۷ پاسخ

اگه دوست داری اقدام کن بیار خدا روزی رسونه روزی بچه رو با خودش میده

اون تا بیاد همبازی بچه بشه چند سال طول میشکه توان مالی خیلی شرطه. والا ما ک وضعمون خوبه تا میریم بیرون انقد خرج میکنن ک پشیمون میشیم .دست رو هرچی ام ک میذارن ۳۰۰ تومن ۴۰۰ تومن.ماشالله باهمم که تورقابتن.مدرسه باید برم. هرکدو اتاق خوب میخوان.خوراک خوب میخوان.خدا روزی رسونه درست.ولی پس چرا روزی خیلی ها رو نرسوند؟ اصلا با این قکرا ریسک نکن.پوشک شده خدا تومن.شیرخشک شده خدا تومن.ویزیت دکترا.سونو ای بارداری.همه اش هزینه اشون سربه فلک کشید.من خودم الان باردارم.بیمه ام بودیم.وای دهنی ازمون سرویس شده ک نگو.انشالله بزار تو موقعیتش به وقتش

ببین بچه ها حرف میزنن بذار رو حساب بچگی دخترم منم الان یکساله همش میگه توجهی نمیکنم توان مالی مهمه نه حرف بچه

سلام گلم میای تاپیک قبلی

خدایی تک فرزندی خیلی سخته برای بچه ..منم بیشتر بخاطر پسرم باردارشدم هرچند هزینه ها زیاده ویزیت دکتر و سونو ازمایش ولی چاره چیه خدا بزرگه ناامید نباش

عزیزم همه. بچه ها میگن الان دختر منم میگه نی نی بیار من شیر بدم پوشکشو عوض کنم .ولی حرف بچه نیست که بحث یه عمر زندگیه همه بچه ها هر تعداد رفاه میخوان با این مملکتی که ما داریم خودت بهتر میدونی

داغون کرده بچه واقعا خونه ی آپارتمانی....
دختر منم همینجور از تنهای خسته شده میگه نی‌نی بیاریم من خوابش کنم

سوال های مرتبط

مامان گل پسر وتودلی مامان گل پسر وتودلی هفته بیست‌ونهم بارداری
بچه ها کیا بچه هاشون آروم و مظلومن؟! شاید بگین خوشی زده زیر دلت بچه ارومی داری و دنبال شیطون میگردی . اما پسرم خیلی بچه آرومیه. از کوچکتریش خودم همیشه باهاش بازی میکردم با مرتب پارک و بیرون میبردمش که با بچه های دیگه بازی کنه ...از همه کارام میزدم باهاش وقت میگذروندم چون دیرتر به حرف اومد که کمتر تلوزیونو و اینا ببینه ...الان خیلی خوب شده حرف زدنش ولی درکل آرومه....از همون کوچیکی اگه براش تلوزیون میذاشتم اصلا از صبح تا شبم باشه از همون جلوش بلند نمیشه و نگا میکنه خیلی علاقه داره و من همیشه همه چی رو دوشمه که اینکار و کنم حوصله اش سرنره یا سمت گوشی و تلوزیون نره بازی کنه ‌...با تمام تلاشهامم بازم بچه ی زیاد اجتماعی نیست ....با بچه خواهر شوهرم سه ماه فرقشونه اون دختره . تقریبا روحیاتشون مثل همه اونم دختر آرومیه ولی اون خیلی زودتر ب حرف افتاد با اینکه همیشه ی خدا گوشی دستشه....غصه ام میگیره که من باید این همه بابت همه چیز حرص بخورم . الان حامله ام با تمام مشکلاتم سر شب بردمش پارک با بچه ها بازی کنه همون اول طفلی بچه خورد زمین سرش درد گرفت تا آخر دیگه نه راضی میشد بیایم خونه نه از کنارم بلند شد بره برا بازی خیلی ناراحت شدم .....بچه ی زیادی هم اطرافمون نیست تو رده سنی ک با هم کنار بیان بتونن بازی کنن
مامان مرسانا مامان مرسانا ۴ سالگی
بچه ها جاریم تو زندگیش مشکل داره که شاید ۵۰ درصد مقصر خودش باشه نمیدونم ولی بچه اش یه سال از بچه ی من بزرگتره و خیلی عصبی هست و پرخاشگر من با مادرشوهرم یه جا زندگی می‌کنیم و اون هفته ای یکی دو بار میاد اینجا و دوست داره با بچه ام بازی کنه لچه ی منم اونو دوست داره ولی اون نهایتا ده دقیقه با ش بازی کنه باقیش دیگه فقط اذیت میکنه و همش میگه من باهات قهرم و باهات بازی نمیکنم و دست به این نزن و اشک بچمو درمیاره اهل دویدن و بازی نیست کلا فقط میخاد بشینه یه گوشه و غر غر کنه بعدم شاید تا ۷ ساعت یا بیشتر کسی نیاد دنبالش اگه بیان بازم می‌مونن من از زندگیم میمونم چون بچم نمیاد تا وقتی اون اونجاست اگه بخوایم بیاییم شروع میکنه به گریه و زدن توسری و داد زدن و ‌کشیدن موهاش یا که دنبالمون میاد و دیگه نمیره یا دخترم هی میخاد بره اون طرف به هوای اون بارها به مادرشوهرم گفتم وقتی میاد نیا دم خونه ی ما یا به دختر من اطلاع نده ولی بازم تا میاد میادتش دم خونمون نمیدونم چیکار کنم واقعا
مامان مهدیار& مسیحا مامان مهدیار& مسیحا ۹ ماهگی
خانما پسرم دائم میره توکوچه باپسرطبقه بالایی بازی پسره ۱سال کوچیکتره همش خاک بازی میکنن (جلودرمون باغچس)جدیدا خودش میره بالا ازپله ها(خونه خودم همکف هستش)بدون اجازه من دیشب یهوو مامان دوستش صداش زد ماازبیرون برکشته بودیم ‌گفت بیا بازی کن باکارن (اسم پسرش کارنه)بچه منم یهو دیدم نیست نگو رفته بالا خونه اونا هوام تاربک بود .میره خونشون غذامیخوره معلوم نیس چی میدن بهش ..توکوچه هم تامامان کارن صدامیکنه ازتوخونه بچمو میبره من بگم نه نمیاد پسرم حیع وداد میزنه که بایدبرم منم همش نگرانم مجبورمیشم برم دنبالش خسته میشم واقعا یه بچه ۷ماهم دارم وقتی پسرمومیارم چون خاک بازی کرده سرتاماش خاکیه بایدببرم حمام این کوچیکه هم گربه میکنه شده روتین زندگیمون .دیروزم تامان کارن گفت بریم پارک دقیقا روبرونون پارکه ولی ازخیابون ردبایدبشی برسی پارک اینم دست منو نمی گیره دست مامان کارنو میگیره من خیلی ناراحت میشم اوناهروقت عشقشون بکشه بیان دنبال پسرم این پسرمن میره موقعیکه میخوان برن خونشون پسرم جیع میرنه که من خونه نمیام میرم خونه کارن اینا ..ننیدونم چکارکنم انگار کمبود محبت داره دلم میگیره اونا رو به من ودداش خودش ترجیح میده