با شرایط روحی داغون و مشکلا و بی خوابیایی ک دارم قهر و نفرین و آه مادرشوهرمو نمیدونم کجای دلم بذارم
قبل اومدن بچم بهم زنگم نمیزد اگ خودم زنگ نمیزدم
الان از وقتی دنیا اومده بیست و چاری زنگ و اصرار و قسم ک بیارش اینجا
وقتی میبردمش اصلا محل ب خودم نمیذاشت همشم بچم بغلش بود و همش میگفت وای پیش من فقط ارامش داره من مامانشم فقط برا من میخنده
بچم خاب بود بزور بیدارش میکرد
همیشه هم میگه بیار بذارش پیش من برو یعنی خودمو نمیخاد
همین الان حاظرم قسم بخورم ارزوشه ک من بمیرم بشه سرپرست بچم
چن وقت پیش رفته بودم خونش با بچه بهم میگه من راضی نبودم تو رو بگیره پسرم
همش میخاد گریمو دربیاره
منم دیگه پرفتم خونش تا یک هفته زنگ زد کلی آه و ناله کرد ک اره تو بچتو میبری اون‌همه راه میدی ب مامانت ب من نمیدی من مامانشم بچه ی منه نمیدی دست من
بعد همون روز بردم پیشش مهمون داشتن دوستای شوهرم اومدن هی جلوشون میگفت توی بغل من ارامش داره خون خونو میکشه میدونه من مامانشم
بعد داشتم ب بچم شیر میدادم یکم پرید تو گلوش تا اومدم بشگردونم بزنم ب پشتش محکم بچه رو از دستم کشید گفت بده ب من بچه رو کشتی جلو همه
بچمو بوس کرد منم ناراحت شدم گفتم ادما شعور ندارن بچه کوچیکو نباید بوس کنن گفت کسی ک بوسش نکرده جلو شوهرم حاشا کرد
نمیدونم چیکار کنم از دسش خسته شدم
دلم نمیخاد دیگه بچمو ببرم پیشش بعضی وقتا میترسم اه و نفرین کنه پشت سرم
نمیدونم چ غلطی کنم🥲😭😭😭😭

۲۱ پاسخ

آه و نفرین این عفریته کجارو میخاد بگیره
ولش کن بابا بزار بمیره نه بچتو ببر نه خودت برو نه اومد محلش بده
من مادر شوهرم بدترم هست حتی اما منم شوهرمو میندازم به جونش که حداقل نگه اذیت کردم چیزی نگفت

خیلی خوبی بخدا
با من اینکارارو کنن پارشون میکنم

ما قطع رابطه ایم با مادرشوهرم اینا
اصلا بچمو ندیده خداروشکر
فقط اگه بمیره میرم اونم با لباس سفید

چ پرو وبیشعوره

من حامله بودم نفرین بچه ام کرد الان پرو پرو زنگ‌میزنه به شوهرم بیاین اینجا

خدا صبرت بده ...

اه و نفرین الکی ک نمیگیره برمیگرده ب خودش اصلا مهم نباشه مگه پیغمبر ک می‌ترسی نفرین کنه تا جونش در بیاد

دقیقا مادرشوهر منه ولی من جوابشو میدم خودش میدونه اینکارا رو‌کنه پشت گوششو دیده بچه شودیده
تصمیم با توعه چون بچه رو تو به دنیا آوردی اونم مادر تو نیست که بخواد آهش به ناحق بگیرتت کاری که صلاح میدونی انجام بده

اه و‌نفرینش بخوره تو سر خودش ....بیخود میکنه اینطوری نفرین میکنه و انگار مالکیت بچه با اونه ...من همچین رفتاری ببینم اصلا یچمو نزدیک نمیکنم ب همچین ادم خودشیفته و‌پرویی .امیدوارم همسرت پشتت باشه فقط

تازه زایمان کردی زیادی حساس شدی.

دقیقا اینا که گفتی انگار داشتی مادر شوهر منو توصیف میکردی 😂دخترم که به دنیا اومد تا یکسال و نیم همین آش بود و همین کاسه آخرش هم تحملم تموم شد دعوای خیلی بدی شد بینمون یکسال قطع ارتباط بودیم به کلی بعد یکسال هم با هزار خواهش و التماس اومدن پشت دستم بوسیدن آشتی کردیم از اون به بعد دیگه عادت های بدش رو کنار گذاشت الحمدالله

آه و نفرین کنه ؟؟؟!!!!!!!!!!!به درک به جهههنم واقعا چطور تالا نزدی این زنیکه رو جرررررر بدی تازه خونشم میری
گووووووووووووه میخوره جلوت میگه من راضی نبودم همون لحظه میزدی دهنش میگفتی تو سگ کی‌باشی که راضی باشی
وای دختر عصبیم کردی قطع رابطه کن 😤😤😤 یاااا آدمش‌کن

چرا میری خونش اخه؟
نرو گور باباش بشین خونت از زندگی از بچت از همسرت لذت ببر بزار هر چقدر بخواد آه نفرین کنه
با دعای گربه سیاه بارون نمیباره
یکم به خدا محلش ندی نری میاد به پات میفته

با دعای گربه سیاه بارون نمیباره نبر..نفرین بکنه درک

ببخشید عزیزم اینو میگم ولی برین بهش چرا ایقد محل بهش می زاری که این طوری باهات رفتار کنه..وقتی یه مدت رفت و آمدتو کم کنی ببین چطور منت کشی میکنه..ایقد خودتو بی ارزش نکن دقتی تو لی طور هیچی نمی کی صدردصد روش ریاد میشه

ببخشید عزیزم ولی از بی عرضگیه شوهرته
اون باید جواب مامانشو بده
تو نباید بااین چیزا دستو پنجه نرم کنی

مادرشوهرتم معلومه مریضیه روانی داره

ببین اگه میگه مامانشم توام بگو هستی با زبونت خامش کن، طوری ک نمیشه ، باشوهرت برو بزار اگه حرفی هم میزنه شوهرت بشنوه ، باید تحمل کنی چاره چیه ؟؟؟ هممون ب نحوی مشکل داریم باید بسازیم چ میشه کرد ،

چه ادم سمی ای
چطور تا الان حذفش نکردی از زندگیت 🤦🏻‍♀️

اگه حس خوبی نداری نبر چیزی توی دنیا از حال خودت مهمتر نیست...تو با دعای اون به دنیا نیومدی که با نفرین اون چیزیت بشه

وای خدایا عجب مادرشوهری خدا بهت صبربده به شوهرت بگو بامادرش حرف بزنه اخه این چه رفتاریه بگو خودت مثلامادری بایدتورودرک کنه

حالا منم مادرشوهرم میگ خون خونو میکشه و پیش من ارامش داره ولی نه دیگ در این حد خدابهت صبربدع چجوری تحمل میکنی🥲

سوال های مرتبط

مامان 💗دیانا خانم مامان 💗دیانا خانم ۱۰ ماهگی
خب من اومدم با تجربه زایمان طبیعی ام💥💥💥

دکتر توی سونو واس من تاریخ زایمان رو زده بود ۲۵فروردین ...
دکتر خودم ک تهران میرفدم پیشش گف چون بچه اوله میتونیم تا ۳۰اردیبهشت منتظر بمونیم..
قرار بود من ۲۲برم تهران دکتر منو معاینه کنه ببینه وضعیتم چطوره..
همه چی داشت خوب پیش میرفت
فقط یکم استرس راه رو داشتم چون قرار بود تهران زایمان کنم ک با شهر خودم ۳ساعت فاصله داره..
چن روز مونده بود ک برم تهران برا معاینه اخر.
دکتر گف تو شهر خودت برو یدونه سونو بده و بیا.
من عصر ساعت ۷بود ک رفدم سونو ...دکتر گف ی دور بندناف پیچیده دور گردن جنین ..من قلبم واساد ی لحظه گفدم خدایا همین ی دونه رو کم داشتم با گریه و زاری از سونوگرافی اومدیم بیرون ...زنگ زدم ب دکترم گفدم گف ایرادی نداره فقط حواست ب حرکت هاش باشه...
شوهرم هی استرسمو بیشتر میکرد هی میپرسید تکون میخوره یا ن و اینا.
فقط شانس اوردم ی روز قبل اش ساک خودم و نی نی رو بسته بودم..
بازم دلم طاقت نیاورد سونو رو بردم پیش ی متخصص تو شهر خودم.
نگا کرد..معاینه امم کرد گف دهانه رحم ات فعلا باز نشده ولی اگ قراره بری تهران از من میشنوی همین امشب حرکت کن خطرناکه..
برو بیمارستان بزار حواسشون ب ضربان قلب بچه باشه ک اگ خدایی نکرده چیزی شد فوری ختم بارداری بدن