سوال های مرتبط

مامان دوقلوها👧🏻👧🏻 مامان دوقلوها👧🏻👧🏻 ۳ ماهگی
پارت ۲
بعد بردن ریکاوری ، اونجا هم اصلا صحبت نکردم سرم رو تکون ندادم ، بعد اومدن فشار دادن شکم که واقعا سخت بود ،سه بار تو اتاق عمل ، و چند بار هم تو بخش این کار رو انجام دادن که خیلییی دردناک بود 🥲
بچه ها از اتاق عمل رفتن دستگاه به خاطر اکسیژن گرفتن و اینکه زود به دنیا اومده بودن.

پارت ۲
آوردن بخش و دارو زدن و شیاف اینا گذاشتن ، لحظات اول از اتاق عمل خیلی سخته واقعا دردناکه، بعدش کم کم بهتر میشه ، گفتن ۸ ساعت چیزی نخورم بعدش هم من با نسکافه اینا شروع کردم خداروشکر سردرد اینا نگرفتم، راه رفتن بعد عمل اولش خیلی سخته ولی خب با کمک همراه تون سعی کنید راه برید من لیوان آبمیوه رو گذاشتم رو میز هی یه کوچولو میخوردم که فشارم نیفته و هی آروم آروم با کمک مامانم از تخت اومدم پایین و راه رفتم خودشونم شربت دادن برای مدفوع و من مشکلی نداشتم😁
حتما ساک تون رو به موقع جمع کنید الخصوص دوقلوها ،من هنوز جمع نکرده بودم😅 و ااخر سر خواهرم جمع کرد و آورد.
روکش توالت فرنگی و نسکافه و خوراکی و آبمیوه حتما بعد عمل همراه داشته باشین
موهاتون رو ببافید اینجوری راحتره
باز سوالی دارین بپرسید اکه چیزی یادم رفته😅
مامان فنقل (Nila) مامان فنقل (Nila) ۲ ماهگی
تجربه سزارین پارت سه:
شما حتما با خودتون شیاف ببرین و درد رو تحمل نکنید
بعد از ساعت ملاقات بهم گفتن باید آمادت کنیم از تخت بیای پایین اومدن سوند رو برداشتن که خب درد داشت ولی زود برطرف میشه
و باید شورت بپوشی پوشک
بعد کم کم سر تخت رو میدن بالا که آماده پیاده شدن بشی
برا من سخت ترین قسمت ماجرا همین بود.خودم شروع کردم به آروم تکون خوردن که خب درد داشت اصلا برا پایین اومدن عجله نکنید خیلی آروم بیاین پایین
وقتی پیاده شدم نمیتونستم صاف وایسم و احساس درد داشتم و تلقین غلط که بخیه هام میپوکه
ولی حتما باید صاف به ایستی
من با تمام توانم سعی کردم و تا صندلی که یک متر بیشتر فاصله نداشت خیلی یواش یواش با قدم های مورچه ای حرکت کردم و نشستم روی صندلی تا اینجا اومدی و اذیت شدی اشکال نداره چون دیگه بخش غول مرحله تموم شد
میذارن روی صندلی استراحت کنی و میگن هر موقع اوکی بودی برو سرویس و تا میتونی راه برو
من نشستم و همونجا دخترمو شیر دادم
بعد که ریلکس شدم بلند شدم یکم اینجا هم سخته
رفتم دسشویی و رفتم برا پیاده روی دو سه قدم اول سخته ولی بعدش خیلی راحت میشه همه چیز
من اونقدر راه رفتم که شاخ همه کادر در اومده بود
من روحیمو کامل حفظ کردم و تا میتونستم راه رفتم که این خیلی خوب بود و حسابی بهم کمک کرد
دیگه بعدش بالا و پایین رفتن از تخت برات خیلی راحت میشه و همش خودت دنبال راه رفتنی
بعدم که شب شد من نتونستم بخوابم از شدت ذوق و هیجان فردا صبح هم تا کارای ترخیص انجام بشه یازده صبح شد که من دخترمو بغل گرفتم اومدم خونه😍😍😍
و خونم بوی بهشت رو گرفت💙
هر سوالی داشتین بپرسین
مامان مهرسانا💖 مامان مهرسانا💖 ۱ ماهگی
بعد هم بردنم ریکاوری بهم مسکن زدن و سرم و این چیزا خواب آور هم بود ولی از شوق دیدن بچم خوابم نمی‌برد‌ دیگه یادم نیست خوابم برد نبرد 🤣 ولی بچه ۸ و چهل دقیقه دنیا اومد
من رو ۱۱ بردن بخش زنان اینجا ها رو زیاد یادم نیست چون گیج بودم
خلاصه رسیدم اتاق اونجا برام پنپرز بزرگ گذاشتن و شیاف و سرم و آمپول مسکن خود کادر و منو رو تختم گذاشتن
پاهام رو بستن با باند تا زانو برای اینکه لخته نشه خون
و یه دوز آمپول هپارین زدن برای لخته نشدن
و شیاف دیکلوفناک هم دوتا میدادن هر ۴ ساعت
کم کم حس ها داشت بر میگشت ولی خوب چندین ساعت طول کشید
من تا ۶ ساعت سرم رو بلند نکردم بعد از اون بهم گفتن فقط آبمیوه و ژله و آب و چای و نسکافه میتونم بخورم
بعد از ۸ ساعت هم گفتن آروم آروم بلند شم رو تخت بشینم و راه برم
از سختی زایمان سزارین باید اینجا بگم وحشتانک ترین زمان ممکنه که بخوای بلند شی از تخت با اینکه من سه تا همراه داشتم کلی هم گیر میدادن به همراه ولی آخر چیزی نگفتن بعضی پرستارها دعوا میکردن بعضی هم نه
خلاصه خاله و مامانم کمک کردن کم کم بلند شدم نشستم لب تخت خیلی سخت و دردناک بود با گریه بلند شدم بعد بهم آبمیوه و شربت به لیمو دادن که سرم گیج نره بعد از ۱۵ دقیقه آروم آروم اومدم پایین
و بعدم کم کم راه رفتم خیلی دردناک بود خیلی بعد از چندتا قدم راه رفتن هم درد پیچید تو بخیه هام و کمرم خیلی گریه کردم و جیغ زدم دیگه رفتم خوابیدم روی تخت
بعد دوباره دوساعت بعدش راه رفتم دفع دوم هم خیلی سخت بود ولی نه به اندازه بار اول بار اول وحشتانک اینو رک بهتون بگم
ادامه تایپک بعد
مامان دخملی مامان دخملی ۱ ماهگی
آقا خیلی زیاد شد توضیحاتم از ریکاوری منو بردن که ببرن بخش تو راهرو همسرمو دیدم و خیالش از بابت من راحت شد
قسمت سخت بعدی این بود که با اون دردا تختم رو چسبوندن به یه تخت دیگه و گفتن خودمو بکشونم رو اون تخت
واقعا برام سخت بود
ساعت ۵ عصر دخترم بدنیا اومد و ساعت ۱۱ من تو بخش بودم گفتن دیگه میتونم سرمو تکون بدم و از ساعت ۴ میتونم مایعات بخورم
ولی من تا ساعت ۴ تکون نخوردم و بالش زیر سرم نذاشتم
دردا هم خب سخت بود ولی سه ساعت یه بار دوتا شیاف میزاشتم
وقتی تونستم مایعات بخورم دوتا نسکافه تو یه لیوان آبجوش مامانم قاطی کرد و داد بهم خوردم و تا میتونستم آبمیوه و آب کمپوت و این چیزا خوردم
بعدشم یه شربت و شیاف بیزاکودیل دادن بهم و گفتن پاشم راه برم
خیلی درد داشت و سخت ترین قسمت سزارین برام این راه رفتن بود ولی خب هرچی گذشت راه رفتن هم برام قابل تحمل شد
عصر اون روز مرخص شدیم و دردای خونه هم با شیاف قابل تحمل بود

برگردم عقب قطعا همین راهو بازم انتخاب میکنم و از انتخابم خیلی راضیم و اینکه اونقدری که فکر میکردم ترسناک و وحشتناک نبود
دیگه همین.
مامان سامیار 💙 مامان سامیار 💙 ۹ ماهگی
مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۶ ماهگی
سلام مامانا من دیروز درد داشتم زیر شکمم و کمرم یکم درد میکرد ساعت شیش صبح رفتم خونه مادرم تا ساعت ۱۰ درد کشیدم بعد رفتم بیمارستان اونجا معاینه شدم گفت سه سانت دهانه رحمت باز شده بستری شدم اینقدر درد کشیدم بعدش یه سیخ پلاستیکی زد کیسه آبم پاره شد بعد گفت هر موقع دردت زیاد شد بشین زور بزن تا سر بچه بیاد پایین منم همین کار رو میکردم اما فایده نداشت دو ساعت زور زدم تا بلاخره منو بردن اتاق زایمان اونجا برام برش دادن یه نفر محکم با دستاش رو شکمم رو با تمام زور فشار میداد تا سر بچه اومد بیرون بچه شروع کرد به گریه کردن بعد بچه رو بردن که تمیز کنن بعد از اون شکمم رو فشار میدادن تا جفت بیاد بیرون نزدیک به ۱۰ بار فقط شکمم رو فشار دادن چون جفتم تیکه تیکه شده بود هعی دست مینداختم در بیارن یه تیکه آخر جاموند گفتن همراه خونت میاد بیرون بعدش ۱ساعت فقط خانومه داشت بخیه ام میکرد تا ساعت ۶ رفتم بیرون بعد بخیه هم اومدن دیدن که جایی که بخیه زدن ورم کرده یه دارویی زدن بهم که جای بخیه هام می‌سوخت ولی بلاخره به هر سختی بود زایمان کردم اینم از جوجه من 🥺💖
مامان مهراد مامان مهراد روزهای ابتدایی تولد
مامان 💞نفس💞 مامان 💞نفس💞 ۱ ماهگی
دیگه تا 9ام کامل استراحت کردم که درد زایمان نگیره منو
روز 9ام ساعت 5صبح بیدار شدم کامل آرایش کردم فیلم گرفتم تا همدان دابسمش گرفتم خیلی استرس داشتم ساعت 9 رفتم توی زایشگاه دیگه سوندو سرم برام وصل کردن و بهم قرص دادن سوندم هیچ دردی نداشت هیچی یکم سوزش داشت فقط دیگه به من گفتن دکترت دیر میاد منم خوابم برد تا ساعت یک منو بردن اتاق عمل دکتر اومد آمپولو برام زد واقعا دردش مثل آمپولای دیگه بود فقط حواستون باشه اصلا سرتونو بعدش تکون ندید دیگه من داشتم با دکتره حرف میزدم میگفتم تروخدا تا بی حس نشدم شکممو نبرین من هنوز بی حس نشدم داشتم اینو میگفتم صدای گریه نفسم بلند شد اومدن گذاشتنش رو صورتم قشنگترین حس دنیا بود از عمل فقط اینکه تکون میخوردم متوجه شدم پمپ درد گرفتم و هیچ دردی نداشتم فقط 3بار اومدن شکممو فشار میدادن و پوشکمو عوض میکردن اون فشاری که میدادن یکم درد داشت تار4 صبح از تشنگی هلاک شدم بعضی موقع ها با قاشق آب میخوردم 4 صبح سوندو درآوردن و گفتن راه برو راه رفتنش اصلا اصلا سخت نبود فقط نیم ساعت حالت نشسته باشین نیم ساعت پاهاتونو از تخت آویزون کنین بعد کم کم با کمک دو نفر بلند شین راه برین اینجوری اصلا اذیت نمیشین دیگه صبح بهم گفتن تا دفع نداشته باشی مرخصت نمیکنیم نصف شربت معده رو خوردم و 2تا شیاف برام گذاشتن تا دفع داشتم ولی اومدم خونه تا یک هفته اسهال بودم اون اسهاله خیلی اذیتم کرد ولی خداروشکر دست دکترم خوب بود ناف دخترم 4روزگیش افتاد بخیه خودمن عفونت و اینا نکرد
مامان لپ تپلی مامان لپ تپلی ۱۰ ماهگی
سلام مامانا 😍😍
منم اومدم از تجربه ی زایمان سزارینم بگم‌
صبح که رفتم بیمارستان کارای قبل عملو انجام دادن و سوند وصل کردن
سوند وصل کردن برای من درد داشت چون خودمو سفت میکردم
بعدش بردنم اتاق عمل از استرس تمام پاهام می لرزید و سردم بود جوری که با سه تا پتو می لرزیدم بردنم رو تخت خودم بیهوشی رو انتخاب کردم چون از قبل کمر درد داشتم بیهوشی خیلی برای من خوب بود هیچ عوارض سردرد و اینا نداشتم ..بعد عملم تو ریکاوری ده دقیقه ای به هوش اومدم جای برش درد میکرد و سردم بود ولی اوردن تو بخش بهم امپول زدن و شیاف قابل تحمل شد پمپ دردم نداشتم
تازه نذاشتم شکممو فشار بدن🤣🤣ولی با دست جلوی خونریزیمو باز کرد
تا شب یه بار دیگه ام یه امپول مسکن زدن خیلی بهتر شدم
اولین راه رفتنم خیلی خوب بود قبل نسکافه و خرما خوردم بهم خیلی کمک کرد اومدن سوندو کشیدن و رفتم خودمو شستم تو سرویس و شروع کردم به راه رفتن ..هرسری که راه میرفتم لخته میومد و خیلی دردمو اروم میکرد..
از سزارینم خیلی راضی ام برگردم عقب باز انتخابم سزارینه 😬😬
امیدوارم همه بسلامتی زایمان کنید 😍🌹