی برمیگرده به روال سابق ...............

نه عزیزم بذار یه چند ماه دیگه بگذره خیلی بهترمیشه

چقد حق بخدا منم خسته شدمممممم دست درد و پا درد کلا بدنم درد میکنه

جاهایی ک راحتی باهاشون مثلا دوست بروخونشون یکم حال وهوات عوص یکم هواخوبه بروبیرون میدونم حالتو

منم دلم یه خوووواااااااااب راااااااحت میخااااااااااد

منم همینم خواهر من یه بچه ۱۱ ساله هم دارم،تجربه ام از بچه اول اینه که بعد ۲سالگی اوضاع خیلی بهتر میشه پس ناامید نباش

چقد مث منی منم همینجوریم همین حالو دارم 😢

سوال های مرتبط

مامان مَهدیار💙 مامان مَهدیار💙 ۴ ماهگی
از مادربودن خیلییی خستم خیلی دلم میخاد چندروز برم ی جایی ک هیشکی نباشه تنها باشم 🫠روح و روانم دیگه جواب نمیده اصلا هرروز ب سختی دارم میگذرونم فقط منتظرم شب شه دوباره از صب شدن میترسم از ازین روتین تکراری و سخت ازینکه هرروزم سختر از دیروزه دلم میخاد ی دوساعت بیکار دراز بکشم ب هیچی فکر نکنم تو حال خودم باشم هیچ مسبولیتی نداشته باشم عجیب غریب کم اوردم حال دلم اصلا خوب نیست 🥲😭حتی دیگ مادرخوبی هم نیستم برای بچم چون دیگ نمیکششششم
دیگ توان جسمی و روحی ندارم
نمیدونم چیکارکنم داره همه چی برام ب سختی میگذره
حس میکنم گیرافتادم در بندم زندانی ام
ب شوهرم میگم دیگ نمیتونم ادامه بدم 😭ولی هیشکی نمیفهمه من چی میکشم نمیدونم برم پیش دکتر یا ن
شوهرم میگ تو فقط خسته ای از بچع داری وگرنه هیچیت نیست بچه اتو یکی نگه داره برمیگردی ب همون ورژن عالی و پر انرژی خودت میگ تو فقط مشکلت همین خستگی از بچه داری و مادرشدن و مسیولیتش وگرنه نیاز ب دکتر اینا نداری نمیدونم چیکار کنم 🙂