۶ پاسخ

ب من بی حسی زدن چون خیلی درد داشتم خابم اومد صدای دکترا رو میشنیدم ولی گیج بودم بعدش خاب رفتم چشامو باز کردم تو ریکاوری بودم

احتمالا بی حس نشدی یا حالت بد شده بیهوشت کردن .

احتمالا ترسیدی یه بیهوشی ضعیف زدن در حد خواب
چون من کامل کامل همه چیو فهمیدم اینکه کی برش خوردم فشاری که بچه رو درآوردن ،بعد گریه بچه بعد خودشو چسبوندن صورتم و سینه مو دادن بعد بخیه
تازه کلی وسطشم حرف میزدم میپرسیدم
ولی اون لرزشه واسه بی حسی و سرمای اتاق عمله

احتمالا بی حس نشدی بیهوشت کردن

وقتی خیلی میترسن خواب اور مبزنن بشون

مطمئنی بیهوش نشدی؟

سوال های مرتبط

مامان طنین🍓🍫 مامان طنین🍓🍫 ۲ ماهگی
سلام مامانا من اومدم با تحربه سزارینم 🤗
ساعت یه ربع به هفت دکترم گفته بود بیمارستان آرتا باشم از ۱۲ شب به بعد نباید چیزی میخوردم، صبح رفتم بیمارستان از سوند وحشت زیاد داشتم ولی خب زیادم درد نداشت فقط اولش یکم سوزش داشت ، نوار قلب بچه رو گرفتن سوند وصل کردن بردن اتاق عمل ، اونجا دیدن استرس دارم انقد باهام شوخی کردن تا حال و هوامو عوض کنم امپول بی حسی رو زدن حتی یذره هم درد نداشت دکتر مهاجری یه اهنگی رو باز کرد و شروع کردن به عمل 😂 همین که بی حسی رو زدن من به ثانیه نکشید بی حس شدم یه پرده جلوم کشیدن به دو دیقه نکشید که صدای گریه بچمو شنیدم بهم نشون دادن انقددد سیاه بود که گفتم خدایا این به کی رفته😂😂😂ولی خب چند ساعت بعدش رنگ پوستش سفید شد، بعد از عمل منو بردن ریکاوری اونجا میلرزیدم که گفتن عادیه فشارمو گرفتن فرستادنم بخش اونجا یکم حالت تهوع و سرگیجه داشتم که باز گفتن عادیه اینم بگم من چون ترسیده بودم این حالتام به نظر خودم از همون ترسیدنه بود
مامان نیلماه🌙 مامان نیلماه🌙 ۳ ماهگی
خب من اومدم با تجربه زایمان (سزارین)✨
من آدمی بودم به شدت ترسو از یه آمپول ساده میترسیدم🫠
زایمانمم یهویی شد یعنی ساعت ۱۲ شب قبلش دکترم بهم گفت فردا بیا برای زایمان
صبح ساعت هشتو ربع رسیدم بیمارستان. کارای بستریمو خیلی زود انجام دادیم طوری که ساعت دهو بیست دقیقه اینطورا بود بردنم اتاق عمل. (البته اینکه دکترم سرعت عمل خیلی خوبی داشت بی تاثیر نبود نذاشت چندین ساعت استرس بکشم واقعا دمش گرم)
قبلش استرس سوندو داشتم ولی باید بگم اصلا دردی نداره فقط در حد چندثانیه سوزش بعدش اوکی میشه. تو اتاق عمل دکتر بیهوشی اومد اسپاینال تزریق کنه من خودمو خیلی منقبض کرده بودم از ترس همین باعث شد یکم دردم بگیره. بعد بی حسی دراز کشیدم سریع پرده رو کشیدن روم. خلاصه که دخترم ساعت ۱۰:۵۵ دقیقه به دنیا اومد💕
نگم از اون لحظه و حسی که داشتم...واقعا قابل توصیف نیست از خدا میخوان هرکی آرزوشو داره تجربه کنه این حس قشنگو✨
کلی اشک ریختم دخترمو اوردن بغلم کلی بوسش کردم😌
یه ساعت ریکاوری بودم بعدش بردنم بخش
ماساژ رحمی هم تو بی حسی و اتاق عمل برام انجام دادن که من هیچی نفهمیدم (خیلی استرس اینم داشتم🥴)
یه خوبی که بی حسی از کمر داره اینه که دردت آروم آروم شروع میشه با کم شدن بی حسی. من پمپ درد گرفتم و راضی بودم. پنج شیش ساعت بعد رفتن بی حسی درد داشتم بعدش کم کم بهتر شد. آخر شبم سوندو برداشتن و بلندم کردن که راه برم.اولین بار راه رفتن دردناکه یکم بعدش بهتر میشه..
خلاصه همه این سختیا با بغل کردن نی‌نی کامل فراموش میشه جوری که هزاران بار دلت میخواد به اون روز برگردی🥰 شیرین ترین و زیبا ترین خاطره از اون روز برام به یادگار مونده🥲🩷