پارت 4 زایمان سزارین
دیگه یکم بعد زن داداشم اومد پیشم چون بقیه خانواده همه مریض بودن دیگه پاهام بی حس بود و خب هی پرستارا میومدن پوشکمو عوض میکردن خودشون و شیاف میزاشتن که دردو قابل تحمل میکرد بیشترین قسمت دردش وقتیه که میان شکمو فشار میدن خیلی بده خیلی از یه طرفم سوند خیلی رو مخم بود دیگه یجوری اون چند ساعتو تحمل کردمو بعد که حس پاهام برگشت گفتم بیان سوند رو جدا کنن برم پیش بچم
راستش اولین راه رفتن درد نداشت اینکه میخاستم برم ان ای سیو پیش بچم بیشتر درد داشت برام و بعد که دیدم بچم تو چه شرایطیه کلی گریه کردمو برگشتم اتاق راستش یکم بلد شدن و نشستن سخت بود و درد ناک ولی سزارینو ترجیح میدم به طبیعی من قبل اینکه برم زایشگاه طرفدار زایمان طبیعی بودم شدید حتی کلاسم رفته بودمو اینا ولی قسمت نبود دیگه بعد من هفتدهم بستری شدم هجدهم زایمان کردم و نانزدهم مرخص شدم ولی بچم نه روز ان ای سیو بود اون نه روز فقط کارم گریه بود و از روزی که مرخص شدم هر روز تو راه بیمارستان بودم و اصلا بدنم استراحت نکرد خیلی بد بود خلاصه

۲ پاسخ

عزیزم مگه ۳۷ هفته بدنیا نیومد؟میگن بعد از هفته ۳۶ ریه بچه کامله که

آره تو سز استراحت واجب منم بلافاصله بچم زردی گرفت وبستری خیلی سخت گذشت

سوال های مرتبط

مامان پسر کوچولوم💙رادمهر💙 مامان پسر کوچولوم💙رادمهر💙 ۶ ماهگی
پارت سوم زایمان سزارین
چشام باز کردم فقط گفتم بچم کو گفتن بچتم اینجاس نگران نباش
گفتم سالمه گفتن اره که سالمه
و به هوش که اومدم درد رو حس میکردم ولی خب قابل تحمل بود
سریع انتقالم دادن به یه تخت دیگه و بردنم بیرون
بعد دیدم به شوهرم گفتن بیا کمک بزاریمش رو این تخت گذاشتن
و بردنم اتاق خودم
گیج گیج بودم به شوهرم میگفتم دیدیش ؟ سالمه ؟ خوشکله ؟
گفت ارههه خیلی خوشکله سالمه حالشم خوبه
فقط من با اینکه بی هوشم بودم بازم سرمو تکون ندادم تا ۶ ساعت
برا دیدن بچمم گفتم عکس بگیرید نشونم بدید
گریه میکرد انگار قلبم از شوق بودنش هزار تیکه میشد اشک میریختم براش
خلاصه اومدن سرم فشار وصل کردن برا جمع شدن رحم که دردا پریودی شدید منو گرفت میشد تحمل کرد ولی خب شدید بود
دیگه گفتم درد دارم برام امپول مسکن ریختن توسرم یکم بهتر شدم
اومدن ماساژ رحمی بدن گفتم نمیخوام میترسم گفت نترس اروم برات انجام میدم چهارپنج بار فشار داد که بخاطر بخیه هام خیلی درد داشت ولی بازم قابل تحمل بود ( حس سوند خیلی بدتر ماساژ رحمی بود)
خلاصه اینام تموم شد رفتیم سراغ اولین راه رفتن بعد عمل ....
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو روزهای ابتدایی تولد
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن
مامان درسا🎀 مامان درسا🎀 ۶ ماهگی
۷🌷
مردای اونجا که کارش توی اتاق عمل بود منو بلند کردن و گذاشتن روی تخت دیگه و بردن بخش و دخترم که توی ان آی سیو بود فقط منو و شوهرم اجازه داشتیم بریم ببینیمش دخترم ۴ روز توی ان ای سیو بود تا وقتی مرخص شد منم بخاطر اینکه موقع زایمان طبیعی طب کرده بودم تا ۶ روز بستری بودم مرخصم نمیکردن شوهرمم بلخره از اینکه بعد از ۳۳ سال بابا شده بود خییییلی خوشحال بود ذوقشو داشت رفت ان ای سیو بچه رو دید گفت چقد دخترم نازه قربونش برم و کلی از من تشکر کرد و هنوز که هنوزه هر وقت دخترمونو میبینه خدارو شکر میکنه و ازم تشکر میکنه وقتی که توی زایشگاا بودم بهم گفتن که شوهرم خیلییی استرس داشته عرق سرد میکرده و میگفته من دیگه اصلا بچه نمیخوام غلط کردم و از حرفا خیلی ترسیده بود از استرس مرتب توی بیمارستان راه میرفته و دستاشو میمالیده بهم😂
میگفته تا ۴،۵ سال دیگه بچه نمیخوام 😂خواستم از تجربه ام بگم نه اینکه بترسونمتون چون بدنا باهم فرق میکنه شاید برای یکی زایمان طبیعی خیلی راحت باشه برای یکی سزاریان بد بوده باشه ولی برای من سزاریان خیلییییی عالی بود هزار بار دیگه بازم سزاریان رو انتخاب میکنم اصلا بعدشم درد نداشتم شیافت فقط ۳ تا دونه استفاده کردم خیلی زایمانم عالی بود ولی تا وقتی درد زایمان طبیعی داشتم ببخشید اینو میگم خیلی روز تخمی داشتم😂تمام
مامان مهدیار👼🏻 مامان مهدیار👼🏻 ۳ ماهگی
پارت ۵ ( سزارین)

یکم استرس داشتم چون شنیده بودم سخته، برای همین قبلش هر یه ربع پمپ دردو فشار میدادم، یکم سخت بود راه رفتن ولی نه اونقد که نشه تحمل کرد، رفتم سرویس کمکم کرد لباسمو عوض کرد و اینا. دیگه بعدشم هی سعی کردم یواش یواش راه برم که اذیت نشم… فرداشم دکترم و چندتا متخصص اومدن بهمون راجع به نوع راه رفتن و داروها و نگهداری از بچه و حرکتای ورزشی و کلی چیزای دیگه مشاوره دادن که من انقد بچم گریه میکرد خیلی چیزی نفهمیدم، ظهرم که مرخص شدم. بعداز ۷-۸ روز هم راه رفتن و نشستن بلند شدن راحتتر میشه. اولش یکم سخت هست که خب بالاخره طبیعیه عمل داشتیم.من از فرداشم ورم پاهام خیلی زیاد شد، خیلییییی، که دکترم گفته بود تا ۶ روز بعد عمل زیاد میشه و بعدش کم‌کم میره…. و یه توصیه دیگه اینکه سعی کنید حتما اتاق خصوصی بگیرید، ما دیر گفتیم بهشون فراموش کرده بودیم، پر شده بود ، اتاق من دو تخته بود، یا بچه من گریه میکرد اون یکی بیدار میشد، یا اون گریه میکرد بچه من بیدار میشد….
توصیه بعدی اینکه قبل عمل حسابی بخوابید😁 چون‌ بعدش حداقل ۲ روز کامل خواب ندارید از بچه داری و استرسش🫢‌من که سه شبانه روز نخوابیده بودم مثل معتادا شده بودم…🤪
من اگه به عقب برگردم قطعا انتخابم سزارینه. امیدوارم به دردتون خورده باشه، اگه سوالی داشتین بپرسین
مامان Sevda🫀✨ مامان Sevda🫀✨ ۶ ماهگی
٣:

بعدش بچه رو بردن كه واكسن هاشو بزنن منم بعد اينكه بخيه هامو زدن بردنم ريكاوري پرستاراي زايشگاه خيلي مهربون بودن هر ٥ دقيقه ميومدن ميگفتن دخترم درد نداري سرت درد نميكنه لرز داشتم كه گفتن طبيعيِ سه بار هم شكممو فشار دادن كه بي حس بودم و اصلا متوجه نشدم (بعدا همسرم گفت من كه بستري شدم دكترم ٤ ٥ دفعه زنگ زده به گوشيم و حالمو از شوهرم پرسيده)
بعد از ١ ساعت بردنم بخش كه بازم نتونستم همسرم رو ببينم🥲 چون رفته بود طلا بگيره برام سورپرايزم كنه كه نرسيد🥹
ساعتاي اول خيلي بد بود كه پاهامو حس نميكردم و نميتونستم به پهلو بشم خيلي بد بود كم كم كه سر پاهام باز شد يكم حالم بهتر بود حداقل پاهامو ميتونستم تكون بدم اما خيلي گرسنه ام بود و خيلي تشنه از صبحش قبل عمل ميخواستم آب بخورم كه نزاشتن ساعت ٨ صبح عملم تموم شد ساعت ٨ شب گذاشتن چيزي بخورم كه با مايعات گرم گفتن شروع كن منم نسكافه خوردم بعدش هم اومدن راه بردنم اصلا هم سخت نبود فقط از تخت پايين اومدن سخت بود يكم فرداشم كه ديگه مرخص شدم خلاصه كه راضي بودم از زايمان سزارين…
من بيمارستان مريم بودم هزينه تراشي اي كه ميگن نداشت ولي بعضي از پرستاراش واقعا سگ بودن و رسيدگي نميكردن بستگي به شيفت داشت شيفت صبح من پرستارم خيلي خوب بود اما شيفت غروب نه شيفت شب هم قابل تحمل بود ولي اگه باز بخوام زايمان كنم اين بيمارستان انتخابم نيست..
مامان نی نی قشنگه مامان نی نی قشنگه ۳ ماهگی
تجربه زایمان
قرار بود طبیعی زایمان کنم ولی چون خونرسانی به جنین کم بود و ممکن بود خطرناک باشه سزارین رو انتخاب کردم، صبح روز سه شنبه ۱۷ مهر ساعت نه و نیم با مادر و همسرم به بیمارستان رفتیم. دیگه سرم زدن و چند ساعت منتظر بودم. تا اینکه بالاخره ساعت حدود ۲ بردنم اتاق عمل. البته قبلش سوند وصل کردن که خیلی بد بود. گفتم نمیشه بعد بی حسی سوند وصل کنید گفتن نه! واسه من که سوند سخت بود ولی همه میگن سوند رو اصلا حس نمیکنی. خلاصه رفتیم اتاق عمل، اونجا هم آمپول بی حسی زدن که اصلا سخت نبود و مثل یه آمپول معمولی بود. بعدش گفتن دراز بکش و پاهاتو بلند کن که نتونستم پامو بلند کنم. یه پارچه کشیدن جلوم و عمل رو شروع کردن. درد نداشت ولی حس میکردم دارن یه کارایی میکنن. منم هی حرف میزدم بعد دکتر گفت واسش مسکن بزنید. مسکن نبود بیهوشی بود که البته خدا خیرشون بده اگه نمیزدن خیلی بد میشد. البته بیهوشی کامل نبود ولی خب یه کم بود مثل یه حالت خواب و بیداری. وسطاش بچه رو نشونم دادن که چون بیهوش بودم در حد یک ثانیه یادمه
ادامه در پارت دو
مامان samyar مامان samyar ۸ ماهگی
تجربه زایمان پارت سوم
وقتی منتقل شدم به زایشگاه خانم دکتر رسید و دستمو گرفت و گفت نگران نباش کوچولو میخواد بیاد ... برام بی حسی زدن ودردم نداشت فقط شونه ها و سرتون رو پایین بندازین که قبلش بهتون میگن . سوند هم چون تو بی حسی زدن چیزی حس نکردم . مدام حالمو میپرسیدن حین عمل که خوبی ؟ میگفتم اره . صدای گریه بچه که اومد حسی داشت که اصلا نمیشه تو کلمات گفت . نشونم دادن و تمیزش کردن و هزاربار خداروشکر کردم . اون فشار دادن شکم انقدرشنیده بودم درد داره اما دردحس نکردم فقط حس فشار بود که قابل تحمل بود . دوسه باری انجامش دادن .و بعد منو بردن قسمت بستری و بچه رو بردن ان آی سی یو تا تحت نظر باشه . رفتار پرسنل زایشگاه واقعا مهربون و دلسوزانه بود . رسیدگیشون عالی بود و مدام سر میزدن حتی نصفه شب میومدن میگفتن شیاف اگر لازم دارین براتون بزاریم و... اون راه رفتن اولین بار واقعا برام سخت بود اما کم کم بهتر میشه . فقط یه شربت ملین تو همه بیمارستانا میدن که به اکثرا نمیسازه اونو نخورید بهتره من انجیر برده بودم و اونو نخوردم .
درمورد بیمارستان یا زایمان هر سوالی داشتین بپرسین مهربونا ❤️
مامان گلماگلی😍 مامان گلماگلی😍 ۳ ماهگی
تجربه زایمان

تو ۳۸ هفته و ۵ روز رفتم بیمارستان نیکان اقدسیه دقیقا طبق تایمی که دکترم داده بود کارای بستری انجام شد ساعت ۴ صبح رفتیم ۶ هم رفتم اتاق عمل
اول اینکه اتاقش کوچیک بود چون صبح زودم بود حالت دلگیر داشت قبلش سوند وصل کردن که درد نداشت اصلا ولی بعدش حالت دلپیچه داشتم و چون اولین بار بود میذاشتن حس خوبی نداشتم موقع تخلیه ادرار
تو اتاقم اول امپول زدن که اونم درد نداشت یه سوزن خیلی کوتاه بعد پاهام گرم و سنگین شد من بخاطر کمردردم نمیتونستم تو بارداری رو‌ کمر بخوابم بخاطر همین یکم سختم بود اولش بعد از سر شدن کامل حالت نفس تنگی داشتم فقط تا وسطای عمل که اصلا متوجه نشده بودم عمل شروع شده صدا ساکشن رو شنیدم فهمیدم
بچم چون بریچ بود با دست بالای شکمو فشار دادن که اونو حسشو‌ متوجه میشدم وگرنه درد نداشت و با اون چرخش دست نفس تنگیم بیشتر شد و اخرای عمل لرز شدید گرفته بودم حتی بعد از ریکاوری هم به شدت میلرزیدم که بخاطر دارو بی حسی بود
من پمپ درد نگرفتم که البته بعدش به سدت پشیمون شدم دردش قابل تحمل بود ولی اگه بگیرید خیلی بهتره تا ساعت ۵ هیچی نخوردم بعد اب کمپوت گلابی خوردم راه رفتم که راه رفتنه خیلیم بد نبود ولی چون پا هنوز کامل حس نداره و درد زیاده یکم اذیت کنندس ولی اولین غذایی که خوردم واقعاااااا لذت بخش بود بعد از ۲۱ ساعت ناشتا بودن
در کل تجربه خوبی بود ولی من بعدش بخاطر گره بخیه و سوزش و دردش خیلی اذیت شدم و شاید اگر‌ برمیگشتم عقب اگر بچه بریچ نبود انتخابم‌طبیعی میتونست باشه