۶ پاسخ

چقدر هست هزینه اپیدورال

مبارک باشه❤️بقیشم بذار عزیزم

یعنی درد رو کشیدی و بعد اپیدورال زدن؟هزینه اپیدورال چقدر شد؟و چجوری زور زدی وقتی بی حس بودی لطفاً جواب بده

مبارک باشه گلم
کدوم بیمارستان بودی؟

دقیقا منم انقباض ها رو متوجه نمیشدم

خوشبحالت اپیدورال شدی من هرکاری کردم برام اپیدورال نزدن

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۳ ماهگی
مامان نوا مامان نوا روزهای ابتدایی تولد
قسمت سوم:
چندین بار ورزش هارو کار کردم. دوباره دردا شروع شد برا بار دوم اپیدورال تزریق کردن و باز هم معاینه و سوند و ورزش و تنفس و نقاط فشاری. ولی کاملاً بدون درد.
بهم گفتن وقتی انقباض داشتی زور بزن من که متوجه انقباض نبودم خود ماما دست میزد به شکمم میگفت الان داری و من زور میزدم.
دکترم اومد و دردا رو دوباره متوجه شدم و متاسفانه دیگه اپیدورال نزدن چون نمیتونستم درست و به موقع زور بزنم.
تمام درد و سختی و فشار شروع شد. من زور میزدم و راضی کننده نبود دوتا ماما رو شکمم فشار آوردن و دکتر هم از پایین. هی زور میزدم هی نمیشد نفس کم می آوردم و اکسیژن بهم وصل کرد. اینقدر رو شکمم فشار آوردن که کبود شده بودم. ولی بالاخره سر بچه اومد و دخترم صحیح و سالم اومد بغلم.
حالا رحم من جمع نمیشد و به شدت خون ریزی داشتم. بخیه خوردم. شوهرم میگفت کلی گاز استریل و بایند با قیچی فوری کرده بودن داخلت(راستی موقع زایمان اصلی و اپیدورال همسرم رو بیرون کردن همه تو تمام مراحل کنارم بود)
خلاصه با هر بدبختی بود دکتر خون ریزی رک بند آورد بخیه هم زود و تموم شد.
دردای بعدش دردای عجیبی نبود بخاطر کوفتگی و گرفتگی عضلات بخاطر ورزش بود. امروز روز دومه و من خیلی بهترم. خداروشکر گذشت تموم شد هم خودم هم دخترم صحیح و سالمیم.
ولی بعید بدونم دیگه دنبال طبیعی زاییدن باشم🤣
البته بگم که واقعا همین که سرحال بودم میتونستم دخترمو شیر بدم بغل بگیرم دسشویی برم دوش بگیرم خیلییی خوب بود.
فکرکنم اگه دردام خودش رو می‌شد اینقدر مصیبت و سختی و درد نمی‌کشیدم. بازم خداروشکر به خیر گذشت🫠
مامان لیمو مامان لیمو ۲ ماهگی
مامان کارن مامان کارن ۱۰ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲
من رفتم تو اتاق مخصوص خودم و دوتا ماما اومدن که سرکلاژ باز کنن برا باز کردن سرکلاژ اذیت شدم واقعا درد داشت برام و ضعف میکردم
سرکلاژ رو ک باز کردن ۴ سانت شدم و بعدش اومدن کیسه آبم رو پاره کردن بعد پاره کردن کیسه آب دردا منظم و شدت دار شده بود واقعا نمیشد تحمل کنم اونجا درخواست اپیدورال دادم متخصص بیهوشی اومد و اپیدورال زد برام دیگه هیچ دردی حس نمیکردم فقط از روی ان اس تی می‌فهمیدم انقباض دارم با مامای همراهم یسری پوزیشن و ورزش و نقاط فشاری برام انجام داد و خیلی سریع ۷ سانت شدم بعد از اون رفتم توی وان و آب گرم میگرفتم به خودم حس زور زدن داشتم ولی دردی حس نمیکردم حدودا نیم ساعت آب گرم گرفتم بعدش معاینه کردن و فول شده بودم گف موهای بچه دیده میشه دیگه روی تخت بودم متخصص بیهوشی اومد اپیدورال رو تمدید کرد برام دکتر و دوتا ماما دیگ بالاسرم بودن هربار حس زور زدن داشتم میگفتن زور بزنم تو یکی از همین زور زدنا صدای پسرم شنیدم🥺بدنیا اومد واقعا حس خوبی بود من ۴ و نیم بستری شدم و ساعت ۷ و نیم شب زایمان کردم کلا ۳ ساعت طول کشید از برش دادن هیچی متوجه نشدم از بخیه زدن هم همین طور خیلی زایمانم خوب بود

بیمارستان عسکریه رفتم قبلش بیمارستان میلاد و خانواده رفته بودم هیچکدوم به تمیزی و خوبی عسکریه نبودن دیگه همونجارو انتخاب کردم خیلی ام خداییش راضی ام

تجربه زایمان طبیعی
مامان نوا مامان نوا روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا خدا قوت. یکم خلوت شدم گفتم بیام از تجره زایمانم بگم‌
من روز سه شنبه برای بار ۴م رفتم دکتر و معاینه شدم. و همچنان فقط ۲ سانت باز بودم. چون هفته ۴۰ بودم دکتر دیگه نامه بستری داد و گفت فردا ۹ صبح بیمارستان باشم برای زایمان طبیعی.
خیلی نگران شدم گفتم دکتر نرم سزارین؟ دکترم گفت حیفه دهانه رحم و لگنت خوبه بچه هم خوب سرش پایینه. نگران نباش. اون شب تا صبح درد کمر داشتم می‌گرفت و ول می‌کرد و من گذاشتم به حساب دردای معاینه و گفتم شاید تا صبح خود درد زایمان شروع بشه. اما صبح شد و دردای من کلا تموم شد🤐😑
دیگه صبح وسایلمو برداشتم با مامانم و همسرم رفتیم‌بیمارستان. بعد از پذیرش بازم معاینه شدم و نوار قلب جنین رو گرفتن گفتن انقباض نشون داد و دردای دیشب هم انقباضات بوده اما چون آستانه دردت بالاست پا نشدی بیای🫣
بستری شدم اتاق ldr سرم زدن برام و مامای همراه اومد نقاط فشاری رو باهام کار کرد. یکم ورزش رو توپ زدم. این وسطا هی یه چیزی به سرم تزریق می‌شد. میگفتم آمپول فشاره؟ میگفتن نههههه خودت انقباض داری آمپول میخوای چیکار. نگو داشتن گولم میزدن که من نترسم😄😄
کم کم دردام شروع شد و متوجه شدم. موقع ورزش ها ماما گفت وقتی درد داشتی فلان حرکتو بزن. منم همه ی اینکاررو می‌کرد. باز هم معاینه شدم و بهم سوند وصل کردن تا مثانه م کامل تخلیه بشه و خیلییییی درد داشت اذیت شدم😭
کم کم دردا بیشتر شد و این وسطا آمپول زدن به باسنم به سرم و نمیدونستم اینا چیه.
مامان 🌻صبرا🌻 مامان 🌻صبرا🌻 ۶ ماهگی
دیگه از ساعت یازده چهار بعدازظهر هی معاینه میکردن و منم سه سانت بودم هیچ تغییری نمی‌کردم و تو همون تایم خیلیا زایمان کردن رفتن دیگه روحیم از دست دادم نشسته بودم گریه می‌کردم که دکترم گفت زایمانت طول می‌کشه من میرم چند ساعت دیگه میام به ماماها هم گفت مریض منو معاینه نکنین دیگه تا خودم بیام همینجوری تا ساعت هفت و نیم نشستم دیگه همون دردای کمم تموم شده بود رفتم به یکی از ماما ها گفتم زنگ بزنن به شوهرم برام‌‌ ماما همراه بگیره و بی حسی دیگه تا ساعت هشت هم ماما همراهم اومد هم دکترم معاینه کردن دیدن هنوزم همون سه سانتم دیگه دکتر گفت کیسه آبشو پاره کنین و آمپول فشار بزنین ماما این کارارو برام‌‌ کرد و دردام‌ شروع شد خییییلی شدید بود دوتا آمپول فشار زدن ماما گفت از تخت بیام پایین شروع کرد باهام ورزش کردن تا جایی که دیگه نتونستم واستم گفت برم رو تخت و یه آمپول بی حسی زد آمپوله جوری بود که تا زد گیج شدم و خوابیدم باز تا دردم می‌گرفت از خواب بیدار میشدم از درد شدید ناله میکردم باز تا تموم میشد خوابم می‌برد آمپول بیهوشی بود بیشتر تا بی حسی 😂دردامو که اصلا کم‌نکرد ولی انقدر گیجم کرد که خیلی چیزی متوجه نمی‌شدم مخصوصا وقتی ماما کمرمو ماساژ میداد دردش قابل تحمل میشد