۱۲ پاسخ

چرا خودشون حق دارن صدا بلند کنن ولی زن تا صداش یکم میره بالا بهشون برمیخوره😕بدم میاد😂

شوهرت راضی نیست شیرخودتو بدی ؟خب چرا شیرخشک نمیدی ؟اونم پدره ناراحت میشه بچش اذیت بشه یاگشنش بشه نتونه خوب سیرش کنه استرس میگیره مردها تومسایل عاطفی مربوط به خانواده اگع نتونن کمک کنن یاازشون انتقادبکنی عصبانی میشن یا دخالتش نده یاحرفشوگوش کن

شیرتو بدوش حتما تلخ شده

والله الکی اعصاب خودتون خورد میکنین،پسر من شیرخشکی هم ایمنیش عالیه هم بچه محکم و مقاومیه

ببخشیدا
ولی فهمیده خرابکاری کرده
دست پیش گرفته

والا شیرخشک مقوی تره الکی خودتو عذاب نده

چرااا خودتو اذیت میکنی نمیخوره بخوره شیر خشک رو بده تموم چه اصراریه که بچه شیر مادر بخوره الان شیر خشک ها همه ویتامین لازم بدن بچه ها رو تامین میکنه

قبلا منم اینکارو کردم راهکار خوبیه، مامانم میریخت رو سینم دخترمم مک میزد چندین بار اینکارو کردیم دخترم دیگه شیر خودمو خورد

مردا همینجور هستن یکیش هم سیزده ساله من دارم باهاش عمر تموم میکنم بخدا پیرشدم از دست کاراش و حرفاش

عیب نداره خودت ناراحت نکن

خب اگه نمیخوره چرا خودتونو اذیت میکنید پسر منم تا ۳ ماهگی شیرمو خورد بعد یه روز پاشد بکشی هم‌من لب نمیزنم 😂 منم چند روز اول مقاومت کردم ولی دیدم بچه هی گریه میکنه زیر سینم ریسه میره دیدم گناه داره منم حرص و جوش میخورم هر بار دیگه ولش کردم همون شیرخشک دادم دیگه

شوهر منم همینجوریه.هیچوقت رو کمک و حمایتش حساب نمیکنم.و در عوض با اخلاق سردم دهنشو سرویس میکنم.
من یادمه پسرم ۲۰ روزش بود شیرش میدادم. شیرخشک میریختم رو سینم تا یه کم شیرخشک هم بخوره سریع میفهمید چناااان جیییغ میزد بغض میکرد🥲🥲🥲اذیتش نکن بزار شیرخشکشو بخوره

عزیزم حتما اصرار نکن که تا ۶ ماه شیرخودتو بدی بچه اینجوری عذاب میکشه گشنشه گناه داره اونم باباشه حق داره ناراحت بشه برای بچه شیرخشک خیلی بیشتر شیر مادر ایمنی میده به بدن بچه منم زن داداشم اصرار داشت شیر خودشو بده ولی خب شیرش کم بود مرق نداشت بچه گشنگی میکشید و مدام گریه میکرد شیرخشک داره میره چیزی هم نشد خداروشکر

سوال های مرتبط

مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
۱-خانوما سلام میخوام خودتون رو جای من تصور کنید چندلحظه، من خیلی دوست داشتم به بچه م شیرمادربدم چون اون اولی خیلی بدخواب بودمیگفتم به این یکی بعدسه ماهگی شبا شیرخشک میدم که یه کم بخوابه،بچه که به دنیااومدمتوجه شدیم گریه ریسه ای میره وخیلی برام سخت بودوواقعاچندباری منوترسونده تا الان ازبس یهونفسش میره پایین،من خیلی خیلی شیرداشتم تا ده روزگی بچه از تب و دردشیرنمیتونستم دستاموحرکت بدم مثه مجسمه شده بودم وخب بچه از روز اول توی بیمارستان هم سینه رو نمیگرفت طوری که پرستارابردن معدشو تخلیه کردن دوباره آوردن یه کمی شیرخوردخلاصه توهمون گیروداردردشیربودم که شیرم تبدیل به آب خالی شد یهو یه ۲۴ ساعت بچه گریه کردبردیم دکترگفت گشنه ست وباخوردن شیرخششک بچه واقعا آروم شدوخوابید با خودم گفتم چندروزی شیرخشک میدم وقطع میکنم اوایل بین شیرخشک دادنا به هرسختی بودخودمم شیرمیدادم تا اینکه کم کم از یه پیمونه شیرخشک رفتیم به دوتا و بچه بازم گریه میکرددرواقع بازم گشنه بود اینجا تقریبا یک ماهه بود بعدچندروز بردیم ختنه و نخ بخیه ش زودافتادوزخم بچه واشد از اون طرف رادمهر خیلی به من میچسبید وهمش میترسید بدون من بمونه روزای سختی بود مثه همه روزای سخت مامانای دیگه خلاصه گذشت وگذشت تا اینکه بچه شیرمنوهی کمترخورد و حدودا سه هفته پیش یه ۴۸ ساعت اصلا نخورد دوباره تقلا کردم ندرونیازکردم و خلاصه به هرزحمتی شده دوباردرروز بهش شیرمیدادم تا اینکه دوباره از دیشب شیرنمیخوره این وسطاهردوبچه مریص هم شدن و کوچیکه الان آنتی بیوتیک میخوره
مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
دوستان سلام میدونما این روزا خیلی تاپیک گذاشتم توی همشون هم غرزدم ولی اینم لطفا بخونید بگید جای من باشید چیکارمیکنید؟ من بعدزایماناولم افسردگی گرفتم و حتی یه مشاوره هم نرفتم بعدکه دومی رو باردارشدم منظم مشاوره رفتم حالا الانم که ۷۰ روزه زایمان کردم همون حالت افسردگی با صدت بیشتری برگشته، نتونستم برم مششاوره چون پسر بزرگم مثه کوالا ازم آویزونه نمیتونم تنهاجایی برم گریه میکنه،حالا دوتا از دوستام بهم پیشنهاددادن مشاوره نرم برم مستقیم پیش روانشناس چون مطمئنا به دارو نیازدارم خودمم اینومیدونم
امروز به شوهرم گفتم چه روزی وقت داری من میخوام برم دکتر،گفت دکترچی میگم روانپزشک، برگشته میگه میخوای بری داروی روانی هارو بخوری؟🤦‍♀️گفتم احتمالا دارولازم دارم ولی نمیخوام کسی بفهمه میگه باشه من که نمیگم تا وقتی ناراحتم نکنی
ناراحتم کردی به همه میگم پریسا روانیه بچه آورده دارومیخوره!از ظهرتا الانم راه میره میادتا می بینه دارم کارمیکنم کلافه م یا از دست بچه هاکلافه م میگه آروم باش روانی درحالی که دادنمیزنم یا گریه هم نکردم امروز
جای من باشین بازم پیش روانشناس میرید؟ من برم این رفتارای شوهرم خودش برام یه کیسه قرص میاره میدونم🤦‍♀️
اینم بگم این کلمه بد حاصل مغز بیمار و تربیت بد شوهرمه وگرنه من هیچ گاردی به دارو ندارم و به نطرم اتفاقا اونی که به خاطر سلامت روانش دارو میخوره واقعا از همه بهترعقلش کارمیکنه که رفته دنبال درمان
نوشتن اینا نشان بی احترامی من به مادرایی که دارو میخورن نیست
مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
دردودل یه مامان خسته رو می شنوید، دوماهه سزارین کردم مادرم ده روز تقریبا یه سره اینجاموند بعد اون همه روز به جزپنج شنبه جمعه ها حدودساعت ده میاد خونه ما و دوازده میره کلیدمو گرفته که آیفون نزنه بچه هارو بیدارنکنه،من واقعا از اینکه اینقدروقت میذاره شرمنده شم وواقعا ازش توقعی ندارم، اوایل خیلی این اومدنه خوب بود برای روحیه م هم خوب بود تا که کم کم سرپاشدم ولی اعصابم خیلی درهمه همش فکرای ناراحت کننده میادسراغم بچه به شیرخشک که از سراجباربهش دادم عادت کرده داره شیرمنو ول میکنه دارم از غصه ش دق میکنم فشاراز طرف شوهرم و مادرشوهرم درهرزمینه ای فکرشو بکنید زیاده ، پسر بزرگه اضطرابش تشدید شده، بدقلقی و لجبازی هم به اقتضای سنش داره،مشکلات مالی هم که به قوت خودش باقیه، حالا با این همه دغدغه وبا وجوداینکه بچه م یه سره ریخت وپاش میکنه،از طرفی شب توی اتاق میخوابیم روز تشک بچه رو میارم توی سالن،یه بالش هم همیشه دم دستمه، شوهرمم بی سلیقه و شلخته ست وسایل توی خونه خیلی زیاده و توی یکی از کابینت ها موش هست که میره ومیادونمیتونیم بگیریمش وسایلشو ریختم بیرون،طبیعی یه که خونه خیلی درهم باشه، بابچه بزرگه نمیتونم بازی کنم عذاب وجدان اینم میادروی اعصاب خوردی هام، بچه رو یه هفته ست ختنه کردیم رسیدگی به اونم اضافه شده،حالا اخیرامادرم میاد از لحظه ای که میاددوتا پنج دقیقه با بچه هاوقت میگذرونه بعدشروع میکنه به کارکردن و همزمان غرزدن(اینم بگم هرروز حتماحتما خونه رو جارو میزنه وحمامو دسشویی رو میشوره بعدمیره)