۷ پاسخ

خارجی نوشتی

یا اللە تصوریشی سەختە 😂😂

اوه میردمنیش هردلیه آره یکی دیکمان نبیه دلیم اونیه دودانمان هیه پچوژنکی دیکه بینه امن نامبی

خیره خخخخ

🤣🤣🤣🤣رحمت ب امواتت بشین سرجات

ان شالله خیره🤣🤣🤣🤣

گول نخور خواهشا🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان رز گل مامان رز گل ۱۴ ماهگی
پارسال همین موقعه من از خواب. بیدار شدم شوهرمم بیدار صد بره بانک کار داشت . بلند شدم دیدم یکم ازم آب اومد فکر کردم بخاطر اینکه مثانه م پره سر ریز کرده رفتم دستشویی اومدم اومدم داخل دیدم یه عالمه ازم آب داغ اود متوجه شدم کیسه آبم پاره شده داخل ۳۷ هفته ۱ روز .زنگ زدم به شوهرم بگم دیدم گوشیشو جا گذاشته وسایل دخترمو آماده کردم مدارک همه چیز گذاشتم خودم لباس پوشیدم نشسته بودم که کارشوهرم تموم بشه بیاد دیدم یهو اومد گفت نصف راه رو رفتم متوجه شدم گوشی نبردم .منم واسه همراه بانک با گوشی کار داشتم یهو گفت چرا لباس پوشیدم گفتم کیسه آبم پاره شده هول شد گفت چیکار کنیم گفتم بریم زایشگاه .رفتیم دختر معاینه کرد ببینه کیسه آبم پاره شد با نه جاتون خالی دستشو تا مچ کرد اونجام یه جیغی زدم کلی دردم گرفت گفت اره پاره شده گفتم بچم بریچه سنو گرفتن دوباره گفتن آره .آمادم کردن واسه اتاق عمل منم دست تنها شوهرمم رفته بود دنبال مامانم یه شهر دیگه با بیمارستان دو ساعتس فاصله داشت تا اونا رسیدن منم از اتاق عمل آوردن بیرون .خیلی خاطره تلخی داشتم تعریفش نمیکنم دخترم داخل همین روز به دنیا اومد تولدت مبارک قلب مادررررر😍😍😍
مامان نیلا💝 مامان نیلا💝 ۱۵ ماهگی
چقدر زمان زود میگذره باورم نمیشه نیلاشده یک سالش
پارسال مثل امشب و این ساعت دردم گرفت و بستری شدم بیمارستان دکترم گفت صبح میام زایمانت میکنم🥺😍
من خیلییییی از زایمان میترسیدم خیلی استرس داشتم بقدری که سرم دادن دستم تا بریم طبقه بالا تودستم میلرزید مامانم و شوهرم از ترس من میترسیدن مامانم میگفت این الان سکته میکنه از ترس بدنم یخ کرده بود تا صبح نخوابیدم از خوشحالی و استرس و ترس ولی بیشتر از ترس😅🤣🤣🤣
صبح ۹دکترم اومد و بااینکه ۳۸هفته و ۴روز بود امپول ریه زد و گفت امادش کنید برای اتاق عمل واییی من دیگه قلبم نمیدونست چجوری بزنه سفید شدم مثل روح یخ کرده بودم کل بدنم میلرزید دکتر بی حسی میگفت چرا انقدر لرزش داره بدنت گفتم خیلی میترسم دارم سکته میکنم بخدا پرستار ضربان قلب و فشارمو گرفت دیدن بلهههه اوضاع خرابه دکتر گفت یه ارامبخش بهش بزنید نیم ساعت بخوابه 😂😂😂 خیلیییییی حال داد بیدار شدم دیدم بچمو گذاشتن رو صورتم هیچی از زایمان نفهمیدم نه سن زدن نه تکون دادن شکم هیچی
ببخشید حرفام زیاد شد امشب یه حس و حالی دارم گفتم اینجوری یکم خودمو تخلیه کنم🥰🥰🥰
مامان آی لین مامان آی لین ۱۳ ماهگی
خانما من یه مشکلی دارم که هیچ کس نمیتونه حل کنه😖😖و خودم کردم

سال۱۴۰۲رفته بودم از دکتر وقت بگیرم واسه زایمان با خواهر شوهرم دکتر واسه ۲۳اسفند نامه داد بعد خواهر شوهرم گفت میشه ۲۲اسفند وقت بدین دکتر هم گفت اگه خودش یعنی من مشکل نداشته باشه یه روز زودتر عیب نداره منه لال مونده هم گفتم واسه من فرق نداره دکتر هم برای ۲۲اسفند نامه داد.. بعد الان تولد دختر من و دختر خواهر شوهرم تو یه روز افتاده.. امسال گفت بیا تولد بگیریم من گفتم نه چون خانواده م نمیومدن بعد درست روز تولد دخترم رفته بودیم واسه دخترم النگو بخریم اومدم دیدم دوتا از مبل هام نیس اینم بگم خونه ما بالای خونه مادر شوهرم هست خلاصه دیدم خواهر شوهرم برده بود پایین یعنی خونه مادر شوهرم برا دخترش تولد بگیره.. چون مادر شوهرم تازه عمل کیسه صفرا کرده بود نمیتونست بره خونه دخترش اون تولد رو اورده بود خونه مامانش بعد ما از بیرون داشتیم میومدیم خونمون گفت برو واسه ایلین لباس مناسب بپوشون بیار با هستی عکس بگیره منم ناچار بردم

بعد همسر من میگه واسه دخترم بعد عید فطر ماهم تولد بگیریم منم میگم بمونه واسه دو سالگیش مفصل بگیریم

و یه مشکل منم اینه که خانواده شوهرم هر چی خوان بدون اجازه میان بر میدارن شوهرم هم میگه عیب نداره نمیخورن که منم اصلا نمیتونم بهش بفهمونم که من بدم میاد کسی از وسایل های خونه من استفاده کنه بدون رضایت قلبی من
مامان گوجه سبز🍈 مامان گوجه سبز🍈 ۱۶ ماهگی
بچه ی سه سالم اومد گفت مامان اون دست زد به زشت و تونم زشت یعنی همون آلت تناسلی و تون همون معقد گفتم کی فقط میگفت اون ترسیدم بعد باباش اومد خونه یهو گفت اون دست زد به زشتم بعد گفتم کجا دست زد به زشتت میگه تو دسشویی🤣🤣🤣 میگم خب بابا شستت من خودم گفتم بشورتت یاد گرفته بکسی اجازه نمیده بشورش حتی خودم میگه در دسشویی رو باز نکنید زشته🤣🤣🤣 خودم پریودم به شوهرم گفتم توروخدا برو آب گرم بشورش من حالم خوب نیست میگم خدایا از دسشویی صدای جیغ و داد میاد نگو داشتن دعوا میکردن 🤣🤣🤣🤣 🤣🤣🤣🤣🤣 خیلی خوبه که اجازه نمیده کسی بشورش شوهرم میگه اصلا نتونستم غذا بخورم میگه هی یادم میومد عوق میزدم بهم میگفت تو چی میکشی آخه 🤣🤣🤣🤣🤣بی حال افتاده بود شوهرم عوق میزد میگه دیگه نمیرم هیچوقت به من نگو کلا شوهرم خیلی خیلی حساسه بیمارستان بعد زایمان به شوهرم گفت بخیه های خانومتو بشور و سشوار بگیر 🤣 شوهرم اومد حموم تا منو دید آنقدر عوق میزد میگفت نمیتونم گفتم برو خودم میتونم کلا میگم تو چجوری خودت میری دسشویی خودتو میشوری میگه از مجبوری🤣🤣🤣🤣🤭🤭🤭🤭 شوهرای شما هم اینجوری حساسه یانه