۶ پاسخ

پ بقیه داستان کجاست😂

سزارین شدی مگه؟ میگی شوهرم گذاشتم روی تخت

مگه نباید حرف بزنیم 😐😂

من هم بی حس بودم هم بیهوش بیهوشی که از سرم رفت چشام و باز کردم یسره حرف زدم بعدش اومدم خونه سردرد داشتم در حال ترکیدن بود سرم دخترمم پیشم نبود گریه اینا میکردم بدتر میشد

ایشالا تنت سالم باشه عزیز دلم 😍

من هم اصلا مراعات نکردم ک حرف نزنم😂😂😂گوشیمم همش دستم بود

سوال های مرتبط

مامان مهبد مامان مهبد ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین بیمارستان بهبود
پارت ۱
بنده و پسری در شکم ساعت ۱۲ شب نهم بهمن با برگه بستری رفتیم بیمارستان بستری شدیم
اولش که لباس دادن و nst گرفتن و همه چی رو ثبت کردن یه سرمم وصل کردن بعد سوار بر ویلچر راهی بخش زایمان شدیم تا صبح هر دو ساعت یه بار nst میگرفتن و فشار چک میکردن
من اتاق خصوصی رزرو کرده بودم ولی قرار بود فردا که خالی شد بهمون تحویل بدن واسه همین شب قبل عمل رفتم بخش معمولی
تخت بغلی من یه خانومه بود که به خاطر فشار بالا بستری بود صبح قبل من اومدن بردنش موقع سوند گذاشتن انقدر جیغ ویغ کرد که من یه دور اونجا سکته کردم بعدم که آوردنش همش ناله میکرد گریه میکرد جیغ میزد دیگه اصلا رنگ و روی من پرید مامانم و مادرشوهرمم رفتن با پرستارا دعوا که چرا اینو اوردین نشونش دادین دختر ما میترسه
تو همون حین که تنها بودم یه خانوم پرستاره اومد پرده رو کشید تا من بفهمم چیکار داره گفت سوندت وصل کردم پاشو بریم
خلاصه که اصلا نفهمیدم و غول مرحله سوند رد کردم
مامان ایلیا💜 مامان ایلیا💜 ۲ ماهگی
زیر عمل فقط داشتم خدارو صدا میزدم و گریه میکردم دکتر گفت چرا گریه میکنی؟مگه صدای گریه اشو نمیشنوی؟حالش خوبه داره گریه میکنه دیگه گفتم سالمه؟گفت آره چرا نباشه فقط کوچولوعه🥹پسر من با وزن ۹۵۰ گرم بدنیا اومد اندازه عروسکه🥹بچه رو بردن ان آی سیو منم بردن ریکاوری و کم کم بی حسیم رفت و دردام شروع شد ولی من فقط واسه بچم گریه میکردم چی از زایمانم تصور کرده بودم و چی گذرونده بودم....زمین تا آسمون با هم فرق داشتن ولی بازم شکر..یکساعت رو ریکاوری بودم و بعد منو آوردن کنار یه تخت دیگه که ببرنم بخش و بهم گفتن خودتو بکش رو تخت!!!بلندم نکردن بهم گفتن خودتو بکش رو تخت!!! و من مردم تا اینکارو کردم یکساعت از عملت گذشته تقریبا بی حسیت رفته و باید همچین کاری بکنی!!با اون تخت آوردنم بخش و بردنم تو اتاق و دوباره کنار تخت گفت خودتو بکش رو تخت!اصلا به همراهام زنگ نزده بودن که من اومدم بخش و بیان کمکم کنن یا حتی خودشون همچین کاری بکنن..و من بخاطر بچم تحمل کردم چون اونجا برای بچه های نارس بهتر از جاهای دیگه بود🙂نیم ساعت گذشته بود و تازه به خواهرم اطلاع دادن من اومدم بخش و من زار زار از دوری بچم گریه میکردم چون نمیدونستم حالش چطوره چون ندیده بودمش(ادامه تاپیک بعد)
مامان دخملی مامان دخملی ۳ ماهگی
آقا خیلی زیاد شد توضیحاتم از ریکاوری منو بردن که ببرن بخش تو راهرو همسرمو دیدم و خیالش از بابت من راحت شد
قسمت سخت بعدی این بود که با اون دردا تختم رو چسبوندن به یه تخت دیگه و گفتن خودمو بکشونم رو اون تخت
واقعا برام سخت بود
ساعت ۵ عصر دخترم بدنیا اومد و ساعت ۱۱ من تو بخش بودم گفتن دیگه میتونم سرمو تکون بدم و از ساعت ۴ میتونم مایعات بخورم
ولی من تا ساعت ۴ تکون نخوردم و بالش زیر سرم نذاشتم
دردا هم خب سخت بود ولی سه ساعت یه بار دوتا شیاف میزاشتم
وقتی تونستم مایعات بخورم دوتا نسکافه تو یه لیوان آبجوش مامانم قاطی کرد و داد بهم خوردم و تا میتونستم آبمیوه و آب کمپوت و این چیزا خوردم
بعدشم یه شربت و شیاف بیزاکودیل دادن بهم و گفتن پاشم راه برم
خیلی درد داشت و سخت ترین قسمت سزارین برام این راه رفتن بود ولی خب هرچی گذشت راه رفتن هم برام قابل تحمل شد
عصر اون روز مرخص شدیم و دردای خونه هم با شیاف قابل تحمل بود

برگردم عقب قطعا همین راهو بازم انتخاب میکنم و از انتخابم خیلی راضیم و اینکه اونقدری که فکر میکردم ترسناک و وحشتناک نبود
دیگه همین.
مامان حورا سادات مامان حورا سادات ۱ ماهگی
پارت‌اخر

صدای مامان و شوهرم و ک شنیدم خیالم راحت شد
دستامو گرفتن و فقط میگفتم پیشم باشین🥺😭
بچمو ندیده بودم دلم پر میزد روی ماهشو ببینم
مامانم عکسشو نشون داد گفت ببین چه فرشته ایه🥹😍خلاصه که من یکم هوش و هواسم سرجاش اومد و بچمو اوردن🥲بهترین صحنه زندگیم بود😭🩷👼🏻همه دردا برام قابل تحمل میشد با دیدنش
دیگه اوردنش شیرش دادم یکم و بعدم چون اتاق خصوصی گرفته بودیم مامانم و بابا و شوهرم بودن پیشم.برای فشار رحم یبار تو ریکاوری فشار دادن که یه چیزایی فهمیدم یه بارم تو بخش که خیلی دردم اومد و ناله کردم، میگفت یا خودت زور بزن یا فشار میدم😭در حد دو دقیقه بود ولی خب درد داشت
دیگه با اینکه بیهوش بودم گفتن تا۸صبح چیزی نخور
دخترم ۱۱و ده دقیقه شب دنیا اومده بود🥰
برام اومدن شیاف گذاشتن و پمپ درد یادمون رفته بود قبل عمل بخوایم اما خب دردم با شیاف قابل کنترل بود.
دیگه ساعت۷ونیم صبح من نسکافه و کاپوچینو خوردم بعد چای شیرین و خرما و دیگه کمپوت گلابی بستن به شکمم که کار بده😂
ساعت۱۲ ظهر هم بود که اومدن سوند و کندن و شیاف گذاشتن تا بتونم راه برم
بچم تا ظهر مدفوع کرده بود ولی من اون روز هرچی خوردم شکمم کار نداد.شیافم گذاشتن ولی خب اخرشب شکمم کار داد و راحت شدم
خونریزی هم روز اول خیلیییی زیاد بود و باید مدام عوض میکردم خودمو الان کمتره در حد پریودیم..
خلاصه که همه چی خوب بود بیمارستانمم موسی ابن جعفر که راضی بودم اتاق خصوصی هم رسیدگیش خوب بود..دیگه سعی کردم همه چی و بگم.. هزینه سزارینم با بیمه تامین اجتماعی شد۱۳ تومن،اتاق خصوصی هم۳ تومن..
شما سوالی چیزی دارین بپرسین🥰🩷
مامان ماهورا مامان ماهورا ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳
داخله ریکاوری سر بودم یبار دیگه ماساژ شکمی دادن اصلا متوجه نشدم. دیگه بردنم تحویل بدن دیدم شوهرم مامانم مادرشوهرم پشت در اتاق عمل هستن.وای شوهرم هی نگاه من میکرد میگفت دیدی چقد راحت بود 😀دخترمم باخودم اوردن دیگه بردنم بخش دیگه شوهرم نذاشتن بیاد هی زنگ میزد میگفت عکسشو واسم بفرس.بی حس بودم تا چند ساعت هی گفتن تکون نخور با تلفن صحبت نکن.ولی من زیاد رعایت نکردم خداروشکر تا الانم مشگلی نداشتم.سه ساعت بعدش یه کمی زیر دلم درد میکرد ولی پاهام بی حس بود واسم مامانم دوشیاف گذاشت اوکی شدم.ساعت ۳ربع عمل کردم.فکر کنم نزدیکای ۵بود اومدم بخش.بهم گفتن تا ۵ صبح نه چیزی بخور نه پاشو.من طاقت نیاوردم ساعت ۳ نصف شب یه لیوان چای و ۷تا خرما خوردم خرما با هسته گرد گفتن خیلی خوبه.بعدم ساعت ۶ صبح اومدن سوند رو جدا کردن که اصلا درد نداشت. بعد پاشدم راه برم فقط اینجاس سخت بود وای پاشدم سرپا با کمک مامانم.نمیتونستم نفس بکشم حس میکردم شکمم خالی خالی شده
اینجاش خدایش بد بود تنها دردی که کشیدم زیاد بود همین بود که اولین بار سرپاشدم.دیگه رفتم سالن رو گشتم کمک مامانم.اومدم نشستم لباسهامو عوض کردم دیگه بعدش خودم تنهامیرفتم دور میزدم عفط اون لحظه که از تخت میومدم پایین یه کمی درد داشتم دیگه خودم شیاف میزاشتم و لباس زیرمو عوض میکردم.کارهامو خودم کردم.ولی مامانم میترسید هی پیشم بود میگفت نیفتی داخله بخش سینه ام هم‌میگرفت ولی خوب شیر نداشتم شیر خشک بهش میدادم.که بیمارستان متوجه شد اومد شیشه شیر رو ازمامانم گرفت گفت این باعث میشه دیگه سینه مادر رو نگیره گفت با سر سرنگ بهش شیر بدید.ساعت ۳ بعدازظهر ترخیص شدم.اومدم خونه مامانم .اینم تجربه سزارین من.
مامان ماهلین مامان ماهلین ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت سوم :
دیگه من بدبخت رو اورژزنسی بدون رضایت بردن اتاق عمل دکترم هم اومده بود و بعد من رو گذاشتن رو تخت جراحی و دکتر بیهوشی اومد گفت بشین شونه هات رو شل کن نفس عمیق بکش ، حس کردم چند با سوزن خورد رو فقرات کمرم درد اش کم بود بعد خوابیدم و بعد چند دقیقه پاهام کامل بی حس شد و بعد دیگه عمل شدم و نی نی اومد و بهم نشون دادن و ساعت ۵.۱۰ دقیقه رفتم اتاق عمل ۵.۲۰ دقیقه بچه به دنیا اومد و نزدیک ۶ اومدم بیرون چون دوختن شکم ام و برداشتن نخ سرکلاژ طول کشید. دیگه بعد اون هم رفتم تو ریکاورب بعدش با نی نی رفتیم بیرون سمت آسانسور که بریم بخش شوهرم اومد و رفتیم بخش . یه خانم تو بخش میومد شکم ام رو فشار میداد که ببینه میزان خونریزیم چقدر هستش . حتما یه همراه خانم داشته باشین . دیگه اومدن و به همراه ام یاد دادن چجوری بچرو بزاره کنارم و شیر بده و بچرو پوشک کنه و آروغ بگیره و کلی میومدن باهام صحبت میکردن هم پزشک اطفال هم روانپزشک و مشاور هم ماما و دکتر بخش و ....تخت کناریم که طبیعی بود راحت به کاراش میرسید و بچه اش رو بغل میکرد و مینشست ولی من کاملا انگار فلج از هر کاری بودم بهم سوند وصل بود و صاف خوابیده بودم تا اینکه یکم بهتر شدم و چالش بعدی مدفوع کردن بود که کلس طول کشید و پدرم درومد چون تا مدفوع نمیکردی نمیزاشتن غذا بخوری منم که کلی گرسنه ام بود . فقط کمپوت انجیر و گلابی میخوردم. یک هم میومد مجور میکرد راه برم واقعا راه رفتن کمک میکرد که زودتر روده ام حرکت کنه . این هم تجربه زایمان ام . الان هم نصفه شبی نی نی تو بغلم داره شیر میخوره شیر دهی هم چالش بعدی 🤣ایشالا همه به سلامتی نی نی شون رو بغل بگیرن
مامان رادمهر👼 مامان رادمهر👼 ۲ ماهگی
(زایمان سزارین )پارت دو‌

خلاصه بگم بقیشو که من سزارین به روش بی حسی از کمر شدم (اسپاینال )و ۸صبح رفتم اتاق عمل و ۲۰دقیقه بعدش صدای گریه بچمو شنیدم و روشو دیدم یه حسی خیلی قشنگی داشتم و فقط از هیجان اشک میریختم صورت بچمو گذاشتن رو صورتم و فیلمبردارم داشتم که از لحظه ای که با همسرم خدافظی کردم و وارد اتاق عمل شدم و رادمهر بدنیا اومد این لحظات رو ثبت کرد 😍بعدم رفتم یکساعتی ریکاوری بودم وبچمو تو ریکاوری دادن شیرش بدم و آوردنم تو بخش و بعد ۸ ساعت شروع کردم مصرف مایعات و نسکافه و چایی خوردم
اولین راه رفتنم خیلی خیلی درد داشتم و از حال رفتم و بهم مسکن میزدن و شیاف میزاشتن خیلی دردام زیاد بود
و من سرمو تکون دادم و‌بعدش سردرد وحشتناکی شدم که هنوز‌خوب نشدم و‌پشت گردنم و سرم گرفتگی دارم.شما حواستون باشه که اصلا سرتونو‌تکون ندین که بعدش سردرد میشین و خیلی درد زیادیه
صبح روز‌بعدش دکترم اومد منو دید وپانسمانم عوض کردن ومرخص شدم
دکترمم خانم انسیه ریخته گران بود که فوق العاده ازش راضی بودم و کلی پیگیری میکرد و‌بهم روحیه میداد و به موقع اتاق عمل حاضر بود و بخیه های شکمم خیلی ظریف و‌عالی زده
بیمارستان خصوصی مادر بودم‌ که خیلی راضی بودم از کیفیت برخورد پرسنل و غذا و نظافت و تمیزی و رسیدگی که این چیزا برام‌مهم بودن و راضی بودم از انتخابم👍
سوالی داشتین بپرسین جوابتونو میدم 🌹
تمام ✅