تا تونستم قران ختم کردم با هر تکونش سوره والعصر میخوندم
خوراکی سالم و طبیعی میخوردم سویق، به، سه شیره و...
سعی میکردم هرجایی هر غذایی نخورم
و تااخرش انقد خودمو جم و جور میگرفتم که کمتر کسی متوجه بارداریم میشد (نه که اذیت بشما)
چون خونده بودم که نگاه نامحرم به شکم زن حامله اثر وضعی روی جنین داره

تااینکه خیلی اتفاقی به یه بنده خدایی برخوردم که داستان زایمان دوستشو برام تعریف میکرد که تو خونه زیر دست یه قابله خونگی زایمان کرده اونم بعد یه سزارین!
شمارشو گرفتم و زنگ زدم یه خانم حدود ۴۵، ۵۰ ساله میخورد با یه صدای آروم جوابمو داد
سلام دخترم جانم بفرما دقیقا همینجوری
که من انگار یکی ارامش بهم تزریق کرده باشه شروع کردم سوالاتمو پرسیدم و ایشون خیلی خوب جوابمو دادن و چون باید میرفتن سر زایمان زود قطع کردم
قرار شد هفته ای یه بار باهاشون تماس بگیرم و وضعیتمو شرح بدم

از دوستان عزیز که حوصله میکنن میخونن ممنونم ببخشید خیلی با جزئیات گفتم طولانی شد😓

ادامه تاپیک بعد👈🏻

۶ پاسخ

خوندنه مطالبت خودش یک آرامشی داره من که خوشم آمد

منم راجع به نگاه نامحرم به شکم زن حامله شنیده بودم و خیلی بابتش خودمو اذیت کردم من
حتی چادر عربی همیشگیم رو نمیپوشیدم چادر ساده سرم میکردم با چه مشقتی، تا میتونستم از خونه بیرون نمیرفتم ماه های اخر

یه سوال شما واکسن بچه اتو میزنی یا به واکسن اعتقادی نداری؟؟؟

آفرین به همتی که داشتی

خدا حفظت کنه ♥️♥️

ماشالله خدا حفظشون کنه جیگر گوشه تون خواهر جان

سوال های مرتبط

مامان بلوط🍼🧚🏻‍♀️ مامان بلوط🍼🧚🏻‍♀️ ۱۷ ماهگی
یک هفتس دخترم مریض شده سرماخوردگی نه.اسهال خونی😭😭دکتر رفتم آزمایش دادم دارو داد دیدم فرقی نکرد باز بردم یه دکتر دیگه که اونم آزمایش دیگه نوشته باید شنبه انجام بدم.امروز به حدی خسته و داغون و له بودم بخاطر اینکه زور اون ویروس یا حالا هرچی از ما بیشتره و دخترمو بی جون کرده زیر چشاش گود،لب به هیچی نمیزن، غذا که اصلا،فقط شیر،نق نق ،گریه،بهونه گیری،لجبازی کنارش،هی صبوری کردم هی آرامش خودمو حفظ کردم رفتم یه گوشه حتی گریه کردم😭😭دیدم نه بچه هم داره سواستفاده میکنه حتی نذاشت صبحانه و ناهار بخورم.دیگه غروبی داشتم برنج دم مینداختم بازم شروع کرد گریه که من بی تفاوت کارمو کردم دیدم جیغ میکشه منم برداشتم آبکش و کوبیدم تو سینک.چندتا سبد پایین بود با پا پرتشون کردم یه وری و بعدش زدم تو سر خودم😭و گرررریه.همسرم همون وقت رسید و منو دختر باهم زدیم زیر گریه و اون بنده خدا نمی‌دونست کدوممون رو آروم کنه😭🥺دخترم هق هق میکرد تو بغل باباش😥بعدش که آروم شدیم رفتم کنارش بوسش کردم بغلش کردم حس کردم ازم ترسیده
بخدا مامان جان تو جونت به جون من بسته ست میسوزم از اینکه دارم تمام تلاشمو برات میکنم اما انگاری هیچ کاری برات نکردم😔
مامان مهدیار مامان مهدیار ۱ سالگی
چند وقت پیش دختر سه ماهه ام سرفه میکرد😮‍💨 چندتا دکتر بردم، گفتن ریه بچه عفونت کرده کلی دارو دادن ولی سرفه هاش قطع نشد،درآخر میخواستن بستریش کنن. من خیلی ناراحت بودم😔 که یکی از دوستام یه دکتر تو همدان بهم معرفی کرد و گفت خیلی تشخیصش درسته و زیاد دارو نمیده. فردای اون روز رفتم مطب دکتر، وقتی وارد شدم حس کردم وارد یک مهدکودک شدم فضای بسیار آروم و بچه گانه🏌‍♂🧸 🎨همینطور که داشتم به در و دیوار نگاه میکردم یه برگه توجهم رو جلب کرد، بالای جایگاه منشی نوشته بود هزینه طبابت دکتر اجباری نیست😳 بودند کسایی که بعد از طبابت دکتر وقتی از اتاق بیرون میومدن هیچ پولی پرداخت نمیکردند و منشی هم بهشون کاری نداشت. یه قسمت از مطب قفسه هایی از کتاب 📚در مورد تربیت کودکان و کتابهای کودکانه بود که بالای اون هم نوشته شده بود در صورتی که کتابی رو دوست دارید اجازه دارید همراه خودتون ببرید.وقتی این بخشش و دیدم اشک از چشمام سرازیر شد🥹وقتی نوبت ما شد و وارد اتاق دکتر شدیم یه مرد با موهای سفید و مهربون و دیدیم که با آرامش بچه رو معاینه کرد وهمینطور که با بچه بازی میکرد تشخیص داد که بچه رفلکس پنهان داره🥴یه چندتا توصیه کردکه موقع شیردادن اونا رو رعایت کنم ودرآخر شماره تلفن همراه خودش رو به ما داد و گفت اگر خوب نشد تو ایتا به من پیام بدین من هر شب پیامها رو میبینم. من اینقدر آرامش گرفته بودم که وقتی از مطب بیرون اومدم دوبار هزینه دادم😅واز همدان تا ملایر برای سلامتی دکتر دعا کردم🤲
راستی اسم این دکتر مهربون وبا تجربه دکتر محمدصادق صبا بود. الان چند روزه که بردم دکتر ودخترم الحمدلله کاملاً سلامتیش و به دست آورده😊
ببخشید خیلی طولانی شد، دلم نیومد براتون ننویسم 😉
مامان آبان مامان آبان ۱ سالگی
مامانا سلام
این پست رو برای کسایی میذارم که بچه شون از حموم می‌ترسه. پسر منم از حموم می‌ترسید و هربار از اول تا آخر گریه و جیغ و فریاد داشتیم. من دیدم اینطوری نمیشه و سعی کردم بفهمم از چی بدش میاد. اول فک کردم از تماس پاهاش با کف حموم چندشش میشه، براش دمپایی خریدم ولی بی فایده بود. بعد فک کردم از فشار زیاد آب می‌ترسه. وانش رو با فشار کم آب پر کردم ولی اینم نبود. خلاصه بعد از کلی تلاش فهمیدم مشکل بچه با دمای آبه. آبی که روش می‌ریختم و به نظر خودم اصلا داغ نبود از نظر این داغ محسوب میشد. آب رو ولرم کردم، جیغ و داد کمتر شد ولی هنوز حموم رو دوست نداشت.
چن تا کتاب حموم خریدم و یکی دوتا اسباب‌بازی کوچیک مخصوص حموم. یه سفینه کوکی که تو آب حرکت میکنه و یه اردک سوتی. یه بطری خالی میسلار هم که براش جالب بود بردم تو حموم. یه شعر حموم هم از یه کتاب دیگه پیدا کردم و حفظ کردم و موقع حموم کردن براش خوندم. الان اینطوری شده که هر روز حوله اش رو برمیداره، میره پشت در حموم و میگه اَموم :) وقتی هم میریم حموم باید به زور بیارمش بیرون