۳ پاسخ

علوي بودي؟
مباركت باشه زير سايه پدر مادر بزرگ شه

منم حس کردم زایمانت راحت بود انشالله بسلامتی کوچولوت رو بزرگ کنی❤🥰عزیزم

خیلی هم عالی فقط یه النگوهای چسب زدن برات گیر نداد بیمارستان؟

سوال های مرتبط

مامان عدس کوچولو مامان عدس کوچولو ۱۰ ماهگی
تجربه زایمان
خیلی دیر شد ولی واقعا حوصله نداشتم تایپ کنم 😂😂😑
1 اسفند ساعت 17:4۵ مامانم اومد خونمون نشسته بودیم که یهو احساس کردم ی چی تو دلم صدا داد یعد خیس شدم و فهمیدم کیسه ابمه مامانم رفت خونش اماده شد منم اماده شدم و زنگ زدم اژانس و رفتم بیمارستان از زایمان طبیعی میترسیدم و تا لحظه اخر میخاستم برم سز که دیگه نشد 37 هفته و یک روز بودم و خلاصه بستریم کردن و امپول فشار بهم زدن دردام از ساعت هفت شروع شد و هی میگرفت ول میکرد تا اینکه ساعت ده به بعد شدید شد و بردنم برا زایمان
از زایمانم اصلا راضی نبودم و اگه قرار باشه بازم زایمان کنم حتما میرم سزارین کلی بخیه خوردم و اونم بدون بی حسی فقط بخیه میزدن پدرم در اومد سر بخیه زدن اونجایی هم که برش دادن خیلی درد کشیدم جیغم رفت هوا 😂 امیدوارم دیگه طبیعی نرم هیچ وقت بخیه هامم خیلی اذیتم میکرد حتی نمیتونسم بشینم به بچه شیر بدم تا پنج شش روز از ده روز به بعد یکم بهتر شدم
خب اینم از زایمان من در کل خداروشکر پسرم صحیح و سالم بدنیا اومد و منم تونستم از پسش بر بیام ایشالله همه اونایی که زایمان نکردن زایمان راحتی داشته باشن😍❤️‍🔥✌
مامان هلنا مامان هلنا ۳ ماهگی
پارت اخر

و من محو بچه ای بودم که از جنس و خون من بود
گفتن زور بده جفت بدنیا بیاد گفتم زورم تموم شده نمیتونم گفتن زور بده الان وقت شوخی نیست ی چند تایی زور دادم که جفت بدنیا اومد بهم بیحسی زدن و شروع کردن به بخیه زدن داخلی هارو که اصلا نفیهمدم بیرونی هام نمیدونم کجاش بود گفت به اونجا دست بزنی صداش میره بالا که بنده کرمامم فعال شد و گفتم اخ یواش تر چخبره با اینکه اصلا چیزی حس نکردم بعد بخیه زدن گفتن جوری دوختیمت که با اولین رابطه شوهرت بگه دمشون گرم 😑😂چ چیز تنگی درست کردن (ک واقعانم آونجوری بود از قبلشم تنگ تر شده بود با اولین رابطه )تا ساعت یک چهل دقیه بخیه ها تموم شد رفتن ساعت دو بود یکی اومد شکممو فشار بده خیلی بد بود از زایمان بدتر بود با هر فشار اون من دستشو فشار میدادم که گفت نکن گفتم خب درد داره ولم کرد رفت گفتن میتونی به همراهت بگی بیاد داخل ماماهمراه که داشت میرفت به گفتم به همراهم بگه بیاد داخل همراهم اومد داخل تا ساعت چهار تو بلوک زایمان بودیم ساعت چهار فرستادنم بخش ساعت چهار نیم دخترمو اوردن من دیگه تا صبح نخوابیدم صبح ساعت هشت بود اومدن بخیه هامو چک کردن و شکممو معاینه کردن گفتن ساعت شیش مرخصی من که فضای بیمارستان سنگین بود برام گفتم نمیمونم ساعت دونیم اومدم خونه

اینم از تجربه زایمان طبیعی من سوالی داشتید بپرسید جواب میدم
و اینم بگم من در طول بارداری هر روز پیاده روی میکردم و ورزش میکردم مسافرت میرفتم که خیلیی تاثیر داشت تو زایمانم