شاید قشنگ ترین حرفی که شنیدم !
دوهفته پیش بود که مادرشوهرم گفت وقتی بیمارستان بودی بستری شدی
علیرضا با حال بد و گریه زنگ زد بهم بیام تهران فک کردم چیزیتون شده
گفته تو بیمارستانی زایمان کردی کارن تو دستگاه توام ای سی یو هیچکس هم پیشتون نیست
تا ۵شب شوهرم دم بیمارستان خوابیده حتی وقتی مادرشم کنارم بوده
عشق خیلی حس قشنگیه ...
مخصوصا دوطرفه باشه

اینم صبحانه من یه لیوان چای
دوقاشق مربا خوری عسل🧇🧇
دوتا گردو🌰🌰
یه کف دست نان لواش🫓
صبحتون بخیر🌏🥶☃️

تصویر
۳ پاسخ

بعضیا تو عشق اسطوره ان

وای عزیزم..باورم نمیشه..من همچین عشقی رو تو زندگیم تجربه نکردم🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹
شاید لایق نبودم نمیدونم
ولی مطمعنم عشق لیاقت میخواد 💚💚💚💚💚💚

حال كردم واقعا دمش گرم❤️😍

مقالات مرتبط

لیوان مخصوص کودک یا لیوان آموزشی
لیوان مخصوص کودک یا لیوان آموزشی
رفتار خودخواهانه کودکان
علت رفتار خودخواهانه کودکان و برخورد مناسب با آن
از چه سنی میتوان به کودک گردو داد
از چه سنی میتوان به کودک گردو داد؟
عارضه‌های نوزادان بستری در بخش NICU
عارضه‌های نوزادان بستری در بخش NICU

سوال های مرتبط

مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۱۶ ماهگی
سلام مامانا
میخوام باهاتون یکم دردودل کنم پسره من وقتی به دنیا اومد شش روز بستری بود بعد اومدیم خونه زردیش رفت بالا دوباره برگشتیم بیمارستان فرداش مرخص شد بعده دو روز دوباره زردیش رفت بالا دور زم بستری شد این همه بیمارستان بودیم مادرشوهرم یه بارم نیومد بچمو ببینه وقتی اومدیم خونه اومد بعد از اون که شهریور ماه بود زمستونه همون سال دخترم ویروس گرفت یه هفته تو کودکان بستری شد بازم نیومد اینم بگم دختره وسطه من تو کرونا عفونت ریه زد به قلبش یه طرفه قلبش بزرگ شده بود مشکله قلبی داشت یه سال دارو خورد فوت کرد منه خر وقتی مادرشوهرم تو بیمارستان بود پسره خودش نمی رفت من هر روز بچه ی مریضم میدادم به مامانم می رفتم ملاقاتش امروز فهمیدم دیشب بچه ی جاریم تب کرده بردن کودکان مادرشوهرم نصفه شبی اسنپ گرفته تنهایی رفته خیلی ناراحت شدم زنگ زدم گفتم چه طور واسه بچه ی اون میری واسه بچه ی من نمیای مگه بچه ها با هم فرق دارن؟
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان بردیا کوچولو🧿 مامان بردیا کوچولو🧿 ۱۴ ماهگی
توروخدا مواظب بچه هاتون خیلی باشید یک لحظه غفلت باعث یک عمر پشیمونی
بچه من امشب دوتا دونه قرص معده خورد البته زود رسیدم و بردمش بیمارستان معدشو شست و شو دادن بخیر گذشت ولی خب تجربه ای شد که حتی قرص تو ظرفش هم دم دست بردیا نباشه
تو کشو تو ظرف برداشته بود
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان پرنسس👑 مامان پرنسس👑 ۱ سالگی
#پارت یک
دیدم همه خاطره روز زایمانشونو تعریف کردند
گفتم منم بیام بنویسم جا نیوفتم🫠
ساعت۶صبح ۹فروردین با دل درد جزئی از خواب بیدار شدم
رفتم سرویس بهداشتی دیدم(گلاب ب صورتتون)اب زیادی ازم خارج شد با تیکه هایی قهوه ای توش
فهمیدم کیسه ابم پاره شده
رفتم بالاسر شوهرم و بیدارش کردم و بهش گفتم ک چیشده دیگه شوهرمم بیدار شد و زنگ زدیم اورژانس گفت باید سریع خودتونو برسونید ب بیمارستان
زنگ زدم مادرشوهرم گفت الان اماده میشم میام بالا
تا اون بیاد من رفتم حمام یه دوش سرپایی گرفتم و اماده شدم
وسایل بچه رو از قبل اماده کردم،خلاصه مادرشوهرم اومد بالا و من از زیر قران رد شدم و سه تایی رفتیم بیمارستان تو راه بیمارستان زنگ زدم به مامانم و بهش گفتم مامان نترسیا ولی من دارم میرم بیمارستان هر وقت تونستی بیا
وقتی ک رسیدیم بیمارستان گفتن باید یکم پیاده‌روی کنی و بعدش بیای لباس بگیری و بستری بشی
در اون حین به پرستارا گفتم زنگ زدم به دکترم که دکترم گفتن من مسافرتم نمی‌تونم بیام اما به همکارم میگم خیلی حواسش بهت باشه
من با همسرم مادر شوهرم رفتم تو حیاط بیمارستان پیاده‌روی بعد از نیم ساعت دوباره رفتم که معاینم کنن
ساعت ۱۰ بود که من آماده شدم و بستری شدم
اولین مامایی که اومد منو معاینه کرد گفت اوه اوه تو از این خوش زاهایی،تا یک ساعت دیگه زایمان می‌کنی و منم خوشحال گفتم خدایا شکرت
اونجا به ما یه اتاق دادن که مامانم اومد کنارم
مادر شوهرمم میومد پیشم و میرفت
اولش درد نداشتم اما کم کم نزدیکای ظهر دردام شروع شد جوری که صلاً نمی‌تونستم تحمل کنم تو اون لحظه مامانم دستامو می‌گرفت ،ماساژ می‌داد و بهم قوت قلب می‌داد 🥹♥️
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان رایان مامان رایان ۱۶ ماهگی
دوستان مادر سنو داد دکتر گفت اپندیسه الان بیمارستان بستری آزمایش نوشتن دکتر بیمارستان گفته سی تی اسکن انجام بدین من خیلی استرس دارم
مامان فندق مامان فندق ۱۵ ماهگی
مامانا میشه بیاین یه دلداریم بدین دخترم یه ویروس گرفته بود فقط و فقط سرفه الان طولانی شده دکتر اسپری دهانس داده گفته اگه خوب نشه باید بستری شه خیلی نگرانم ،اصلا نیممونه براش اسپری بزنیم شدیدا گریه میکنه با شوهرمم دعوا کردم که تو ویروسو اوردی خونه بچه رو مریض کردی ،چه خاکی بر سر بریزم خیلی یه هم ریختم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آرادوهدیه زهرا مامان آرادوهدیه زهرا ۱۵ ماهگی
میگم مامانا یه سوال تاجاییی که میدونم بچه رو دوبرابر وزنش استامینوفن بهش میدیم وقتی بزگ شدن مثل6سال یه قاشق غذاخور میشه همون 5سی سی میدادم دوماه پیش که پسرم 6سالشه تب کردم شب منم 5سی سی شربت استامینوفن دادم 6ساعتی بعدفرداش بردم بیمارستان گفت وزنش20کیلو هست باید 10سی سی بهش میدادی چرا؟؟؟؟
مامان کارن کوچولو مامان کارن کوچولو ۱۳ ماهگی
مامانا یه بازی الان با کارن زد به ذهنم گفتم بهتون بگم ….
چند تا بادکنک کوچیکو (من دوتا داشتم)توشون یکم اب بریزید بزارید تو لیوان یه بار مصرف،درگیر اون میشن که چه جوری درش بیارن چند دیقه ایی و باهاش سرگرمن😅
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان فسقلی مامان فسقلی ۱ سالگی
صبونه ی گل پسرم
دوقاشق مربا خوری آرد برنج
یه تیکه مربع شکل کره
یه خرمای پوست گرفته شده
نصف فنجون آب میریزیم تو قابلمه با حرارت کم
وقتی ب غلظت رسید یه تیکه موز هم در آخر اضافه میکنیم
نوش جون کوچولوهاتون
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان jojerangi مامان jojerangi ۱ سالگی
فقط خواستم بگم بچه هاتون پیش دکتر الهام بید آبادی نبرین خیلی دکتر مضخرف وپولکیه پسرم هیچیش نبود از تب و غذا نخوردن بی حال شده بود و تعادلشو کمی ازدست داده بود دکتره به ما گفت یه مریضی بدیه اسمشو گفت الان یادم نیست نوشته بودم که تو گوگل سرچ کردم اصلا درمان نداشت کلی آزمایش سنو ،اکو قلب،مایع نخا،سیتی اسکن ، ام‌آرآی از مغز گرفت همشون نرمال بود خداروشکر .رفتمم مطبش دوباره نوار مغز گرفت همش نرمال بود یازده روز بچه رو بیمارستان بستری نگهداشت بچم بد رگ بود تو بیمارستان سوراخ سوراخ شد کلی روحیش خراب شد دوبار بهم گفت آزمایش ۲۴ساعته ادرارم بده دوباره بیا مطبم
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان رادوین مامان رادوین ۱۳ ماهگی
سلام مامانا صبحتون بخیر
وای چه شب بدی رو پشت سر گذاشتم ، نصفه شب دست زدم رادوین داغ داغ بود ، بلندش کردم استامینوفن دادم بهش یه عالمه آورد بالا 😞😞
سریع با پدرش بردیمش بیمارستان ،ذبراش آمپول ضدتهوع زدن و نزدیک یکساعت و نیم دکتر گفت اینجا باشید تا تبش کنترل شه و بهم گفت فقط شیرش بده اون خیلی کمک میکنه به پایین اومدن تبش ، خداروشکر تبش از ۳۸.۷ اومد ۳۶.۶ دیگه الان رسیدیم خونه و رادوین خوابیده منم منتظرم شوهرم بره که بخوابم دارم.🥲
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان کارن🧒🏻🧿 مامان کارن🧒🏻🧿 ۱۵ ماهگی
سلاااام صبحتون بخیر
💟 صبحانه من و کارن کوچولو👩‍👦
تخم بلدرچین برای کارن
تخم مرغ برای خودم
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان محیا جونم💫 مامان محیا جونم💫 ۱ سالگی
دوستان یه چیزی میخوام بگم که بدجور منو تو فکر برد
دخترم خواب بود
یه ربع پیش با گریه از خواب بیدار شد هرچی کردم شیر نخورد...گریه کرد گریه کرد آخر سر پستونکشو گذاشتم دهنش و کنارش دراز کشیدم تا آخر خوابش برد
ولی وقتی گریه میکرد دیدم دندونای پایین که دوتاشونم تازه یه ماهه دراومده یدونه با فاصله اون جدیدا سرش از لثه کمی زده بیرون
همونی که تو عکس نوشته آسیای کوچک
سمت راستی دیده میشه و سمت چپی هم سفید شده خیلی
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان پسته جون مامان پسته جون ۱ سالگی
سلام مامانا یه ایده میانوعده دارم. من نمیدونستم چطور به پسرم ۴ مغز بدم چون فرنی دوست نداره و بیشتر چیزای جامد دوست داره که خودش برداره و تو دهنش بذاره.
نصف لیوان ارد رو تو تابه تفت دادم ۵۰ گرم کره اضافه کردم و یه کوچولو دیگه تفت دادم بعد خاموش کردم یکچهارم لیوان پودر قند و یکچهارم لیوان چهار مغز اسیاب شده ریختم و مخلوط کردم بعد توی ظرف مستطیل ریختم گذاشتم یخچال وقتی خودش رو گرفت مثل حبه قند برش دادم تو قالبای ریز سیلیکونی هم میشه ریخت من نداشتم.
کم شیرین و خوش طعمه پسرم خیلی دوست داره و میخوره. تو دست سفته و له نمیشه اما وقتی تو دهن میداره سریع اب میشه.
به جای ۴ مغز میشه فقط پسته یا گردو ریخت
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۵ ماهگی
اون شب من اومدم خونه تا خونه رو سرو سامون بدم برای بچه لباس پوشک وسایل ببرم مامانم پیش بچه موند۵ صبح رفتم بیمارستان تا قبلش مدام با مامانم درارتباط بودم صبح خیلی زود هوا تاریک بود رفتم بیمارستان بچمو دیدم بی‌حال خوابیده اون سرم لعنتی وصل به دستای کوچولوش باورتون میشه با بغض دارم می‌نویسم همه اینارو ، ساعت ۷ صبح شد پرستارا اومدن به نوبت همه رو چک میکردن برای هم توضیح میدادن من هرچی می‌پرسیدم که چرا تشنج کرد هیچ جواب قطعی به من نمیدادن همون روز اکو بردیم تو بیمارستان گفتن سوراخ کوچکی داره تو قلبش ام آر ای گرفتن آخ خدا آخه بچه ی دوماهه رو چه به ام آر ای من چطور این همه صحنه ی بد وتلخ ودیدم و محکم موندم صبور تر شدم چطور قوی شدم اون ۸ روزی که پسرم بستری بود من همش تو رفت آمد بودم مامانم مدام پیش بچه میموند من تو رفت و آمد بودم یه پام خونه یه پام بیمارستان ادامه دارد
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان ماهان مامان ماهان ۱۷ ماهگی
مامانا یه راهنمایی من داره میره تو سه سال که ازدواج کردم پسرم خیلی دوستم داشت زیاد بهم اهمیت میداد یه لحظه هم بدون من جایی نمی‌رفت بعد که حامله شدم زایمان کردم شوهرم ازم فاصله گرفته فقط برا نزدیکی میات طرفم حسرت یه بغل کردن به دلم گذاشته شبا که میخوابیم تا میرم بغلش خودشو ازم دور میگیره دستشو میگیرم با یه بهونه ای میکشه خیلی حس تنهایی دارم دلم شونه مردانه همسرم میخواست که ازم فاصله گرفته نمیدونم چرا اینجوری شده
مشاهده ۶ پاسخ دیگر