#تجربه زایمان طبیعی
#پارت 4




پرستارا از مامای من می پرسیدن ک چند سانت شده و وضعیتش چطوره
یکی از مادرا 7 سانت بود و پرستاری ک مسئولش بود میخواست بگه ک مال من وضعش از مال تو بهتره و خلاصه ک آره😂
من بازم توجهی نکردم و ب ورزشام ادامه دادم دیگه داشتم از درد می مردم
و حرکتام کمتر شده بود و خوابم گرفته بود و ب شدت سردم شده بود طوری ک صدای دندونامو میشنیدم.
ماما دوباره معاینم کرد گفت زور بزن. منم زور زدم بهم گفت بیشتر یه طوری ک ببخشید اینطوری میگم (مدفوع کنی) منم روم نمیشد دیگه دیدم گفت بدو باید این کارو کنی
دیگه منم انجام دادم ک بهم گفت فول شدی
پاشو سریع برو اتاق زایمان
منم پاشدم ی لحظه حس کردم یه چیزی الان ازم میوفته.
دیگه دراز شدم رو تخت زایمان و بهم گفت تا میتونی زور بزن.
منم با دست زیر پاهام و گرفته بودم و سرم و بالا روی سینم آوردم و زور می زدم که یه دفعه خس کردم سرش ازم دراومد
بعدش ی فشار ریزی داشتم و فهمیدم که شونه هاشم در آورده
و یه دفعه انگاری ک بهشت و دیدم انقدر ک راحت شدم.
نی نی رو انداخت روی شکمم گفت ببین وروجکت و🥹❤
بعدش جفت و از شکمم درآورد ک دیگه کلا باد شکمم خوابیدو واقعااااا راحت شدم.

۱۳ پاسخ

عزیزم🥺خداحفظش کنه برات مادرقوی

وایی چقدر قشنگ❤️🤭

یه سوال وقتی گفت باید جوری زور بزنی که مدفوع کنی واقعا این اتفاق افتاد برات؟

قشنگ ترین بخش زایمان واقعا این لحظه اس که میزارنش رو شکمت😍😍😍😍😍

اخی زایمان خودم یادم اومد که چقدر اذیتم کردن خلاصه مبارک باشه عزیزم ولی چند تا بخیه خوردی

ای خدا چقد کیف کردم 🥰🥰🥰🥰

عزیزم بسلامتی😍بخیه ام خوردی؟
واینکه چرااپیدورال نکردی؟

🥰 چه عالی ان شاءالله نصیب همه مادرا😍

قدمش پروخیروبرکت براتون واقعا وقتی به دنیا میان خیلی حس سبکی میکنه آدم انگار خود آدم هم دوباره پا به این دنیا گذاشته

خوش بحالا

مبارک باشه عزیزم
یه سوال جفت و چجوری درمیارن؟؟

ای جااااانم مبارک باشه چقدر حس قشنگیه اینجور که تعریف کردی حس میکنم با اومدنش دردایی که کشیدیم یادت رفت🥹🥹🥹😍😍😍😍

😍😍😍 اخی خداروشکر

سوال های مرتبط

مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۴ ماهگی
تجربه زایمان ۶ :
گفت هروقت دوباره احساس فشار ب مقعدت داشتی باید زور بزنی الان نزن!! گفتم باشه
یکم گفتم وای داره بهم فشار میاد گفت زور بزن
یه زور زدم که قیچی رو انداخت و یکم قسمت پایین واژن مو برش داد ک چون خیلی درد داشتم فقط ی سوزش کم فهمیدم ک اصلاااا برام اذیت کننده نبود!!
گفت خب بسه ! نفس عمیق بکش! دوباره زور بزن
این دفعه ک زور زدم سر بچه اومد بیرون
گفت دو تا نفس عمیق بکش ، کشیدم گفت حالا زور محکم بزن
این زوری ک زدم همراه با داد بود (جیغ ن!) دااااااد
یعنی تو عمرم اینجوری عربده نکشیده بودم 😭😂😂😂
و دو ثانیه بعدش ملکای قشنگم رو شکمم بود 🥹🥹😍😍
( اونجایی ک عربده کشیدم از درد بود و قسمت شونه هاش بود ک داشت خارج میشد از بدنم )
خلاصه تا دکترم خودشو برسونه من زایمان کردم و همونجا رو تخت منتظر بودم ک دکترم رسید و اومد برام بخیه هارو زد (ک خداروشکر خودش زد آخه شنیدم خیییلی بخیه های تمیزی میزنه در حدی ک بعدا اصلا ردش نمیمونه )
دکترم ک وارد اتاق زایمان شد گفت وای دختر تو همههه رو متعجب کردی!! ما هیچکدوم فکر نمی‌کردیم تو انقد زود زایمان کنی ! با خودمون گفتیم خیلی زود فول بشی ساعت ۱۲ شبه! اصلا باورم نمیشه زایمان اولی انقد سریع روند زایمانش طی بشه !!!
مامان محمد مامان محمد ۱ ماهگی
پارت چهارم
خلاصه اینکه هفت سانت بودم و حس دسشویی و فشار ب پایین میومد
ب دکترم گفتم گف ک تازه معاینه کردم زیاد معاینه شی دهانه رحمت ورم می‌کنه بهش گفتم آخه خیلی داره فشار میاد احساس میکنم مدفوع دارم گف ک ن اون سر بچس داره فشار میاره منم خیلی از این میترسیدم ک آبرو ریزی کنم و گف ک بعد سه چهار تا درد دیگه معاینه میکنم دیگه یکی یکی دردامو با فوت کردن رد میکردم و چهار پنج تا رد شد صدا زدم اومد معاینه کرد منم دیگه کم کم طاقتم طاق شده بود از درد زیاد ولی داد نمیزدم معاینه کرد و گفت نه سانتی پاشو باید بریم رو اون تخت پاشدم ک برم ک درد آخری چنان دردی گرفت ک یه جیغ از ته ته دلم زدم و اومدم رو اون تخت زایمان و اونجا بود که ماما جیغ زد و گف زور بزن یه زور ب پایین دادم سر بچه اومد و دوباره جیغ زد زور بزن منم نفسمو حبس کرده بودم فقط زور میدادم ب پایین ک سریع اومد و گذاشتنش رو شکمم اونجا بود که دردامو یادم رفت و و من هنوز شک داشتم ب جنسیتش ب پرستاره گفتم مخام دو دولشو ببینم نشونم داد و همشون خندیدن میگفتن چقد سریع درداتو یادت رف ک بفکر دو دولشی😂😂🤭
مامان نی نی مامان نی نی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی3
بعد اون از ساعت 4 تا اخر هییییچ دردی نداشتم این وسط سه بار هم اومدن و برام شارژ کردن ساعت 5 معاینه کردن 6 سانت بودم و بهترین قسمتش این بود ک دیگه معاینه هم دردی نداشتم بعد ساعت6 هشت سانت بودم اما سر بچه هنوز بالا بود تا ساعت 7 شب ک دیگه حس مدفوع و فشار داشتم بهم پوزیشن سجده دادن و گفتن هروقت بهت زور اومدن محکم زور بزن و منم همینکارو میکردم تا دیگه فول شدم بعد یه ماما اومد کمک و گفت پاهاتو بگیر و چونتو بچسبون ب سینت و زور بزن خودشم کمک میکرد منتها من حس نداشتم نمیفهمیدم چیکار میکنه🙄 تا ساعت 8 زور زدم ک دیگ گفت بسه و منو بردن اتاق زایمان اونجا هم دکتر اومد و باز زور زدنا ادامه داشت تا ساعت 8:20 ک فشار سر بچه رو حس کردم ولی چون خیلی خسته شده بودم یه ماما هم اومد کمک و همراه با زورای من وزنشو مینداخت رو شکمم ک یهو دخترکم و دیدم ک دکتر آویزون گرفته بودش و گذاشتنش رو شکمم 🥺😍اون لحظه قشنگترین لحظه زندگیم بود انقدر اشک شوق ریختم و برای همه چشم انتظارا دعا کردم انشالله این حسو تجربه کنن❤بعدم دکتر شروع کرد بخیه زدن ک از طولانی بودن تایمش فهمیدم اوضاع خرابه بپرسیدم ک دکتر گفت من یه برش کوچیک زدم ولی پارگی های دیگه هم داشتی و درکل انقدر ک سر بخیه هام اذیت شدم سر زایمانم نشدم البته من استراحتم نداشتم و بعد ک اومدم خونه بخاطر زردی دخترم سه شب دیگه هم مجبور شدم بیمارستان دست تنها باشم ولی در کل بخام بگم زایمانم خیلی عالی بود بهتر ازون چیزی ک فکر میکردم توصیمم ب مامانا اینه ک اپیدوال یا بی دردی ک مناسب میدونین و حتما بگیرین واقعا ارزششو داره روز زایمان ک بهترین روز زندگیته رو درد نکشی و خاطره تلخی برات نشه❤
مامان محمد مامان محمد ۱ ماهگی
پارت دوم .....
ک خلاصه خودمو رسوندن بیمارستان فهمیدن ک کیسه آبم پاره شده ماماعه گل ک باید معاینه کنم منم رفتم روتخت و معاینه کرد سه سانت باز شده بود و من همچنان همون درد هایه یه هفته پیش رو داشتم و کارایه بستری مو خواهر شوهرم انجام داد و منو با ویلچر بردن اتاق زایشگاه و فقط میگفتی وارد جهنم شدم از بس صدایه جیغ و داد می‌شنیدم...
خلاصه ک منو بردن تو اتاق و یه تخت بود واسه درد کشیدن و استراحت اینجور چیزا یه تختم واسه زایمان یه صندلی واسه ماماهمراه ک من خداروشکر نگرفتم یه هزینه الکی ندادم
ک ماما اومد و سرم تقویتی زد ان اس تی رو هم وصل کرد گفت ک بزار معاینت کنم گفتم الان طبقه پایین معاینه کردن سه سانت بودم گف ن باس خودم ببینم معاینه کرد همون سه سانت بود .
این ک رف بهم گفت کار داشتی صدام بزن من در اتاقم و رفت بیرون منم تنها حوصلمم ب شدت سر رفته بود. نمی‌دونستم چیکار کنم ک از رو تخت اومدم رفتم پایین تخت یه خورده قر کمر رفتم یه دوری تو اتاق زدم یه سری ب اتاق نی نی ها و وسیله هایه دکتر زدم تا چشم افتاد. ب ✂️ لرزم بیشتر میشد دیگه اومدم همینطور با استرس رفتم رو تخت ک بعد یه ربع بیست دقه یه دردایه خفیف اومد سراغم که از کمرم شروع میشد تو شکمم تموم میشد ..
مامان آیکان👨‍👩‍👦 مامان آیکان👨‍👩‍👦 ۲ ماهگی
شده بود ساعت پنج عصر ک التماس میکردم به پرستار میگفتم سرم قطع کن یه کم استراحت کنم خیلی فشار بهم میاد افت فشار هم دارم تحمل درد ندارم میگف ن حالت خوبه یکم آبمیوه بخور خوب میشی سرم رو هم باید هشت ساعت بگذره تا استراحت بدیم دیگ رحمم داشت پاره میشد از درد ک اومدن استراحت دادن😅یکم حالم بهتر شد سرم تقویتی هم وصل کردن ولی بازم درد داشتم با فاصله کم یجور داشتم تحمل میکردم ک دیگ حداقلش سرم فشار وصل نیست ک چندتا ماما ودکتر اومدن داخل شیفت اونا بود ماما قبلی گفت خوش بحالت ببین چه بیماری داری هشت سانت دارم بهت تحویلش میدم موقع ک اینو گفت خدایش خیلی تعجب کردم انتظار نداشتم اینقدر خوب پیشرفت کنم چون فکر کردم الان میگه پنج سانتی درسته درد داشتم ولی خوب برام قابل تحمل بود نمی‌گم اذیت نشدم اما انتظار دردای شدید تر رو داشتم از زایمان طبیعی خلاصه ماما جدید اومد معاینه کرد گفت هر وقت درد اومد سراغت پاهات جم کن داخل شکمت و زور بزن چند تا زور زدم اونم معاینه کرد گفت همینطور ادامه بده میتونی بری رو توالت بشینی زور بزنی بعد به یه خانم دیگ گفت اتاق زایمان آماده کن رفتم نشستم توالت درد شدید ک میومد داخل واژنم من زور میزدم انگار ک یبوست گرفته باشی حدودا چهار تا زور زدم ک حس کردم وقتشه واژنم پر شده انگار صداشون زدم اومدن رفتیم اتاق زایمان رفتم بالا رو تخت گفت هر وقت درد داشتی زور بزن تقریبا دو دقیقه درد نداشتم اونم تو این فاصله بیحسی رو زد ک درد اومد سراغم گفت پاهات بده داخل شکمت و زور بده همین کار رو کردم ک حس کردم یچی مثل ماهی لیز خورد ازم بعدم صدای گریه بچم شنیدم ساعت تولدش زد 19.10دقیقع دیگ بعدش اصلا دردی نداشتم درد من تا اونجایی بود ک گفت
مامان هیراد مامان هیراد ۲ ماهگی
در بیمارستان/ پارت ۲
یکم حرکات رو انجام دادم و سعی می‌کردم درد ها رو تحمل کنم اومد معاینه کرد گفت ۲ سانتِ . بهش گفتم دیگه ورزش یا حرکتی کنم گفت هر ورزشی بلدی خودت انجام بده🤐😐 ( یعنی بود و نبود این مانا واسه من فرقی نداشت) با خودم گفتم از  این ماما بخاری بلند نمیشه سعی کردم تمرکز کنم رفتم رو تخت و ورزش هایی ک قبلا با دوره های آنلاین و اینترنت یاد گرفته بودم انجام دادم . درد ک کم می شد حرکات سنگین تر ، درد ک زیاد میشد ورزش سبک تر انجام می دادم. بهم سر نمی زدن ببینن مردم یا زنده😂🥲 سعی کردم رو ورزش تمرکز کنم خودمو محکم ب تخت گرفته بودم و ب زور ورزش می کردم دردهام شدید شده بودن ب زور رفتم پیش ماما گفتم خیلی درد دارم گفت باید تحمل کنی در صورتی ک من انتظار داشتم از روش های کاهش درد استفاده کنه چون شیفتش بود تو بیمارستان بود ازش پرسیدم شما چند سانت میاین بالاسرم گفت ۴ ، ۵ سانت گفتم  دهانه رحمم بیشتر باز میشه از روش های کاهش درد استفاده کنید ، مکث کرد و گفت از دکتر می پرسم . ( از اینکه چنین مامای همراهی داشتم پشیمون بودم همه میگفتن خوبِ ولی واسه من نبود اونم منی ک کلی همکاری میکردم توپروسه زایمان. (حس می‌کردم بخاطر اینکه‌ک قبلش زیر نظر یکی دیگه بودم )
کلافه بودم و دلخور از چنین مامایی بودم ولی خودم رو جمع و جور کردم برگشتم تو اتاق با وجود اینکه از درد ب خودم می پیچیدم سعی می‌کردم ورزش کنم ک پروسه زایمان سریع تر پیش بره و دهانه رحم بیشتر باز بشه . یه مانعی جلو سرویس بهداشتی بود ک رفت و آمد بود حالا خودم درد داشتم ی دستن سرم این مانع هم مزاحم بود و استفاده از دست شویی رو سخت کرده بود.
مامان هامین♥️🐣 مامان هامین♥️🐣 ۳ ماهگی
پارت نهم
اما من فقد با جیغ اروم میشدم اومدن معاینم کردن شده بودم هشت نیم سانت دیگ حس زور زدن داشتم
رفتم تو توالت بازم ابگرم گرفتم رو خودم انقد اب داغ بود ک از شدت درد نمیفهمیدم وقتی میریختم رو شکمم بهتر میشدم مادر شوهرم اومد داخل گفت بیا بیرون عفونت میکنی اینجا داد زدم گفتم برو بیرررررون حس زور دارم مادر شوهرم بدو بدو رفتع بود به ماما گفت ک عروسم حس زور زدن داره من همچنان دوتا زور داده بودم بخودم
ماما اومد منو از دسشوی کشید بیرون گفت میخای تو دسشوی زایمان کنی؟ گفتم چرا حالیتون نمیشع داررم میمیرم بمن یچیز بزنین نذارین انقد عذاب بکشم همچنان جیغ داد من به راه بود رفتن گاز انتواوکسی اوردن ماما گفت هروقت درد شدید داشتی یا زور داشتی یه نفس عمیق محکم از این بگیر من گرفتم اولین نفس ک گرفتم سرم گیج رفت دراز کشیدم چشام سیاهی میرفت دردام شده بود هر دو دقیقه یبار خیلی دردش وحشتناک بود اول ب مقعدم فشار میومد بعدش یه درد وحشتناک بعد حس زور بمن گفتن زور نزن ک دهانه رحمت التهاب نکنه منم با نفس عمیق سعی میکردم زور نزنم اما اون گازو تنفس کردم چشام سیاهی رفت از دستم افتاد داد زدم گفتم دارم بالا میارم کیسه اوردن بالا اوردم فقد یه ابمیوه خورده بودم با خرما چون گفتن چیزای سنگین جز مایعات نخور
اومدن معاینع شده بودم نه سانت خیلی وحشتناک داشتم جیغ میزدم بعد پنج دقیقه با چهارتا زور خیلی ک بهم اومد شدم ده سانت
ماما گفت حالا پاهاتو باز کن زورت ک گرفت تا حد توانت زور بزن به مادر شوهرم گفت بشین روب روش اگ دیدی به اندازه یه سکه باز شده موهای سرش دارع دیدع میشه صدا بزنین.......

ادامه........
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
🌸پارت ۳ زایمان طبیعی🌸
تا اتاق زایمان راه رفتم سر بچه هم وارد رحم شده بود همون چند قدم ک رفتم خیلی عذاب کشیدم خوابیدم رو‌تخت زایمان میگفتن تا دردت فول شد‌ زور بزن ولی من بدون درد زور زدم
زور اول ک زدم گفت موهای بچه پیداست گفتن اگ یه زور طولانی داشته باشی بچت میاد بیرون منم دیگ همینجور زور زدم ک احساس کردم یه چیز گرم از بین پاهام اومد بیرون صدای گریش رو شنیدم اینقدر قبلش زور زدم ک سر بچه حالت کانال زایمان گرفت ک گفتن تا ۲ و ۳ روز دیگ ورمش کم میشه خداروشکر کم شده ورمش بعد از اون جفت اومد بیرون قشنگ احساس کردم ولی درست ماساژ رحمی ندادن خلاصه شروع کردن به بخیه زدن درد داشت ولی قابل تحمل زیاد بخیه هم نخوردم خوشحال از این ک زایمان کردم رفتم اتاق ک بعدش پرستار بیاد چک کنه ببرنم بخش اینقدر خسته بودم ک وقتی رفتم اتاق چون هیچی نخورده بودم و اصلا نخوابیده بودم در جا خوابم برد وقتی پرستار اومد بیدارم کرد فکر کردم نزدیک دوساعت خوابیدم ولی همش ۱۰ دقیقه خوابم برده بود پرستار ک چکم میکرد گفت رحمت رو احساس نمیکنم منم جدی نگرفتم اونم فک کرد اشتباه کرده مادرم همراهم بود گفتن برو لباس بخش بگیر ک منتقلش کنم بخش تا اینجا همه چی خوب بود مادرم اومد لباس بخش رو تنم کردن همین ک خواستم رو ویلچر بشینم…
مامان هانا مامان هانا ۳ ماهگی
تجربه زایمان 4
بالاخره ماما اومد و واقعا سر هر انقباض خیلی کمک حالم بود با ماساژ و ورزش‌هایی ک میداد ولی اصلا اون زمان درد من جوری نبود ک با اون ماساژ آروم بشم، یهو یکی اومد گف بخاب میخام کیسه آب و پاره کنم، گفت هر دردی ک گرفتی زور بزن من هرچی زور میزدم میگف نمیشه بزنم بیشتر انقد زور زدم تا بالاخره پاره کرد و رفت، ماما گفت بهش آمپول فشار بزنید زایمان کنه گفت ن نمی‌زنیم زوده. وقتی رفت حالت سجده شدم و کمر عقب جلو میکردم ولی دردم خیلییی شدت گرفته بود و اصلا نمیشد تحمل کنم، نیم ساعت بعد اومد دوباره معاینه کرد گفت هنوز همون 7سانته منم ک غمای عالم ریخته بود رو سرم هی میگفتم من نمیتونم زایمان کنم ولم کنید سزارین کنید منو، گفت هروقت معاینه میکنم تو زور بزن ببینم فرقی میکنی س چهار تا زور زدم یهو گفت تمومه فول شدی، حالا سخت ترین جاش دقیقا همینجا بود ک من فک کردم تموم شده، ماما گفت الان سر بچه اومده جلو و اگه زور نزنی بچه خفه میشه و متاسفانه نینی من مدفوع کرده بود و شرایط سخت تر شده بود، هرچی زور میزدم از اعماق وجود انگار ن انگار فقط میگفت سرش دیده میشه ولی نمیومد سرجاش ک بتونن بدنیا بیارنش، ساعت 6ونیم صبح بود ک من داشتم تلاش میکردم یهو ماما بخش اومد گفت ب بیمار بگو زور نزنه ما ساعت 7و ربع شیفتمون عوض میشه خسته ایم حوصله زایمان نداریم شیفت بعد زایمانشو بگیرن😐💔💔💔
مامان هانا مامان هانا ۳ ماهگی
تجربه زایمان 5
دیگه آمپول فشاری ک زده بود و قطع کرد و رفت، ماما همراهم گفت تو زور بزن وقتی سرش بیاد دیگه نمیتونن کاری کنن مجبورن بگیرن، ولی چون آمپول و قطع کرده بود من دردام در حدی نبود ک بتونم زور محکم بزنم، از خستگی و بی‌حالی و بی خوابی داشتم بیهوش میشدم و گریه میکردم ب ماما میگفتم توروقران ی کاری کن من میمیرم آخرش، اونم بیچاره حرصش گرفته بود و کاری نمیتونست بکنه، دیگه کلا افتادم رو تخت و ن میتونستم زور بزنم ن میشد نزنم هر انقباضی ک میگرفتم زور میزدم ولی اصلا اون زور هیچ کاری نمی‌کرد ماما میگفت هیچ فایده ای نداره زور زدنات، بالاخره ساعت 7وربع شد و شیفت عوض شد یهو هرچی دکتر و پرستار بود اومد تو اتاق و هی میگفتن زور بزن زور بزن منم ک دیگه توانی نداشتم، از همه وجود زور میزدم ولی اونا میگفتن چرا زور نمیزنی هنوزم تو هنگام مگه بقیه چطوری زور میزنن ک زورای من در برابر اونا هیچی نبود😂چام بسته بود یهو چشام و وا کردم دیدم دکتر لباسای مخصوص پوشیده و قیچی دستشه یکیم اومده بود بالا سرم نمیدونستم واسه چی، چشام و بستم زور بزنم یهو دیدم اونی ک بالا سرمه شکمم و فشار میده ک بچه بیاد بیرون، واقعا درد آور ترین لحظش بود دیگه منی ک تا اون لحظه جیغ نزده بودم جیغم بلند شد دکترم ک میگفت جیغ نزن زور بزن و یهو با قیچی پاره کرد، بعد چند دقیقه دکتر گفت نمیخاد زور بزنی بسه چشام و وا کردم دیدم بچم و گذاشتم رو سینم🥹🥹🥹همه دردام تموم شد همون لحظه
مامان جوجو ممد💜🤰🏻 مامان جوجو ممد💜🤰🏻 ۳ ماهگی