تجربه زایمان۴
رفتار پرسنل اتاق عمل عالی بود مخصوصی دکتر بیهوشی
من بی حسیو انتخاب کردم چون میخواستم پسرم زودتر ببینم
آمپول بی حسی دردش خیلی کم بود جوری نبود که بقیه میگفتن حس کردم پاهام سریع بی حس شد گفته بودم سوندو تو اتاق عمل بعد بی حسی وصل کنن اینقدر که تجربیات مامانا خونده بودم میترسیدم از سوند😁 چند دقیقه بعد بی حسی قفسه سینم سنگین شد حالت تهوع شدید گرفتم وقتی گفتم بهم گفتن راحت باش بالا بیار سریع پارچه آوردن انداختن رو شونم هر چی خورده و نخورده خلاصه پس دادم بعدش سبک شدم عملم زمان زیادی نبرد که صدای نفس مامانو شنیدم گریه میکرد آروم نمیشد طول کشید تا بیارن پیشم آخ نگم از لحظه دیدن بعد از ۹ ماه انتظار اصلا قابل وصف نیست صورت گرم و نرمشو چسبوندن به صورتم قبلش داشت گریه میکرد باهاش حرف میزدم ساکت میشد بهم میگفتن پسرت لوسه😂 دیدن ول کن ماجرا نیستم زیادی قربون صدقه میرم پسرمم آروم میشه دکترم گفت فیلم بگیرید ازش که فرداش دیدم تو پیجش گذاشته بود😁😁😆
خاطره خوبی از زایمانم برام موند
۳۷هفته کامل زایمان کردم بچم خداروشکر سالم
اینم بگم چند بار ازم آزمایش گرفتن آنزیم بالا بود به خاطرش ترخیصم نمیکردن آخرش رفتم سونو دکتر گفت سالمه کبدت
بیمارستان امارضا بندرعباس عمل ۱۴۰۳/۱۰/۱۸

۱۱ پاسخ

ای جااانم بسلامتی نامدار باشه گل پسر.🩵🧿🩵
ممنون از اشتراک گذاری حس های خوبت قشنگم

چند کیلو بود گل پسرت

ای جان 😍 خدا برات نگهش داره گلم 🫶😊

عزیز تازه زایمان کردی و دلت پاکه ....منو دعا کن خدا یدونه از این گل پسرا نصیبم کنه🥹😍

عزیزدلم انشاءالله با دلی خوش و شاد و خرم و سلامت ۱۲۰ سال سایه ات بالای سر پسر گلت باشه. انشاءالله پر خیر و برکت باشه قدمش براتون😍❤🙏 خدارو شکر به خاطر سلامتی شما و پسرت🤲💚💚

زیر نظر کدوم دکتر بودی؟

بسلامتی عزیزم زیر سایه پدر و مادرش بزرگ بشه🥰

مبارک باشه گلی به سلامتی

ماشالله به جفت تون

مبارکه عزیزم تن جفتتون سلامت باشه🥹

پیج‌ دکترت‌ رو‌ میزاری

سوال های مرتبط

مامان پسرک🩵 مامان پسرک🩵 روزهای ابتدایی تولد
پارت ۴
زایمان سزارین
.
بردنم تو اتاق عمل و خانوم دکتر و بقیه بچه ها کم کم اومدن و بگو بخند میکردن که استرس من کم بشه . راستی دکترم خانوم دکتر ایلخانی بودن بیمارستان فرمانیه
یکم بعد دکتر بیهوشی اومد یه اقای تقریبا سن بالا ک خیلی مهربون بودن .
اومدن بهم گفتن بیهوشی میخای یا بی حسی که گفتم فک میکنم بی حسی بهتر باشه . گفت اره بهتره پس بی حس میشی فقط باید باهام همکاری کنی که اذیت نشیم جفتمون . یه اقای ذیگ هم اومد بهم گفتن که نفس عمیق بکش تو لش ترین حالت ممکن بشین و شونه هات و بنداز و سرتو بیار پایین .
این کار و انجام دادم و اقاعه شونه هامو گرفت و گفت نفس عمیق بکش . و بی حسی و زدن برام . باید بگم اندازه سر سوزنم درد نداشت . و استرس این موضوع و نداشته باشید فقط تکون نخورید که سردرد نگیرید . بعد این ک بی حسی و زدن گفتن پاهات اگ گرم شد دراز بکش . پاهام که گرم شد دراز کشیدم سریع و دستامو بستن و پرده کشیدن . پرده که کشیدن من انگار حالم از ترس بد شد . و هی میترسیدم بیحس نشده باشم . گفتم خانوم دکتر من بی حس نشدم گفت شدی بعد گفتم ب خدا نشدم گفت الان سوند و وصل کردم فهمیدی مگ ؟ گفتم نه 😁🤣بعد حالت تهوع گرفتم فک کنم اثر بیحسیه بود گفتم دارم بالا میارم دکتر بیهوشی گف سرتو بگیر سمت من بالا بیار ولی الان نمیاری بالا . همون لحظه امپول زد تو سرمم فک کنم برای تهوع بود همون لحظه خوب شدم . دیگ ساکت منتظر بودم . دکتر بیهوشی قربون صدقم میرفت از بچم میپرسید دستشو میزاشت رو سرم هی میگف الان تموم میشه صداشو میشنوی . که یهو صدای گریه اومد 🥲🥺دکترم گفت ایناز اصلااااا شبیت نیسسسس🤣🤣🤣🤣
مامان لیام✨🤍 مامان لیام✨🤍 ۲ ماهگی
خب سلام و تجربه من از سزارین بعد از دو روز🥲
من پنجشنبه ساعت ۱۲شب رفتم بستری شدم برای جمعه صبح ساعت ۱۰رفتم اتاق عمل البته باید۷میرفتم ولی تا اومدن دکتر معطلی داشتم
استرس قبل عمل داشتم ولی نگم از جو کادر اتاق عمل ک چقدر خوب بودن کلی هم با فیلمبردار برای پسرم لحظه های قشنگ ثبت کردیم و من رفتم تو اتاق بالاخره دکتر بیهوشی پشتمو بتادین زد گفت چونتوبچسبون ب سینت چند ثانیه بعذ گفتم میشه لطفا زودتر تزریق کنید من استرس گرفتم پاهام داره گزگز میکنه گفت استرس چی؟من بی حسیت رو زدم😐😐😐و من واقعااااا نفهمیده بودم آنقدر خوببب بود اون گزگزم شروع بی حسی بود قبل از اونم که بهم استرس داده بودن همه راجب سوند اونم درحد ۳۰ثانیه انگار سوزش ادرار داری😐و واقعا اونم خیلی خوب بود و دردی که میگفتن ازش خبری نبود😐بی حس شدم خلاصه و پارچه اینارو نصب کردن فضای اتاق عمل با موزیک به شدت انرژی داشت که من یهو حالت تهوع گرفتم گفتم و چند ثانیه بعذ با تزریق دارو اونم خوب شد حس کردم تخت داره میلرزه که یهووووو صدای پسرم پیچید تو اتاق😭وای قلبم کلی گریه کردم وقتی چسبوندنش به صورتم هیچ حسی تو زندگیم آنقدر فشنگ نبوده شیرم خورد همونجا چند تا میک🥺😍
مامان نیهاد مامان نیهاد ۳ ماهگی
تجربه سزارین
وقت سزارینم ساعت ۸ صبح بود که دکتر گفت ساعت ۵ بیمارستان باش
وقتی رسیدم بیمارستان کفتن برم بلوک زایمان، اونجا بهم لباس و کلاه دادن و گفتن لباسامو دربیارم. مدارک و سونو هامم ازم گرفتن.
نوار قلب جنین و ازمایش از خودم گرفتن.
برام سوند وصل کردن، سخت بود و حس بدی میداد
بعدش ی خانومه اومد و ازم بازخواست‌کرد که چرا میخوای سزارین شی؟ دلیل دکترت چی بوده؟!🤪

اینا تا حدود ساعت ۷ انجام شد. بعدش دیگه حوصلم سر رفته بود و دوست داشتم زودتر دکترم بیاد و زایمان کنم…😌
زنگ زدن دکترم و هماهنگ کردن گفت ساعت ۸،۳۰ میاد.
ما اونروز سه نفر بودیم که سزارین داشتیم. یکیمون رفت ، بعدش نوبت من شد. به پرستار کفتم تروخدا بگید قبل عمل همراهام بیان ببینمشون.😭
که صداشون کردن مامانمو همسرمو خواهرم اومدن تا پشت در اتاق عمل.
کلی گریه کردیم…😭
بعدش وارد اتاق عمل شدم، برخورد پرسنل اتاق عمل عالی بود👍🏻
گفتن بشین سرتو کامل خم کن و شونه هاتو شل کن که بی حسی اسپاینالو بزنن. روی دو نقطه زد و درد قابل تحمل داشت.
کم کم پاهام داغ شد…
دکترم اومد و شروع کرد گفت دارم شستشو میدم نترسیا چون هنوز حس داشتم
دیگه بی حس شدم و یهو تهوع شدید گرفتم😫
یهو حالم شدید بد شد گفتم وای چه غلطی کردم کاش بی هوشم‌ میکردید دارم بالا میارم…
جلو دهنم ی پارچه اوردن گفتن رو این بالا بیار، چنباری عوق زدم و چیزی بالا نیوردم و کم کم اوکی شدم ، توو همین حین دکترم داشت کارشو میکرد که یهو یه فشار سنگینی رو روی قفسه سینم حس کردم گفتم ای ای ، که دکتر گفت تموم شد تموم شد..و بعدش صدای گریه پسرمو شنیدم 🥹🥲
باورم نمیشد
قشنگترین حس دنیاس🥺🥰
تا اون روز همچین حسی رو تجربه نکرده بودم
بچرو اوردن تماس پوستی و با صدام، گریه بچه اروم شد😌
ادامه پارت ۲
مامان دخملی مامان دخملی ۵ ماهگی
بیمارستان حسابی تحویلم گرفتن و خیلی مهربون باهام برخورد کردن استرسم یکم کم شد
اومدن برام سرم وصل کردن و آزمایش خون و ادرار هم دادم. بعدش اومدن سوند وصل کنن
نمیگم درد نداشت ولی خب یه لحظه بود و بعدش درد نبود اما آدم اذیت بود و اینکه اون لحظه حس خجالت بهم دست داد
خلاصه همینطور منتظر موندم و ساعت رو به روم هر لحظه‌ش یه ساعت طول میکشید
تا اینکه شنیدم گفتن خانوم دکتر اومده بلند شدم و منم بردن سمت اتاق عمل
تو راه هم اجازه دادن همسرم و مادرمو ببینم بوسشون کردم و رفتم
دکتر بیهوشی بهم گفت دوست داری بی حس بشی یا بیهوش گفتم کدوم کم عوارض تره گفت بی حسی فقط بعدش رعایت کن
منم بی حسی رو انتخاب کردم
رفتم اتاق عمل خیلی سرد بود نشستم رو تخت و آمپول بی حسی رو زدن تو کمرم
دردش خیلی کم بود مثل اینکه خلال دندون فشار بدی روی پوستت
و بعد دراز کشیدم پرده انداختن و من دیگه شکمم رو نمیدیدم
گفتن پاهاتو تکون بده و من نتونستم و شروع کردن
حس میکردم که شکمم و پوستم تکون میخوره و کشیده میشه ولی هیچ دردی نداشتم مثل دندون پزشکی
تو همین حال و هوا بودم که صدای گریه دخترم اومد
با صداش منم گریم گرفت و همش میگفتم سالمه گفتن بله خداروشکر و حسابی قربون صدقه‌ش میرفتن
دخملی رو آوردن گذاشتن رو صورتم و بهترین و شیرین ترین لحظه عمرم رو تجربه کردم
بعدش گفتن یه چیزی میزنیم برات خوابت میبره و تو ریکاوری بیدار میشی
همین شد و چن ثانیه بعدش دیگه چیزی متوجه نشدم

ادامه پارت بعد
مامان آقا رادین💙 مامان آقا رادین💙 ۲ ماهگی
تجربه سزارین ۲

وارد اتاق عمل شدم و دستگاه هارو بهم وصل کردن و بی حسی زدن(آمپول بی حسی اصلاااا درد نداشت) خیلی زود پاهام داغ و سنگین شدن و خوابوندنم..
بر خلاف خیلیا که میبینم اینجا میگن تو اتاق عمل همه باهاشون میگفتن میخندیدن که نترسن اونجا هیچکس منو به چپش هم حساب نکرد😂😂و تو بگو یه کلمه حرف..توی سکوت و با جدیت تمام کار کردن😐 شانس آوردم خودم کاملا براش آماده بودم و ترسی نداشتم فقط یه دلهره و هیجان ریزی داشتم ..پروسه برش و بیرون اومدن بچه ۵دقیقه هم نشد .. شروع کردن و تنها چیزی که حس کردم چندتا تکون شدید بدنم بود و بعدش صدای گریه آروم پسرمو شنیدم و بغضم ترکید🥲خیلی اون لحظه رو تصور کرده بودم و خیلی قشنگتر از چیزی بود که به ذهنم برسه..پسرمو اون گوشه تمیز کردن و آوردن صورتشو چسبوندن به صورتم..انقد داغ بووود صورتش😭برعکس من که یخ زده بودم چون هوای اتاق عمل هم سرد بود یکم..
۶:۳۵ وارد اتاق عمل شده بودم و با وصل کردن دستگاها و بی حسی و اینا ساعت ۶:۵۸ پسرم به دنیا اومد🥺😭
مامان آراد💙 مامان آراد💙 ۲ ماهگی
تجربه سزارین قسمت دوم
از اونجایی که دکترم فرودگاه بلیت داشت کادر اتاق عمل با سرررعت کارهامو میکردن
من بار دوم بود میرفتم اتاق عمل سری قبل برای ببینیم بود.ولی این بار خیلیییی متفاوت بود و خیلی استرس داشتم
خم شدم رو به جلو و سوزن بی حسی رو بهم زدن اصلا هم درد نداشت
سریع پام سنگین شد
سوند وصل کردن و آماده م کردن
و دکتر اومد و شروع کرد به محض پاره شدن شکمم فشار شدیدی روی قفسه سینه و قلبم حس کردم گفتم نفسم بالا نمیاد اکسیژن گذاشتن برام
خیلی طول نکشید که صدای گریه ی پسرمو شنیدم و اشکم سرازیر شد .و همه هی میگفتن تپللللل😂
پسرمو تمیز کردن و آوردنش کنار صورتم قرمز قرمز بود رنگش و پوستش داغ بود و حس کردم خیلی کوچولوعه🥹
گفتم پسرم چند کیلو بود . خانم دکتر گفت پسرت تپلیه.
دکتر مشغول دوختن شده بود و من یه حال بدی بودم دوست داشتم زودتر تموم بشه ...حالت تهوع گرفته بودم که بهشون گفتم و آمپول ضد تهوع زدن توی سرمم
وقتی تموم شد بهم آرامبخش و مسکن زدن که دردم کم بشه
و من تقریبا بیهوش شدم و نفهمیدم کی منو بردن ریکاوری ...
مامان آوش💫 مامان آوش💫 ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان سزارین
روز سوم فروردین برای سونوگرافی به بیمارستان رفتم که گفتن آب دور جنین 8.5به دکتر شیفت زنگ زدن و گفت باید عمل بشم چون بچه هم بریچ بود اومدم خونه یه دوش گرفتم و وسایلام جمع کردم و ساعت 3بستری شدم اول nstگرفتن بعد سوند وصل کردن و انژوکت زدن موقع وصل کردن سوند و بعدش خیلی احساس سوزش داشتم بعد رفتم اتاق عمل امپول بی حسی تو نخاعم زدن اصلا درد نداشت بعدش کم کم پاهام سنگین شد و یه پرده جلوی سرم کشیدن پنج دقیقه طول نکشید که صدای گریه بچم شنیدم و دیدمش اشکام جاری شد🥹پسر سفید قند عسلم هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر عزیز باشه،خداروشکر کردم بعدش شروع کردن به کندن جفت و بخیه و ...با اینکه بی حس بودم اما کندن جفت کامل احساس کردم رحمم میکشیدن بیرون، بعد از بیرون آوردن بچه خیلی از قبلش بیشتر طول کشید حدود یک ربع فقط بخیه و کارای بیرون‌اوردن جفت انجام دادن ،یکم بالا اوردم بعد که تموم شد نیم ساعتی توی ریکاوری بودم درخواست پمپ درد کردم ،بعدم که بلندم کردن و رو تخت خوابوندن با اینکه موقع عمل زیاد اه و ناله کردم و حرف زدم ولی سردرد نگرفتم،کم کم دردام شروع میشد پمپ درد خیلی خوب بود هر بار که اذیت بودم فشار میدادم