سلام مامانا ببخشید که این موقع مزاحم میشم از ناراحتی خواب ندارم پسرم چهار سال و نیم داره اما هنوز که هنوزه وابستگی شدید داره بهم با اینکه تا سه سالگی خونه همه میرفت کاری به من نداشت اما از وقتی ابجیش به دنیا اومد دنیا هم رو سرم خراب شد به خدا امونم بریده باو کنید بیشتر از قبل بهش توجه میکنیم بازی می‌کنیم واسش ارزش قائل میشیم اما داغونم کرده دوهفته بردمش مهد حتی یه لحظه منو رها نکرد همش باید اونجا می‌نشستم آخه بچه کوچیک دارم بالاخره کار خونه بچه و هزارتا کار دیگه هم هست شوهرم که اصلا خونه نیست اگرم باشه میگه خستمه گه گاهی دخترم رو میزارم پیش مامانم تا بیشتر به ایهان برسم اما باز جواب نمیده دیگه خسته شدم جدیدا خیلی هم عصبی میشه و همه رو کتک میزنه امروز بردمش بهداشت هم وزنش کم بود هم قدش. وزن تولدش 3600 بود قدش 56 یعنی جز قد بلندا بود اما الان 14 کیلو و زنش و قدش 100 همه فامیل خودم و باباش قد بلندیم هیچی غذا نمیخوره بهم ارجاع داده ببرم دکتر تغذیه چندبار هم بردمش اما میگه مامان اشتها ندارم سیرم کم خونی هم نداره یبوست هم خیلی کم داره اما آزمایش خوب بوده لطف اگه به راه حل منطقی دارید بگید درضمن دیروز روانشناس هم بردمش و چندتا راه کار داده اما واقعا خسته ام هم از جسم هم روح و روان تو این فصل هم که کلا سرما میخورن هر دوشون ببخشید زیاد بود

۴ پاسخ

شاید استرس و نگرانی خودت داره روش تاثیر میزاره
ی خرده شادتر باش و به خودت برس.

عزیزم قد و وزنش نسبت ب تولدش خیلی کمه مخصوصا قدش حتما مکمل ارژی پلاس بده انواع مغزیجات خصوصا بادام درختی عالیه شیر و سنجد بده اگه یبس میشه عسلم قاطیش کن انجیر زیتون هویج گوشت گوسفندی هم بده.در رابطه با اخلاقشم ببین چرا اینجوری میکنه دلیلشو بپرس

سلام توکل کن ب خدااا
ان شاءالله اوضاع بهتر بشه
ایقد استرس و حرص نزن
کمی هم بفکرخودت باش

با اومدن بچه دوم اینطور رفتار طبیعیه یمدت دیگه خوب میشه فقط به اندازه بهش توجه کن

سوال های مرتبط

مامان امیر محمد مامان امیر محمد ۴ سالگی
خانوما به سوال دارم من چند ماه اقدام کردم برای بارداری اما نشد قرص کلومیفن و لتروزول. پاندول آزادسازی هم زدم سونو فولیکول هم دادم ۱۵. و ۲۰ بود. اما بازم نشد
شوهرم خیلی حساس شده میگه خدا نمی‌خواد. بزار تا به وقتش
آخه من میخواستم این ماه برم یه دکتر شهر دیگه که معروف.

شوهرم یه مدت سرش خیلی شلوغه خدارو شکر
ولی از طرفی هم خیلی خسته و عصبی میشه چون.یکماه دیگه مبلغ زیادی احتیاج داریم وقسط هم میخواد بده. خیلی سنگین شده براش

تو اینستا هم چند تا فیلم و عکس. بچه های مشکل دار رو دیده به بچه بود سرش خیلی گنده بود حالا
شوهرم دیگه می‌ترسه میگه نباید چیزی رو از خدا به زور گرفت دکتر هم بری با دارو استفاده کردن. یعنی مثل به زور گرفتن. شاید به صلا حمون نباشه چرا آنقدر اصرار می‌کنی اگه با دارو خوردن جنین مشکل دار بشه چی

به نظرتون بیخیال بشم. میترسم از شانس بدم واقعا اتفاقی بیفته خدایی نکرده دیگه شوهرم ،........ یه چیزی که تا آخر عمر با آدمه

به نظرتون برم دکتر یانه
مامان نازدونه مامان نازدونه ۴ سالگی
سلام مامانم میاد صبح دخترمو نگه می داره تا ظهر من میرم سر کار میخواستم بزارم مهد امسال چون اصلا اخلاقم با مامانم نمی سازه همش بحث داریم نزاشت گف بچه فلان میشه مریض میشه دیوونه شدی بزاری مهد و...دخترمم خیلی دوست داشت بره چون مامانم بلد نیس بازی کنه از صبرتا ظهر بچه حوصلش سر می‌ره تا من میرسم بی حوصله و گرسنه هست شروع به بهانه آوردن و گریه می کنه مامانم هم دایم میگه از صبح گریه نکرده همش تورو می بینه بچه را باعث گریش می شی شوهرم بعد من میاد خونه رو مبل دراز کش به اون تیکه میندازه پاشه کار کنه نمی دونه که بیشتر باعث میشه شوهرم لج کنه و اصلا کمک نکنه چون مادرم بهش میگه همش سرت گو شیه و فلان بعد غذا هم اکثرا خودم میام می پزم اما مامانم تا عصر خونه ماهست پدرم چند ساله فوت کرده بعد مامانم تو خونه کل حرفا و حرکتهای منو می پاد یه دفعه هم نشده ها ازم تعریف کنه همش غر زدن و طعنه زدن و سرزنش کردن که تو غذات بد شد با بچه حرف زدی بعد میگه به شوهرم پاسو با بچه بازی کن خلاصه اعصابم خرد میشه امروز دخترم گریه می کرد که مامان نخواب منم خیلی خسته بودم گفتم بزار نیم ساعت بخوابم گوشی دادم نگرف هرچی گفتم قبول نکرد همش ظهرا میگه نخواب بقیه روزا حرفش گوش میدم امروز اما حرصم گرفت گفتم برو بازی کن عصر باهات بازی می کنم همش زر زر گریه کرد محل ندادم مامانم از اتاق اومد سر کن غر زد که پاشو بچه هرچی گف بکن چرا اذیت می کنی منم عصبی شدم گفتم مامان خواهشاً تو ظهر ا برو خونت منم بفهمم چی کار کنم با بچم شوهرم گف درست حرف بزن اسیر شدم به خدا خسته شدم دیگه الان هم عذاب وجدان گرفتم که مامانم ناراحت شد تو کل زندگیم همش منو سرزنش کرده یه بار نگف فلان کار کردی خوب شد
مامان 👶💙علیرضا 💙👶 مامان 👶💙علیرضا 💙👶 ۳ ماهگی
سلام مامانا
دخترم ۴/۵ سالشه
یه هفته بود گلوش خس خس میکرد و سرفه داشت
و آبریزش هم بعدش شروع شد
البته هیچ تب نکرد تو این مدت

شنبه شب بردمش دکتر
گفت سرماخوردگی معمولیه
بهش سرماخوردگی و دیفن و ایبوپروفن داد و مصرف میکردم تو این دو روز مرتب

همون شنبه شب که بردیمش دکتر
یهویی نصف شب ساعت ۳ از خواب بیدار شد و.گریت شدید که گوشام درد می‌کنه و نیم ساعتی گریه کرد و بعد خوابید و دیگه تا امشب هیچی نگفت و مرتب داروهای رو میدادم

البته اینم بگم همون یه هفته قبل دو سه روزی چشماش هم آب میداد و چرک‌پس میداد که برای همون هم پماد داد و مصرف میکردم

اما الان مسأله اینه
امشب از ساعت دو بیدار شده و بهش داروش رو دادم و حالش خوب بود
ولی خوابش نمی‌برد
یهو ساعت ۴ بیدار شدم دیدم هنوز بیداره
ولی تب داره و از طرفی میگه گوش چپم درد می‌کنه
الان نمی‌دونستم با چی تبش رو پایین بیارم چون استامینوفن نداشتم
بدنش هم داغه مخصوصا سینه اش

دارم با یه دستمال به آب و‌ گلاب رو سینه اش میزارم تا تبش رو پایین بیارم
و خنکش کنم

اما خب الان من موندم دخترم چه مشکلی داره اینجوری شده
از ساعت دو خوابش نبرده تا الان که تازه خوابش برده

من الان باید چکار کنم به نظرتون؟؟