خیلی وقته رهام شب و روزش یکی شده و خواب راحت نداره
واقعا خیلی خسته شدم
گریه های الکی میکنه میگه حتما بغلم کن راه ببر
واقعا تمام بدنم درد میکنه
دو شبه ک میذارم بین منو شوهرم میخوابه از الان داره بینمون فاصله میندازه🫠 البته از وقتی حامله شدم فاصله بینمون افتادا ولی نه اینقد😬
خداروشکر ساعت ۴ صبح تا ۹ صبح میگیره میخوابه🥲
ولی باز من دارم از بی خوابی منفجر میشم
از طرفی هم چن وقته بویاییم شده مث دوران بارداری
گاهی حالت تهوع دارم
سر درد...
ی هفته بیشتره ک ترشح آبکی و ژله ایی
دیشبم زیر شکمم بدجوری درد میکرد
خیلی استرس گرفتم
شوهرم میگه ی درصد اگه حامله باشی باید بچه رو بندازی
من اصلا ب این کار راضی نیستم میدونم اگه این کارو کنم تا آخرررر عمررررم عذاب وجدان ولم نمیکنه
ی طرفی هم شوهرم حق داره با این اوضاع گرونی اصن بچه دوم نمیشه فک کرد
دلم نمیخواد بچه هام کمبودیو تو زندگیشون حس کنن
واقعا تو دوراهی بزرگی گیر کردم
دیشب با شوهرم بحثم شد
خب اگه ی درصد بچه هم باشه خدا خواسته با این کارمون کفر میکنیم
ب شوهرم گفتم اگه حامله باشم پسرمو ورمیدارم میرم خونه بابام😒
والا عشقو حالتو کردی الان میگی نمیخوام🤨🥲

۷ پاسخ

ببخشید این حرفو میزنم یکی شرایط شو داره بودجه داره بچه دوم و سوم و...میاره الان با این شرایط نمیشه بنده خدا باید برسونه اول شرایط زندگی خودتو بسنج دو دو تا کن بعدش الان تو این دوره با بیست میلیون نمیشه خرج چهار نفر نمیشه الان پسرت بچه تره خرجش کمتره بزرگتر بشه خرجش صد برابر میشه بچه رفاه آرامش میخواد

از نظر من تو دوره ای داریم زندگی میکنیم که باید بچه تو رفاه باش اگه واقعا شرایطش نیست الکی یکی به این دنیا اضافه نشه که ندونیم آیندش چی میشه ازقبل متولد شدن بچه باید رفاه امنیت یه بچه فراهم بشه

منم علائم داشتم ازمایش دادم منفی بود دکتر میگف مادرا بعد بارداری علائم پریودیشون چون شبیه بارداریه تند تند بیبی چک میگیرن ازمایش میدن ولی فقط ۱۰ درصد دچار بارداری ناخواسته میشن

یکم زعفرون بخور ببین چی میشه شاید عفونت داشته باشی

حالا قبل اینکه بحث میکردی اول مطمئن میشدی شاید حامله نباشی

چرا بیبی چک نمیزنی خودتو راحت کنی
پسر منم چند روزه اینطوری میکنه
خوابش میاد بعد میاد پام می‌گیره نق میزنه که یعنی منو بخوابون بعد نمیخوابه
امروز صبح بیدار شدم کلی گریه کردم
تو دلم گفتم شاید من اصلا آمادگی مادر شدن نداشتم
دیدی تو تاپیک آخرم مامان دخملی چی گفت
واقعا حسوذیم شد
یکی از آشناهای ما هم همینجوریه بچش یا خوابه یا ساکت
بخدا من یا خونه مامانم یا مادرشوهرم اونا فذا درست میکنن، من فقط کارای بچه و غذاشو میدم ولی پدرم دراومده، هیچ بچه ای مثل پسر من نق نقو نیست
خواب هم نداره، از اول هم نداشت
آخرین باری که با شوهرم حرف زده باشم یادم نمیاد

مگه عقب انداختی؟؟ اگه انقد سخت میگه نمیخوام چرا روش مطمئن ندارین خب

سوال های مرتبط

مامان رهــــــــــام مامان رهــــــــــام ۹ ماهگی
دیشب مادرشوهرم ی تیکه نون بربری داد دست پسرم( منم گاهی بهش نون میدم ولی تا وقتی دستشه کنارش هستم ک اذیت نشه) رهام هم ی تیکه رو قورت داد تو گلوش مونده بود هی عوق میزد نه میرفت پایین نه بالا میومد نون رو از دستش گرفتم مادرشوهرم برگشت گفت ب بچه هیچی نمیدی جون نگرفته
پسر من این سن تپل تر بود فلانی بچش کوچیک تره تپله و فلانه ووووو😒

بعد چن دیقه اون تیکه رو با ی عالمه شیر بالا اورد
والا رهام ۸ ماهشه ۹ کیلوعه کمه این؟؟؟!!!!! 😒
والا من هربار ک بغلش میکنم تمام بدنم درد میگیره😬
خوبی هاشو نمیبینه ک
پسرم تو ۳ و نیم ماهگی تونست غلت بزنه ۵ ماهگی تونست چهار دست و پا بره
۶ ماهگی بدون کمک نشست
۶ونیم ماهگی بلند میشد
۷ ماهگی با کمک مبل و چیزی پا میشه و راه میره
اینا رو نمیبینه فقط گیر داده ب وزنش ک اونم از نظر همه خوبه از نظر اون کمه
خسته شدم هی ایراد میگیره هی دخالت میکنه
ب شوهرم دیشب گفتم ب مادرش بگه هی دخالت نکنه شوهرم میگه از دوس داشتنه ک اینجوری میگه
از دوس داشتن ایراد میگیرن!؟؟؟؟؟؟!!!!!! 😒

این عکس هم من رفتم آشپزخونه دیدم رهام دنبالم اومده رفته زیر میز نهار خوری فضولی میکنه😅
مامان فندوقم ❤️ مامان فندوقم ❤️ ۷ ماهگی
#مادر شوهر 🫠

سلام من خواهر شورم تازه زایمان کرده طبیعی بچشم دختره
من دخترم شیش ماهشه وقتی حالمه شدم مادر شوهرم اجبار کرد ب خواهر شورم ک باید حامله شی اونم حامله شد وقتی من زایمان کردم اصلا نیومد خونم با اینکه خونشون بغل خونمون میگفت خونتون گرمه من ویار دارم مادر شوهرم همش پیشش بود ب من سر نمیزد‌ میگفت سزارین خوبه چیزی نیس طبیعی سخته از،پایین بخیه میخوره آدم نمیتونه بشینه من هیچی نمیگفتم فقط گریه میکردم یواشکی
بعد زایمان کرد طبیعی بخیه م نخورد ظرف ده دیقه بچش ب دنیا اومد
بعد الان هی الکی ب من میگه درد سرگیجه داره و این حرفا
برا من مهم نیس ولی جوری برخورد میکنه ک انگار من چشمم بهشون میدونم الکی میگه یا میگه بچش شب تا صبح گریه
تخم مرغ شکستیم رو تو شکست
من دخترم بد اخلاق هس ولی همیناشم شیرینه ک چشمم نگیره بهش بگم بچش آرومه
ولی خیلی ناراحت میشم اینجوری برخورد میکنن من اصلا سوال نمی‌پرسم ک چی شد جی نشد
ولی دلم خیلی میشکنه فقط میگم واسه خدا گذاشتمتون
ولی خدا هم اونارو بیشتر دوست داره