تجربه زایمان⭕❌⚕️پارت یک
طبق ان تی۱۰٫۱۰ تاریخ زایمانم بود،شب قبل همه کارامو کردم ساک بستم دوش گرفتم قرآن خوندم و حسابی اماده بودم با کلی استرس،شبو نتونستم درست بخوابم چون از استرس همش بیدار میشدم از خواب،تا اینک صب ساعت۹ ب همراه همسرم و مامانم رفتیم بیمارستان ماما معاینه کرد گف یک سانتی و علائم زایمان نداری حالا یکی دو هفته وقت داری،گفتم آخه من دیابتی ام قندم پریشب به۲۳۰ رسیده بود گف اگ ناشتایی ی ازمایش برات بنویسم ببینیم چطوره قندت، گفتم اره ناشتام،اما ناشتا نبودم اتفاقا صب مربا و کیک و موز و ابمیوه خوردم ک قندم بره بالا بستریم کنن چون میترسیدم وایسم ی وخ مدفوع کنه بچم،،خلاصه فرستادنم ازمایش دادم گفتن دوساعت دیگ جواب حاضر میشه و الان باید بری نوار قلب،خلاصه رفتیم نوارقلب جواب نوار قلبم رو مامای بخش برد نشون دکتر داد گف نوار قلب خوبه اما چون وقتته دیگ بستری ای برو پک زایمان بخر و بیا،انقد ذوق زده بودم ک میخواستم دست دکترو ببوسم از خوشحالی،اخه فک میکردم بستری نمیکنن،رفتیم پک خریدیم با یکم خوراکی،و من راس ساعت یازده صب بستری شدمو رفتم اتاق لیبر

۲ پاسخ

خب برا رایمان مگه نباید ناشتا باشی؟😱

قند بالا باشه بستری میکنن ؟

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۳ ماهگی
#تجربه زایمان پارت اول

روز چهارشنبه مطابق هر هفته صبح زود بلند شدم بریم بیمارستان نوبت دکتر
چهارشنبه هفته قبلش معاینه شدم برا اولین بار بهم گفت ک حتی نیم سانت هم باز نیستی و بچه نیومده پایین ولی لگنت خوبه برا طبیعی
خلاصه وقتی رفتم برا ویزیت باز معاینه کرد گفت ک مثل هفته قبل هستی و برو تا اون هفته وقت داری انشاالله هفته بعد دیگ هفته آخر و بستریت میکنم
اما قبل اینکه برم گفت برو زایشگاه ی نوار ازت بگیرن
وقتی رفت کیک آبمیوه چیز خوردم قدم زدم رفتم اما اون ساعت دقیق ساعت خواب بچه بود چون من روزای عادی توی اون ساعت واقعا حس میکردم ک خوابه و اصلا حرکت نداره خلاصه رفتم برا نوار اولی ک گرفتن ماما و پرستار ها همه دستپاچه شدن ک‌اینو با این نوار دکتر بستری میکنه من هرچی گفتم بابا خوابه من میدونم اینا بی اهمیت رفتن نوار بردن برا دکتر اونم بلافاصله بستری کرد از همراهم خاست بره تشکیل پرونده بده و اجازه ندادن حتی من از زایشگاه برم بیرون در همون لحظه بازم نوار گرفتن حرکاتش شروع شد اما پرستار وارد اتاق شد و گفت بستریش کرد دیگ فایده نداره خیلی عصبی شدم بغض کردم چون میدونستم چی در انتظارمه
مامان لیامی مامان لیامی ۳ ماهگی
پارت شش⭕❌⚕️
خلاصه بخیه هامو زد و رفت مامای خودمم اومد ی سری توصیه ها برا بعد زایمان کرد بهم و کمک کرد بچمو شیر دادمو از پسرم فیلم گرفت ک ببره نشون همسرم بده،بعدش خدمات اومد شورت و نوار بهداشتی پوشوند بهم و گذاشت منو رو ویلچر و ساعت دو اینا بود ک رفتیم بخش ریکاوری و مامانمو مادرشوهرمم اومدن پیشم،لباس برا پسرم پوشوندن،من چون ازظهر هیچی نخورده بودم بخاطر دردام نشستم سه تا کیک با ی ابمیوه بزرگ خوردم،خلاصه اونجا گفتن اگ ادرار کنی الان میری تو بخش اما اگ ادرار نکنی فعلا اینجا میمونی،رفتم دستشویی ادرار کردم و ب پرستار گفتم ک میتونم ادرار کنم،اونم گف باشه با بخش هماهنگ میکنم برا ساعت سه و نیم میرین داخل بخش،از بعدزایمان هیچ جام درد نمیکرد فقط مقعدم ب شدت درد داشت جوری ک‌نمیتونسم بشینم یا قشنگ راه برم،چون حین زایمان انقد زور زده بودم بواسیرم زده بود بیرون،جونم براتون بگه ک ساعت شد سه و نیم منو گذاشتن رو ویلچر و همراه با پسرمو مامانمو مادرشوهرم رفتیم تو راهرو ک بریم بخش،اونجا همسرم چشم انتظارمون بود تا مارو دید اومد سمتمون و اول پیشونی منو بوسید وحالمو پرسید بعدش رفت پیش پسرمون و نگاش کرد و قربون صدقش رفت و ازش خدافظی کردیمو رفتیم داخل بخش،فقط یدونه همراه میزاشتن پیشم باشه واسه همین مامانم موندو مادرشوهرم رفت خونش،همسرمم زنگ زدو باهام حرف زد و ازم کلی تشکر کرد و ارومم کرد گف اینجا نمیزارن بمونم میرم خونه صب ایشالا میام برا کارای ترخیص
مامان الا مامان الا روزهای ابتدایی تولد
سلام اومدم بالاخره از تجربه زایمانم بگم‌😁تازه فرصت شد و وقت کردم
دوستان میدونستن که من از چندروز قبل سیزده بدر درد داشتم اونم ب این خاطر بود که ورزشا شروع کرده بودم اما خیلی خفیف بود و همش میگفتم ربطی ب زایمان نداره.اما ی روز قبل ۱۳ بدر ساعت ۱۱ شب بود که بچم‌ حرکت نمی‌کرد از عصر هم حرکتش کم بود دیگ رفتم ان اس تی حرکتش خوب بود اما انقباض هم نشون داد .گفت درد داری گفتم آره میره و میاد .گفت با این انقباضا بیا معاینه کنم ببینم .معاینه کرد گفت ۲نیم ۳ سانت باز شدی اولش خواست بستری کنه بعد گفت برو فردا صبح ساعت ۶ بیا بستری شو .دیگ اومدم خونه تصمیم گرفتم تا ۶ ورزش اینا بکنم ‌بعد برم اما گفتم اگ تا صبح بیدار بمونم خیلی خسته میشم برای زایمان .خلاصه خوابیدم تا ۶ صبح که بیدار شدم دیگ دردی نداشتم اما چون گفته بود رفتم بیمارستان اما گفتم دردی ندارم گفت سیزده بدر هم هست پس‌ معاینه نمیکنم‌ برو گردشت بکن عصر بیا .اومدم خونه و یکم خوابیدم و طرفای ظهر یکم چرخیدیم و ناهار خوردیم و اومدم خونه .حموم رفتم زیر دوش اسکات اینا زدم و راه میرفتم و قر کمر و چمباتمه خودم چپ و راست تکون میدادم دیگ دردا داشتن میومدن فاصله زیاد بود اما دردش ی کوچولو شدیدتر از دیروز بود .ساعت ۸ نیم رفتیم بیمارستان .‌پرونده اینا تشکیل دادیم و معاینه کرد گفت سه سانتی .از همون اول آمپول فشار رو ب صورت سرم وصل کرد و نوار قلب هم وصل ب شکمم بود چون آمپول فشار زده بودن میگفت تا آخر باید شکمت باشع تا ی وقت ضربان قلب بچه افت کرد بفهمیم خلاصه که ۱۰ نیم سرم وصل کرد.۱۲ اینا دردام یکم شدیدتر بودن اما با نفس عمیق و... رد میکردم دردا رو ‌.
دوباری هم بالا آوردم و حالم خیل بد بود.
مامان لیامی مامان لیامی ۳ ماهگی
پارت دو ❌⭕⚕️
از شانس خوبم ماما همراهی ک گرفته بودم اون روز تو بیمارستان بالاسر ی خانوم دیگ بود و تا منو دید گف امشب زایمان نمیکنی چون ی سانتی و برا یه سانت سریع امپول فشار نمیزنن فعلا قرص واژینال یا زیر زبانی میزارن برات تا ببینن چقد پیشرفت میکنی بعدش امپول فشار میزنن پس تا میتونی استراحت کن تا شب یا دم صب ک شدی چن سانت بتونی و جون داشته باشی واسه ورزشایی ک بت میدم،گف من میرم تا چهار سانت شدی میام ایشالا توام تا شب استراحت کن چون فعلا برات امپول فشار نمیزنن و حالا فقط قرص واژینال یا زیرزبانی میزارن،اگ پیشرفت نکردی اونموقع امپول فشار میزنن،خدافظی کردیمو اون رفتو من موندم تو اتاق لیبر تنها با کلی استرس و فکرو خیال تا اینک همون لحظه مامای بخش اومد معاینه کرد گف دو سانتی،باید پاشی ورزش کنی نباید استراحت کنی،همون لحظه اوردن امپول فشار زدن تو سرومم و دیگ‌قرص واژینال یا زیر زبانی نزاشتن چون دیگ دو سانت بودم،،ساعت دوازده و نیم بود ک امپولو زدن تو سرومم خلاصه پاشدم یکم اسکات زدمو رو توپ پریدم و ورزشایی ک ماماهمرام قبلا بم گفته بود انجام دادم