۹ پاسخ

پسر منم گاهی همچین حرفایی میگه البته چون من گاهی عصبانی میشم به خودم میگم اونم یاد گرفته😓

از تو فیلما.دخترم بمن میگف چند روز پیش ک مامان تو میمیری🫤

گلم ببخشید این حرفو میزنم هیچوقت موقع عصبانیت نفرین نکردیش خدا نکرده ک ....

عزیزم صدقه بده. شاید از کارتونی چیزی یادگرفته

عزیزم تو این سن طبیعیه دختر منم گاهی میگه

پسر منم ازاین حرفا خیلی میزنه نمیدونم ازکجا یاد میگیره

توکل بر خدا کن صدقه بچرخون دور سر هردوشون و براشون نذر کن انشالله ک خیره،بد ب دلت راه نده بچه ست ی چیزی ب گوشش خورده میگه

مگ کارتون نمیبینه
تو کارتون کلی حرف زده میشه
بچه ها یاد میگیرن

شايد فيلم ديده

سوال های مرتبط

مامان آدرینا 💕 آراد مامان آدرینا 💕 آراد ۵ سالگی
مامانا بدبخت شدم🤪
دخترم همیشه تو حرفهاش میگفت میخوام برم مدرسه کی میرم مدرسه... از این مدل حرفا خیلی علاقه نشون میداد
منم یکشنبه هفته پیش بردمش مهدکودک ثبتنامش کردم از ساعت ۷ میره تا ۱۱:۳۰
هفته اول خوب بود خیلی دوست داشت
دیروز برگشت گفت مامان من امروز گریه کردم اخه دام برات تنگ شده بود😩 امروز صبح بیدارش کردم گریه کرد که من نمیرم دلم برات تنگ میشه
دیگه کلی حرف زدم و قانعش کردم گفت نمیرم امروزنبردمش گفتم استراحت کنه!
چون همه چیزم بهم میگه میدونم اتفاق خاصی نیفتاده با شناختی که از دخترم دا م، فکر میکردت مهد کودک چی هست رفته دیده باب میلش نیست
بازم با شناختی که ازش دارم میگم بخاطر این موارد نمیخواد بره
۱ - تو کارهای من خیلی دخالت میکنه دو خونه همش دنبالمه ببینه من چیکار میکنم ، فکرش اینجاستکه نمیتونه سر از کار من در بیاره
۲ فکر میکنه من با آراد تو خونه چیکار میکنم اون رفته مهد من با آراد تنهام که برای این موضوع اعلام کردم از فردا آراد هم میخوام ببرم مهدکودک برو آدرینارو بذارم مهد، بعد آراد و ببرم، بعد برم دنبال آراد بیام دنیال تو
اینو گفتم مقاومتش یکم کمتر شد بهش گفتم زود میام دنبالت
۳- از اونجای یکه بچه ای هست کهآذوم و قرار ندا ه یه جا نمیتونه بشینه، چند روز پیش هی بلند میشده تو کلاس، مربی میگه بچه ها بدون اجازه من بلند نشید
حالا چون نمیتونه جولان بده نمیخواد بره
امروزم الکی به گوشیم زنگ زدم که انگار از مهد زنگ زدن برای آدرینا جایزه گرفتیم نمیاد؟
حالا چیکار کنم بره بدون دردسر؟ خونه بودنی انقدر اذیت میکنه که بخاطر اذیت هاش فرستادم مهد
مامان آیلین مامان آیلین ۴ سالگی
سلام مامانا خیلی خسته شدم ازدست دخترم با همه چی کار داره ازدست آروم قرار ندارم تو مهدم صداشونو دراورده مدیر ومربی اونجا میگفت یه مدت بیار بزار دلتنگ شه شاید بچه هارو اذیت نکنه هفته پیش بچه ها نقاشی میکشیدن این از رو پشت صندلی اوتا میپریده بعد یه مربی دیگه بالا سرشون بوده دستشو گرفته گفته باید بشینی این گوشه توخیلی اذیت میکنی دخترم میگه دستمو محکم گرفته من رفتم گفتم گفت محکم نگرفتم آروم گرفتم نمیدونم دیگه چیکارکنم میگم مهد نبرم بدتر میشه الان امروزم نبردم میگه ببر اذیت نمیکنم .الان دیروز دوستم با دخترش اومده بود خونمون اینقدر اذیتم کرد اونارو هم کلافه کرد همه میگن توچطوری تحمل میکنی بخدا دیشب راهی بیمارستان شدم از اعصاب سر درد شدید گرفتم وحالت تهوع شدید فشارمم رو ۱۳ بود دکتر آمپول ارامبخش زد ومسکن دوتام قرص آرامبخش داده دیشب در حد مرگ درد داشتم دکتره تا دید گفت عصبی شدی گفت خیلی بخدا دیروز فقط دلم میخواست بلند داد بزنم دلم داشت میترکید بلندبلند گریه کردم گفتم اخه خدا گناه من چیه این بچه روگیر من انداختی اخه چثدر اذیت شم دیونه شدم