۷ پاسخ

اشکال نداره خواهر گذشت ولی آدم یادش میمونه منم تااینجا بااین دخمل خیلی اذیت شدم فقط مامانم بود ک ۲۴ساعته حواسش بهم بود ک حالم بد نشه تموم دکتر سونو آزمایش همه چیزم با مامانم بود چ اشکایی ک من تو این بارداری نریختم

☹️☹️☹️من تنها مشکلم دندون درد هست وگرنه هر دو خانواده باهام خوبن.کاش این درد وجود نداشت دیگه تحمل ندارم

انشاءالله خدا نگهدار خانواده خود آدم باشه خانواده شوهر واقعا به فکر ادم نیستن حتی یبار منو با این شکم بیرون کردن از خونشون گفتن چرا همه کارهارو انجام نمیدی منم خیلی دلم شکسته چیکار میشه کرد

منم دقیقا عین تو شوهرم هم عین خیالش نبود دلم می خواست یه بار یه دلسوزی کوچیک ازش میدیم...خانوادشم مخصوصا مادرش ماهی یه ردز نی اومد گوشمون رو نی برید می رفت با اینکه یک بارداری سخت و ور ریسکی تا الان داشتم...ولی مادرم خواهرم پدرم برا سنگ تموم گذاشتن خدا هیجکس رو بی کس نکنه ان شالله همیشه سایه عزیزامون رو سرمون باشه

ان شاالله بسلامتی زایمان کنیم گلم ،من بچه اولم دختره این دومیم دخترشد سر این از هرکسی بخوای حرف شنیدم انگار تقصیر منه خیلی دلم شکسته و گریه کردم تمام ازمایش و سونو هارو تکی رفتم شوهرمم نبود چهار ماه ترکیه کار داشت الانم فردا زایمانه باید بره ابیاری زمین باباش ،مادرم مریضه و راهش دوره خودش نمیتونه کمکم کنه خواهرمم هنوز سنش کمه ۱۳ سالشه کاری ازش برنمیاد الانم فصل امتحاناتشه بچم میره پیش دبستانی ،تازه اومدم خونه جدید کابینت و پرده ام تازه اومد باید تمیز کنم و بچنم انقدر کار دارم نشستم وسط سالن بین شلوغی نمیدونم از کجا شروع کنم

انشالله سلامتی زایمان کنی

انشالله بسلامتی

سوال های مرتبط

مامان کارن و ماهلین مامان کارن و ماهلین ۴ ماهگی
یادمه 17 اردیبهشت فهمیدم باردارم ذوق مرگ شدم هفته ها می گذشت ویارام شروع شده بود 3 ماه من هر روز حالت تهوع داشتم هرچی می خوردم بالا می آوردم مثلا هفته 8 بودم میگفتم 2 روز دیگه مونده برم هفته 9 هر هفته که میگذشت واسه شوهرم تعریف میکردم الان ناخون هاشون داره تشکیل میشه انتظار میکشیدم یک هفته مه میگذشت ذوق میکردم با خودم میگفتم وایی کی برسم هفته 20 کی بشم 25 هفته خلاصه که خیلی دوران سختی بود مخصوصا دوقلو ام بودن سخت هم میشد پر چالش تر بود گریه داشت خنده داشت درد زیاد داشت
خداروشکر الان هفته 36 هستم با کلی سختی خودمو رسوندم بلاخره با سن 22 سالگی و اولین بچه بدون هیچ تجربه ای اونم دوقلو واقعا شاهکار کردم دووم آوردم
توی تاپیک ها می خوندم مامانا زایمان کردن با خودم میگفتم یعنی منم 9 ماه میشم چقدر واسه وزن هاشون استرس داشتم
خداروشکر واقعا به اینجا رسیدم 11 روز دیگه به امید خدا نینی هامو بغل میگیرم واقعا سخت بود ولی می ارزید
از ته دلم دعا میکنم همه مامانایی مه باردارن به سلامتی بگذرونن و نینی هاشونو بغل بگیرن 😍
مامان مهوا🩷 مامان مهوا🩷 ۲ ماهگی
ادامه پارت قبل
برده بودن تو بخش بچه رو ولی تا من برم بیرون یه ساعت طول کشیده بود بعدش دیگه همراهام اومدن پیشم بابام و شوهرم و مامانم و خونواده شوهرم همشون اومدن تو
شوهرمو تا ساعت ۲ گزاشتن بمونه کنارم بعدش بیرونش کردن وقتی شکممو فشار میدادن داشتم میمیردم از درد ولی داروها خیلی کمکم میکردن روز بعدشم همش شوهرم و مامانم پیشم بودن اجازه میدادن که بیان تو کنارم
بیمارستان اکباتان همدان زایمان کردم و هزینه بیمارستانم شد ۷ میلیون و ۶۰۰
ولی خیلی راضی بودم از هر لحاظی که بگین هم دکتراش هم پرستاراش و کارکناش کلا خیلی خوش برخورد بودن
میگن اکباتان دولتیه حتی من چند بار پرسیدم گفتن با بیمه روستایی رایگانه ولی نزدیک ۸ تومن هزینه اش شد فقط بیمه ۳۵۰ تومن کم کرد از هزینه اش
برا همه باردارا هم دعا کردم انشالله همتون به خوبی زایمان کنید و بچتونو صحیح و سلامت بغل بگیرین
خداروشکر بچم هیچ مشکلی نداشت و فقط استرسش موند برا من شبا وقتی میخوابم به خاطر اون استرس از خواب میپرم
مامان شاهزاده کوچولو مامان شاهزاده کوچولو ۴ ماهگی
خب خانم ها تجربه زایمانم سزارین

من از ۲۷ هفته استراحت مطلق بودم تا ۳۱ هفته گفتن دیگه نمیخواد خوب شدی از ۳۴ هفته هم شروع کردم ورزش کردن و پیاده روی روزی نیم ساعت تا اینکه ۳۵ هفته شدم صبح روز چهارشنبه بود از خواب بیدار شدم چشام پف کرده بودن رفتم بهداشت فشارم رو گرفتن ۱۴ بود بعد عصری رفتم برا دکترم بهم آزمایش نوشت انجام دادم نشونش دادم رفتم گفت که بستری نامه بستری رو دادن زودی اعزام شدم بیمارستان و من کلی اشک و غصه میخوردم تو زایشگاه بودم هر کاری کردن فشارم کنترل نشد شدم ۳۵ هفته و ۱ روز ختم بارداری دادن ساعت ۴ عصر بود که بهم گفتن از این به بعد چیزی نخور و به شوهرت زنگ بزن بیاد منم با کلی گریه که نکنه بچم بره دستگاه رفتم اتاق عمل خلاصه رفتم اتاق عمل و سوند وصل کردن زیاد درد نداشت بعد آمپول بی حسی رو زدن و شروع کردن به عمل کردن وسط عمل یهویی فشارم‌۱۶ شد زودی اکسیژن وصل کردن و صدای گریه بچه رو شنیدم تو ریکاوری ۲ ساعت بودم و همچنان اکسیژن بهم وصل بود همراهم‌رو صدا درد داشتم ولی قابل تحمل بود منو آوردن تو بخش کلی درد داشتم بهم سرم و شیافت زدن خوب شدم بعد از چند دقیقه بچم رو آوردن اینم تجربه زایمانم من از اول عاشق طبیعی بودم ولی الان میگم خوبه که سزارین رو انتخاب کردم چون با مسکن میتونم‌درد رو تحمل کنم عالیه فقط اینکه وقتی راه میرین واسه اولین بار درد داره ولی بعد از چندتا قدم عالی میشین الان انگار من زایمان نکردم خداروشکر فقط زیادی راه برین من زیادی راه رفتم که بی‌حال نشدم