پارت سوم تجربه ی سزارین
خلاصه من منتظر بودم بی حس شم دکتر بی حسی هم باهام حرف میزد اسم دخترمو میپرسید و اینا یهو دیدم صدای گریه ی دخترم اومد خیلی تعجب کردم اصلا فکر نمیکردم شروع کرده باشن سریع گفتم خوبه؟همه چیش‌ خوبه؟ گفتن اره اره نگران نباش خیلی حس قشنگی بود دلم میخواست زود بیارنش پیشم تمیزش کردن و آوردن کنار صورتم نگم چقد حس قشنگی بود
بعد شروع کردن به قول معروف دوخت و دوز من
از پرستار اونجا پرسیدم ماساژ شکمی هم انجام دادن؟ اگه ندادن میشه بگی بهشون آخه می‌خوام بی حس باشم وقت ماساژ شکمی
گفت آره انجام دادن خلاصه کار من که تموم شد شکم بند منو هم همونجا بستن و فرستادن ریکاوری
تو ریکاوری هم حس تهوع داشتم بازم گفتم بهم ضدتهوع زدن هی میگفتن پاتو تکون‌‌ بده نمی‌تونستم حس بدی میداد تهوع می‌گرفتم بعدش دخترمو اوردن تو ریکاوری چک کردن که هم شیر منو بخوره هم من شیر داشته باشم بعد بردنش
خلاصه بعدش هنوز خیلی بی حس بودم اما خیلی خیلی کم حرکت پامو دیدن فرستادن بخش از ریکاوری اومدم بیرون همسرمو دیدم گریم گرفت
بعدشم دخترمو اوردن ولی اجازه نمیدادن همسرم بیاد واسه همین مادرشوهرم دخترمو‌ برد جلو در بخش باباش ببیندش
از ساعت یازده و نیم که اومدم بخش تا ساعت نه شب بدون بالش و به کمر دراز کشیده بودم اصلا هم سرمو زیاد تکون ندادم ساعت هشت بهم ژله و آب میوه دادن بعد پرستار اومد کمکم کرد بلند شم راه برم بعد از راه رفتن یکم حالم بهتر شد دیگه سرمو می‌تونستم تکون بدم و روی بالش بخوابم
تجربم از شکم بند هم بگم که من خیلی راضی بودم حالا نمی‌دونم ضرر داره یا نه بعضیا میگن چسبندگی میاره و فلان ولی خیلی کارمو راحت تر کرده بود برای خوابیدن بلند شدن و نشستن سوالی داشتید بپرسید حتما جواب میدم ❤️

۱۴ پاسخ

عزیزم ،شما هم دچار درد شانه و پشت شدی ؟؟
من بعد از عمل ،یه درد عجیبی سراغم اومد
پرستار ها میگفتن بخاطر بی حسیه ، باید نوشیدنی کافئین دار بخورم

از سزارین راضی هستی؟؟

عزیزدلم، خداروشکر که زایمان خوبی داشتی و خاطره قشنگی شده واست 😍😍😍
برای من هم دعا کن زایمان به موقع و راحتی داشته باشم، خیلی نگرانم🥹🥴

مبارک باشه گلم،، میگم چند ساعت به کمر خوابیده بودی، کمرت خشک نشد و اذیت نشدی؟

عزیزم برای همه اینجوری سخت میگیرن برای دیدن بچه؟
بیمارستان خصوصی یا دولتی؟

خداروشکر عزیزم که زایمان خوبی داشتی ،دقیقا تعریف ک میکنی یاد خودم میفتم 😍 اونجا ک گفتی دخترتا اوردن پیشت ریکاوری گریم گرفت چون نهال منو نیاوردن برده بودنش ان ای سیو و من اون لحظه خبر نداشتم 😭😭😭

ای جاااان ایشالله برکه منم همینطوری به دنیا بیاد🥹😍

شکم بندت چ جوریه میشه عکسشو بدی من شکمم میفته روی بخیه هام بشدت اذیت میشم بعد عمل از الان ترسیدم برا بخیه هام فشار نمیاد بهت ک بستی

مرسی که تجربتو به اشتراک گذاشتی و انقد دقیق نوشتی خودمو تصور کردم با نوشته هات

میشه بگی دکترت کی بود زایمان اول بود اختیاری بود ؟ هزینه کل چقد شد ؟ و اتاق خصوصی هم نمیذارن همسر بیاد ؟

مرسی که تجربه ات رو در اختیارمون گذاشتی خوشحالم تا اینجا همه چیز خوب بوده،❤️ میشه برامنم دعا کنی خوب پیش بره همه چیز؟ یکشنبه آینده منم زایمانم هست و استرس دارم🥹

خداروشکر زایمان خوبی رو پشت سر گذاشتی و ممنون که تجربه قشنگت و به اشتراک گذاشتی عزیزم. شکم بند اذیتت نکرد؟ میشه عکسشو بزاری از چه مدلیه؟

سلام عزیزم کدوم بیمارستان بودی؟؟؟دکترت کی بوده؟؟

هزینه بیمارستان چقد شد؟؟ کلا
بیمه هم قبول کردن ؟؟

سوال های مرتبط

مامان حنا🌼 مامان حنا🌼 ۹ ماهگی
پارت دوم سزارین
خلاصه بعد از بی حسی طولی نکشید صدای بچه رو شنیدم و بچه رو بعد از تمیز کردن آوردن گذاشتن رو صورتم و بعد بردنش سریع .
و دیگه کارهای بخیه و بعدش هم بردنم اتاق ریکاوری که اونجا خیلییی بد بود همش میلرزیدم ، لرز شدید داشتم راستی پمپ درد هم زود بهم وصل کردن که درد نداشته باشم
تقریبا ۲ ساعت تو ریکاوری بودم تو همون بی حس بدونم شکمم رو ماساژ دادن که خداروشکر درد نداشت
و بعد بهم گفتن پاهام رو تکون بدم وقتی دیدن میتونم تکون بدم گفتن ده دقیقه دیگه میبریمت بخش
و تو بخش خیلی گیج و بی حال بودم بیشتر بخاطر گرسنگیم بود
راستی اینو نگفته بودم وقتی بی حسی بهم زدن حالت تهوع شدید گرفتم و نزدیک بود بالا بیارم که سریع تو سرم برام ضد تهوع وصل کردن خداروشکر
اینم بگم که در آوردن سوند هم اصلا درد نداشت فقط باید شل بگیریم خودمون رو
بعدش هم برای اینکه دردام کمتر شه شیاف میزدم هر چند ساعت یه بار دو تا دوتا
اگه سوالی هست و چیزی نگفتم بپرسین جواب میدم😊❤️
مامان پناه 👧🏻🦋 مامان پناه 👧🏻🦋 ۴ ماهگی
خب تجربه من از زایمان سزارینم
واقعا راضی بودم و بازم به عقب برگردم حتما سزارین رو انتخاب میکنم
سزارین اختیاری بودم بیمارستان بهمن دکتر مردی
اول که رفتم بیمارستان همسرم کارای پذیرشم رو انجام داد و رفتم بلوک زایمان یه ان اس تی ازم گرفتن بعد آنژیوکت زدن برام بعدشم سوند زد برام که با ی ژل همراش زد گفت بی حس میشی من اصلا متوجه نشدم و درد نداشتم فقط بعدش حس ادرار داشتم گفتن عادیه بعدش بردنم اتاق عمل از کمر بی حس شدم ۴ بار سوزن رو زد دردش مثل امپول عضلانی عادی بود شایدم کمتر بعدش بهم گفتن دراز بکش دراز کشیدم پاهام یهو داغ داغ شد هیچی دگ حس نمیکردم ۵ دقیقه اینا گذشته بود یهو صدای گریه دخترم‌ رو شنیدم وای بهتری حس دنیا بود بعدش اوردم نشونم دادن و صورتشو چسبوندن به صورتم و ساکت شد و بعد لباساش رو پوشیدن و وزنش کردن ۳۳۰۰ بود بعد بردنم ریکاوری یه ساعت اونجا نگهم داشتن بهم گفتن خوبی بیاریمش شیر بخوره گفتم اره دخترمو اوردن ( من گفتم حالا مگه الان شیر دارم!)دیدم اره شیر خورد🥹🥹بعدش منو بردن بخش راستی شکمم تو اتاق عمل فشار‌ دادن بی حس بودم اصلا نفهمیدم پمپ درد هم نگرفتم دردم با شیاف و مسکن هایی که زدن کنترل شد خداییش هر وقت گفتم درد دارم میومدن برای مسکن میزدن و خیلی خوب بود
هم از بیمارستان هم از دکترم واقعا راضی بودم
باز سوالی بود بپرسید جواب میدم
مامان کارن مامان کارن ۲ ماهگی
تجربه زایمانم

پارت اخر

همش حس میکردم بیحس نشده باشم اما خب یجوری بی حس شدم که انگار نه انگار پاین تنم برای خودمه قشنگ تا زیر سینه بی حس شدم
بعد دیگ دکتر شروع کردن به کار هیچ حس دردی نداشتم حتی دستاشونم روی تنم حس نمیکردم من همش میترسیدم دکتر بگه تیغ بده به پرستارا من بفهمم و بترسم اما خب هیییچی نگفت حسی که موقع برش شکمم داشتم این بود هر لایه برش می‌خورد من احساس خنکی میکردم اینم حس باحالی بود خدایی دیگ کوچولو مو به دنیا آوردن کیسه آب و پاره کردن به گریه اومد صداااش صدااای گریه اش چه حسی داشت اصلا نگم حالا خودتون تجربه اش می‌کنین واقعا حس عجیبی بود ناخدا گاه اشک اومد تو چشام و باورم نمی‌شد مادر شدم تماس پوست به پوست برام انجام دادن و دیدار عاشقی منو پسرم ...دیگ‌از بخیه زدن هیچ حس خاصی نداشتم عملم. که تموم شد به پارچه انداختن روم گذاشتنم رویه تخت دیگ بردنم ریکاوری اونجا پسرمو آوردن شیر دادم بعد خودمم هی گفتم که بیان شکمم رو ماساژ بدن تو ریکاوری که هم برا خودم خوبه هم دردیو حس نمیکنم بعد از ریکاوری هم رفتم بخش و روز بعدم‌مرخص شدم راستی مامانا پمپ دردم داشتم که خیلی راضی بودم
مامان مهنا مامان مهنا ۳ ماهگی
تجربه سزارین بیمارستان صارم پارت ۲
.
راستی سوند رو توی بی حسی زدن برام و هیچی حس نکردم. بعدش بردنم ریکاوری و از همونجا دردم شروع شد. اما هرچی گفتم درد دارم برام مسکن نزدن برام و گفتن باید بری بخش. حدود یه ربع ریکاوری بودم بعد رفتم بخش و اومدن بهم لباس پوشوندن و شورت و پوشک برام گذاشتن و شیاف گذاشتن برام. خیلی پرسنلش مهربون بودن و عین مادر رفتار میکردن اصلا نمیزاشتن آدم خجالت بکشه . خلاصه کارامو کردن و بعد بچه رو اوردن ولی داخل تختش بود و نمیتونستم ببینمش. توی بخش هم با وجود شیاف درد داشتم و هم دردای محل عمل بود هم درد پریودی. و از همه اینا بدتر ماساژ رحمی بود . تا وقتی بی حس بودم که چیزی نمیفهمیدم اما توی بخش اومدم بی حسیم رفت و هربار ماساژ میدادن واقعا درد وحشتناک داشت و عذاب میکشیدم. خونریزیمم زیاد بود و ماماها میگفتن باید زیاد ماساژت بدیم خطرناکه خونریزیت که انقدر شدیده. خلاصه تا میومد یه کم شیاف عمل کنه و اروم بشم میومدن ماساژ میدادن و درد وحشتناک میگرفت تو تنم
مامان امیرعلی 🧸💙 مامان امیرعلی 🧸💙 ۱ ماهگی
🔶️ تجربه من از زایمان سزارین🔶️ (۲)


برای سزارین بعد از اینکه آماده ام کردن، اول از همه متخصص بیهوشی برام بی حسی تو کمر زد که اصلا نفهمیدم. خیلی خوب بود و کم کم پاهام شروع کرد به گز گز کردن و بعد از ده دقیقه کلا هیچ حسی نداشتم. بعد از بی حسی برام سوند رو گذاشتن که اونم طبیعتا درد نداشت. حتما بگید بعد از بی حسی براتون سوند بزنن که اینجوری خیلی بهتره. بعد یه پرده کشیدن جلوم و دکترم اومد و شروع کرد. در کمترین زمان ممکن بچه بیرون اومد و صدای گریه اش رو شنیدم که حس فوق العاده ای بود. فک کردم دقیقا همون لحظه میارنش پیشم اما اول بردنش کمی تمیزش کردن و یه سری کارارو انجام دادن (که من نمیدیدم) بعد سه چهار دقیقه آوردنش گذاشتن رو صورتم. میخواستم بمیرم براش انقدر که جیگر بود 🥰❤
بعد شروع کردن به بخیه زدن. درواقع اصل عمل سزارین همون بخیه زدن لایه هاست. که حدودا ۲۰ دقیقه شاید طول کشید ... انقدر از دکترم راضی بودم که حد نداره. واقعا دکتر مهربون و حرفه ای ودرجه یک بودن. هم در دوران بارداری هم برای عمل سزارین من واقعا راضی بودم ازشون. بعد که تموم شد منو بردن قسمت ریکاوری و چون بیمارستان خیلی شلوغ بود، حدودا ۳ ۴ ساعت تو ریکاوری بودم. مدام وضعیتم چک میشد و کم کم حس پاهام برگشت. بدترین قسمت فشار دادن شکم (چک کردن خونریزی و وضعیت رحم) بود که ۳ بار انجام شد. بار اول چون هنوز بی حس بودم اصلا نفهمیدم. اما دوبار بعدی خیلیییی دردناک بود. بدترین قسمت برای من همین فشار دادن شکم بود.
مامان بنیامین🧸🤎🥥 مامان بنیامین🧸🤎🥥 ۴ ماهگی
سلام مامانا من دوشنبه سزارین کردم تو بیمارستان نیکان سپید،هزینه بیمارستانم ۳۵ شد،خیلی از بیمارستان و کادرش راضی بودم رسیدگیشون خوب بود خیلی اخلاقاشون خوب بود،میخوام از تجربه زایمانم بنویسم.
اول رفتم بیمارستان ان اس تی از بچه گرفتن و سرم بهم وصل کردن و انژیو کت،یک ربع مونده بود به عمل برام سوند وصل کردن،سوند وصل کردن درد نداره ولی حس بدی دست میده همون باعث میشه بقیه حس کنن درد داره،وگرنه درد نداره
با تخت منو بردن اتاق عمل امپول بی حسی رو بهم زدن،اصلا درد نداشت و سریع بی حس شدم و برش دادن شکممو و پسر قشنگمو به دنیا اوردن،رفتم تو ریکاوری بچه رو اوردن انداختن رو سینه و اغوزو به بچم دادن،و بعد منتقلمون کردن تو بخش،بهم گفتن هیچی نخور از ساعت ۲ تا ۱ شب ولی من گوش ندادم و خرما خوردم خیلی زیاد و همون بهم جون داد،شربت عسل و گلابم درست کرده بودم خوردم اونجا و وقتی بهم اجازه عذا خوردن دادن من کاچی درست کرده بودم برده بودم اونو خوردم،شکمم هم سریع کار کرد و مدفوع کردم
ادامشو تو کامنتا میزارم……
مامان آراز مامان آراز ۸ ماهگی
من هیچی نمی‌فهمیدم فقط می‌دیدم ک لرزشم خیلی قویع و حالت تهوع دارم و ی اشتباهی ک من کردم سرمو تکون دادم که متاسفانه الان از سر درد دارم میمیرم وسطای عملم بود که دیدم واقعا حالم بهم میخوره سرمو میکوبیدم ب صندلی بعد ۵دقیقع دیدم پرستارا ی چیز سفید آوردن گذاشتن کنارم تو گهواره دارن تمیز می‌کنه صدایی از نی نی در نمی اومد ب پرستار گفتم گفت الان گریه می‌کنه چنتا ب پاش زدن ک شروع ب گریه کرد واقعا ی حس ناب هست و‌ آدم و مست می‌کنه بعد برام آمپول خواب آور زدن دیگه هیچی نفهمیدم و آخرای بخیه موند بود و ماساژ رحمی ک با ی لرزش بدی تو بدنم بیدار شدم همش سردم بود انگار در از جون همه تو سرد خونه بودم از ماساژ رحمی هیچی نفهمیدم من و آوردن ریکاوری و متاسفانه اونجام سرمو تکون دادم همسرم اومد با مامانم همش بهشون میگفتم بچه کو دیدین مامانم گفت آره رفت بخش نوزادان الان میاد یدونه هم تو ریکاوری ماساژ رحمی دادن ک نفهمیدم بردنم بخش گذاشتن رو تخت ب همسرم میگفتم پس گل من کو می‌گفت میارم فردا وقت ملاقتع عزیزم 😂😂یدونه هم بخش ماساژ دادن و نفهمیدم بعد نوزاد آوردن ولی بخاطر خس خس سینش و استفراغ خلت مانندش ی شب بخش نوزادان بود و صب آوردن پیشم 🥺💙من از ۴/۶بستری بودم امروز مرخص شدم و حال نینی هم خوبه ولی تند تند ازم شیر میخاد و خدا رو شکر شیرم دارم و پرستارا کمک کردن بچم بگیره شیر منو🥺💙
این حال خوب قسمت همه مامانا
و پسر من آراز کوچولو ساعت ۱۰:۳۰دقیقه روز جمعه 14۰۳/۴/۷بدنیا اومد 🥺💙💙
۳۸هفته و ۳روز بودم وزن نینی هم ۳۵۰۰ بود و قدشم فک کنم ۴۵ هستش 🥺🥺❤️❤️