۱۳ پاسخ

من دوستم مثل شما استراحت مطلق بود هر کی می‌رفت خونش با قابلمه می‌رفت تمام ظرف هام میشست و خونه مرتب میکرد
دیگه باید شعور خودشون برسه تو استراحت مطلقی یعنی خوابی کلا هیچ کاری نباید بکنی
من کل خونه دوستم تمیز میکردم دسته گل تا اشغال هاهونم میزاشتم دم در
پس بگو خونه ات تمیز نیست رپز قبل بیان خدمت بدن بعد فرداش از صبح بیان کارهای پذیرایی

هرچی بگه فکر کنم ناراحت بشن😃به نظرم بزاربیان به شوهرت بگو تمیز کنه دیگه😊دلتم وامیشه

عزیزم خودت زنگ بزن بگوو اصلا ریسک نکن حتی سرکلاژم کردی بازم خطرناک دیدم خیلیا اینجا سرکلاژشون باز شد زایمان کرد ن اصلا قبول نکن

مردا که حالیشون نیس این چیزا. زنش باید می‌گفت نه نمیشه چجوری پاشه تمیز کنه. بنظرم خودت به زنش زنگ بزن بگو توام مثل من یه زنی می‌دونی چقدر باید تمیز کرد همه جارو اونم خونه من که استراحت مطلقم و همه جا بهم ریخته شده و نیاز به تمیزی اساسی داره. بگو در توانم نیس. ببین الان بچت و خودت مهم تر از بقیه اید. ناراحت شدن دیگران مهم تره یا سلامتیتون؟ محترمانه و با شرمندگی حرفتو بزن

بهت کامل حق میدم
چند تا کار میتونی یکی به مادر خواهرت بگی بیان جمع کنند یکی هم بی خیال بشی بزار بهم ریخته بیان یکم واقعیت خودت به خواهر و مادرت بگی بهشون بگه

به مادرت بگو به خواهرت اینا بگه خونه اش تمیز نیست نمیتونه بلند شه مهمون داری کنه باید خودتون روز قبل و بهدش برید تمیز کنید

خواهر مادرت ک تعارف نداره من خواهرم بارداره اونسری رفتم خونه مامانم شوهرش دعوتمون کرد خودم زودتر رفتم حیاط و دستشویی رو شستم تمیز جارو زدم برنج درست کردم با سالاد شب هم بابام کباب درست کرد بعدش هم مامانم ظرفا رو شست منم دستمال کشیدم گذاشتم کابینت وسایلایی ک بچه من با بچه خودشم ریخته بود جمع کردم و برگشتیم خونه

سلام
به خواهرت و مادرت بگو بیان حسابی تمیز کنن
اگر میتونن
اگرم بهانه اوردن
یه کارگر خدماتی بگیر اگر توانش داری
حسابی همه جارو برق بندازه

دیگه آدم با خواهر خودش که تعارف نداره بعد مهمونی هم به شوخی هم ک شده باشه همسرت بگه بهشون مرتب کنن
شدنی هست سخت نگیر
ولی حواست باشه
برای پذیرایی هم هیچ کاری نکن. بزار بقیه انجام بدن
به اون بچت هم خوش میگذره

ن بابا بزار بیان ولی بعدش ازشون کمک بگیر ...نترس منم سرکلاژی بودم

والا من استراحت مطلق و سرکلاژی بودم شوهرم رک و راست به همه میگفت نیاین ما نمیتونیم گفت وقتی عقل و شعور ندارن نمیزارم بیان میگفت بعد ده سال بچه دار شدیم یهو یکی مریض باشه تو رو هم مریض کنه با همه ملاقات ممنوع بودم

خونواده خودته دیگ
اگه خونواده شوهر بود آره ی چیزی
من خونواده خودم باشن خونه رو هم بازار شام کنن عین‌خیالم نیست

بهش بگو اصلا توانایی پذیرش مهمون ندارم شرمنده ام

بزار بیان یه خاطره میشه براتون
به خواهرت بگو بیاد تمیز کنه
همین یباره میگذره

سوال های مرتبط

مامان مهرزاد🫀رادمهر مامان مهرزاد🫀رادمهر ۴ سالگی
سلام مامانا ❤️
چقدر بده بخوره تو ذوقمون 💔🥲
از پریشب تا حالا برای رادمهر خیلی خوشحال و ذوق دارم چون روز ب روز داره ب تعداد کلمه هاش افزوده میشه ..
ولی خب هنوز نسبت ب سنش پیش افتادس ، ولی چون دیدم داره پیشرفت میکنه برای یه نفر با ذوق تعریف کردم ! اون نفر گفت خب اینا ک چیز نیست .کسی رو مثال زد ک یکسال و نیمشه و چه چیزایی گفته .. گفتم میدونم ولی چون داره پیشرفت میکنه خوبه ..
از یه طرف رادمهر اصلا ب حرف کسی گوش نمیده ، فقط خودم ..یا تو خونه خودمون همه کار میکنه ..
اونطرف گف ببین اگه بهش بگی این چیزی رو بیار میاره ، گفتم اررره حتی من بگم برو لیوان بزار روی اوپن یا روی سینک دقیق میره میزاره ...
ولی چون ب حرف هیچکس توجه و گوش نمیده ، و هم اینکه اطرافیان بچه همسنش دارن فک میکنن هیچ چیزی بلد نیست ،
در حالیکه چون الگوی داداششو داره خیلی چیزارو بلد هست ..
از همه مهترش اینه راحت و بی دردسر خودشو از پوشک گرفت، در حالیکه من اصلا قصد نداشتم الان از پوشک بگیرمش . دوسال و یه ماهشه
فقط خدا هیچ کس رو با بچش امتحان نکنه ، خیلی سحته خیلی ..
من مخصوص بردمش پیش دکتر اطفال که روانشناسی گودک میکنه گف مهر ضمانت دار بهت میدم هیچ مشکلی نداره ..
مامان پارسا مامان پارسا ۴ سالگی
سلام شبتون بخیر خانوما میشه بپرسم خونتون چند خوابه س و آپارتمانی هست و راضی هستید یا نه
برا ما یک خوابه س من جهازم زیاد بود و سیسمونی هم همینطور ما ترکا لحاف تشک زیاد می‌دیم جهازیه
من نمی‌دونستم پنجاه متر چقده و هر چی لوازم چوبی
بوفه ،مبل،کمد،تخت خواب ،ناهار خوری شش نفری ،جاکفشی ،گاز فر دار خلاصه خریدن پدر مادرم
خونه اول ما پنجاه متر بود شوهرم گفت بجای لوازم چوبی طلا بخر چون خونمون کوچیکه میمونه برا خودت ولی من قبول نکردم تک دخترم بودم حرف من بود
گفتم فردا میگن هیچی نیاوردی و اینا
یه خونه دیگه گرفتیم ۶۸ متر اینا چون غذا خوری و تختمو نیاورده بودیم اون خونه اونا رو آوردیم این خونه بعدش هم بچه دار شدیم مجبور شدیم کمد و تخت و از اتاق جمع کردیم که کمد و تخت بچه رو باز کنیم که انقد وسایل زیاد بود مامانم گفت باز نکنیم تختشو الان چهار ساله همون جوری مونده
اون موقع که می‌خواستیم بیایم این خونه گفتم دو خواب بگیریم طلاهامو بفروشیم شوهرم قبول نکرد البته نذاشتن الان واقعا جامون تنگه میز ناهار خوری و باز کردم فقط صندلاشو دور تا دور چیدم اتاق خوابمون واقعا کوچیکه و جا کم میارم دعا کنید یه خونه بزرگتر بگیریم ببخشید یکم طولانی شد ممنون میشم از تجربه هاتون بگین انشالله همه مستاجر ها خونه دلخواهشون بخرن آمین