۷ پاسخ

یه کم گشتیمو اومدیم خونه دیدم افناده به گریه ،گشنشم بود شامم اندازه همیشگیش خورد(براش سوپ میگو با سبزی پلو درست کردم) بهش اب هندونه گرفتمو ۶۰ سیسی خورد
دیگ بچم مظلومانه افتاده بود
شوهرم تا ۹ نیومد خونه سرکار بود (آخ آخ مادر چقدر تو زندگی مظلومه )
و تا ۹ ونیم که بچم به یکم نق و بی تابی خوابش برد
حالا نوبت بعدی میخوام بهش ۵ سیسی پروفن بدم
(وزنش ۱۰ کیلوعه)
#یادگاری

تامیتونی بروفن ندی خیلی خوبه دور ازجون خونریزی معده میاره اگر دادی حتما معدش پرباشه

هیچ.کس‌نمیتونه نسبت به درددکشیدن بچش بی تفاوت باشه

بروفن چرا میدی

منو بچه هامم حموم بودیم ساعت نزدیکا ۷ بود برقا رفت آب هم یخ شد بازم آب رخته بودم تو تشت همونو ریختم رو بچه ها درشدیم واقعا هم لعنت فرستادن داره

الههی🥲 پسر منم فردا واکسن داره😪

ای خدا

سوال های مرتبط

مامان خانومچه👩‍👧 مامان خانومچه👩‍👧 ۱ سالگی
تجربه واکسن ۱۸ماهگی دخترم💉💉💉
اول از همه نترسید چون ترسش از خودش بزرگتره،اینم یه واکسنه مثل بقیه واکسنا و یه مرحله ی خیلی کوتاه و گذراست...گنده ش نکنید تو ذهنتون

من هفته پیش شنبه میخواستم بزنم کلی خودمو آماده کردم از روز قبل خونه رو تمیز کردم براش ماهیچه تو شیشه پختم اما چون خانوم خانوما ساعت ۴و۵صبح بیدار شد و دیر خوابید برنامه مونو به هم ریخت دیگه ساعت ۱۰ونیم بیدار شدیم زنگ زدم بهداشت گفت واکسن تموم شد سه شنبه بیا صبح زود🥲
سه شنبه شد و ما رفتیم بماند که ۲ساعت تو انتظار بودیم
براش یه قاشق چنگال قورباغه ای جایزه گرفته بودم و هندونه ام بردم چون عاشقشه که بعد واکسن بلافاصله بدیم بهش، واکسنو زد خیلی گریه کرد بغلش کردم تو اوج گریه مامانم هدیه شو داد بچم با گریه صدای قورباغه رو درمیاورد😁ولی واقعا تو اروم شدنش خیلی کمک کرد بهش هندونه دادیمو اروم شد رفتیم خونه
یکمم گذاشتم راه بره
سریع بهش قطره استا دادم
تو خونه ام کلی بازی کرد و بدو بدو کرد
ناهار سوپ گذاشتم براش که نخورد و خوابید،یه کم تو خواب کمپرس سرد گذاشتم براش چون تو بیداری اصلا نمیذاشت
وقتی بیدار شد همچنان حالش خوب بود،تب هم داشت اما با قطره کنترل میشد هر ۴ساعت آلارم گذاشتم میدادم بهش،ولی حالش خوب بود و همچنان بازیشو میکرد کارامو کردمو با مامانم رفتیم خونشون گفتم اونجا سرش بیشتر گرمه کمتر اذیت میشه...👇🏻
مامان قلب خونه 🫶🩵 مامان قلب خونه 🫶🩵 ۱ سالگی
خب تجربه واکسن ۱۸ماهگی پسرم که خیلی خیلی منو ترسونده بودن و استرس بدی داشتم و چندروز دیر تر بردمش خلاصه دیروز بیدارش کردم صبحونه دادم خورد طبق تجربه مادرا یکم شربت شیرین درست کردم براش برداشتم بایدونه شکلات شیرین بردم اول مراقبت هاش انجام شد وزن ۱۳پونصد گرم کم کرد برا لباس ۱۲۵۰۰قد۸۹
بعد آمادش کردم برای واکسن یکم شربت شیرین دادم خورد بعد زدن براش اولش گریه کرد ارومش کردم اومدیم خونه یه رانی گرفتم نصفشو دادم بهش بعدش شروع کردم توپ بازی کردن باهاش که راه بره رو پاش یربعی بازی کردیم ناعارشو دادم قطرشم همون موقع ک اومدیم خونه دادم بعدم‌خوابید عصر هم میوشو خورد خداروشکر نه تب داشت نه درد مرتب سرساعت قطرشو میدادم بعدم دیگه بردمش پارک بازی کرد اومدیم شام‌خوزد خوابید دیشب تو خواب هم بیدارش میکردم قطرشو میدادم واصلا نه تب کرد نه پا درد اشتهاشم خوب بود خدارو شکر اصلا نترسید استرس نداشته باشید بخدا اصلا سخت نیست عکس قطررو هم میزارم یکم طعمش بده پشت قطره آب بدید ولی عالی بود قطرش بهتراژ پاراکید بود
مامان مهدیار مامان مهدیار ۱ سالگی
سلام به همتون
خواستم تجربه واکسن 18ماهگی مهدیار رو بگم
روز سه شنبه ساعت 11مهدیار و حاضر کردم بهش یکم ایبوپروفن دادم (به استامینوفن حساسیت داره) و رفتیم بهداشت از اول تا آخر که برگشتیم کلا گریه میکرد به خاطر این که از بهداشت می‌ترسه بعد اومدیم خونه باهاش کلی بازی کردیم تا پاهاش میگیره بعد خسته شد و خوابید بعد نیم ساعت از خواب بیدار شد و شروع کرد به گریه به خاطر پاش همون موقع بچه های خواهرم اومدن خونمون و چون خیلی بهشون وابسته شده خوشحال شد و درد پاشو یادش رفت همون‌طور که پاش لنگ میزد باهاشون می‌رقصید و بازی میکرد خلاصه کلی تحرک داشت تا شب که یکم بهونه گیری میکرد بعد جای آمپول و ایبوپروفن زدم ب بعد آروم شد و سر موقع هم بهش ایبوپروفن میدادم که تب نکنه یه کم سرش داغ میشد ولی با یه بار شستن صورت خوب میشد آخر شب هم که خوابید اما تا میخواست به طرف چپ علت بزنه پاش درد می‌گرفت م دوباره به طرف راست بر میگشت منم که تقریباً از ترس این که تب نکنه تا صبح بیدار بودم صبح هم که از خواب بیدار شد شروع کرد به راه رفتن و بازی کردن خودمم باهاش شریک میشدم تو بازی تا بهونه نگیره نزدیک ظهر هم با باباش بردیمش با ماشین دورش دادیم و اومدیم خونه همه چی خوب بود تا اینکه شب برق قطع شد مهدیار هم که بشدت از تاریکی متنفره و غر میزنه به خاطر همین نزدیکی خونمون مراسم شبیه خوانی بود رفتیم اونجا بعد با بچه ها کلی بازی و بدوبدو کرد تا خسته شدو خوابش برد تا الآنم که خوابه و خدارو شکر مشکلی ندارن
در کل مرحله سختی نبود واسه مهدیار امیدوارم واسه همه ی بچه ها آسون بگذره
۱۴۰۴/۵/۱۵
مامان نورا خانم مامان نورا خانم ۱ سالگی
تجربه واکسن۱۸ماهگی
دیروز ساعت ۹:۳۰بود رفتم مرکز بهداشت و واکسن نورا رو زدم واکسن که زدم همونجا بهش استامینوفن دادم باهم پیاده رفتیم براش بستنی خریدم و آبنبات چوبی.نزدیک به چهل دقیقه پیاده روی کردیم باهم رفتیم خونه تا ساعت یک بازی کردی بعد نورا خواب رفت چهل دقیقه ای خواب بود وقتی بیدارشد شروع کرد گریه کردن تمیتونست راه بره خیلی گریه میکرد که من ترسیدم و اومدم پیام گذاشتم و سوال پرسیدم که تا کی این درد ادامه داره و.....
حدودا ساعاتای سه یا چهار بود دیدم یهو بلندشد راه افتاد اولش یکم گریه کرد اما راه افتاد و شروع کرد با بچه خواهر بازی کردن شب هم یه سر بردمش خانه بازی اونجا هم بازی کرد ساعتی نه ونیم شب یهو تبش رفت بالا که با شیاف کنترل کردن هر چهار ساعت یکبار پارکید دادمش فقط یبار بروفن و شیافش کردم امروز دیگه قشنگ داره بدی می‌کنه مثل روزای دیگه الان ۲۶ساعت از واکسنش گذشته و هیچ بهونه گیری یا دردی ندارن فقط یکم بدنش داغه ن خیلی زیاد