۷ پاسخ

دقیقا مثل من ولی من ۱۶ اسفنده زایمانم طبیعی🥲🥲

بسلامتی فارغ بشی خدا همیشه نگاهش به بنده هاش هست

من میخاستم اول بهمن بشه ولی دکتر گفت سوم
ب سلامتی عزیزجان💜

مبارکه به سلامتی و دل خوش
من هم دعا کن

🥹❤️منم اول بهمن سزارین میشم

ایشالا بسلامتی فارغ بشی عزیزم واسه ماهم خیلی دعا کن ❤️

مبارکه چقدر سخت خدا بهت قدرت بده که بتونی از پسش بر بییای

سوال های مرتبط

مامان سِویلای✨ مامان سِویلای✨ ۲ ماهگی
واقعا خیلی خسته شدم تو این نه ماه 😔 هر دردی بگی کشیدم از اول بارداری ویارای شدید استفراغ و تهوع در حدی که اونقدر بالا می‌آوردم که به حال خودم گریه میکردم چند روز بستری شدم خوب نشدم گفتم 16 هفته خوب میشی تا همین امروز صبح استفراغ شدید دارم بعد استفراغ یهو چون بچه پایین بود به دنبالچه باسنم فشار اومده بود و شکسته بود طوری که با جیغ بلند میشدم و نمیتونستم بشینم شبیه بهبود تو پایتخت میخوابیدم😂 دوماه اونطوری گذشت یه جوری درد داشتم که از خستگی بدنم کوفته میشد و خود به خود کبود گذشت بعد این فشارم رفت بالا و چند روزی بخاطر اون رفتم بستری شدم 9 ماهه بارداری خونه مامانمم به روز رفتم خونه خودم که فردا دکتر باز استراحت مطلق داد از اول بارداری هم منع رابطه ام چند وقت پیشم دهانه رحم هم باز شده بود که استراحتم زیاد کردم همه چی به کنار همه اینا فدای یه تار موی دختر اما خیلی خسته شدم تازگیا نمیتونم پهلو به پهلو شم زیاد وزن اضافه نکردم فقط 7 کیلو اما استخون درد کشته منو آهن بدنمم خیلی کمه کم خونی شدید گرفتم😢 دیگه از من آدمی نمونده خدا کنه این 5 روز هم تموم شه بره خسته شدم 😔
مامان تیـــام (کُنجد) مامان تیـــام (کُنجد) ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🤰🏻
پارت آخر🙋🏻‍♀️

ماما دید نمیتونم گفت تو زور بزن من کمکت میکنم دستشو گذاشت بالای شکمم و من زور زدم و یهو یه چیزی سر خورد و خالی شدم🥺😍

و پسرم به دنیا اومد
تمام درد ها به یکباره از بین رفت
و وقتی گذاشتنش روی سینه ام همسرم کنارم بود
و زبونم بند اومده بود از دیدن پسرم
اون لحظه احساساتت معلوم نیست گریه میکنی میخندی☺️

بعد هم در آرامش چنتا بخیه خوردم چیزی که ازش خیلی میترسیدم و اصلا متوجه نشدم☺️

چیزی که برام جالب بود این بود که دکترم اینقدر با آرامش و ماه بود که تمام کارای شروع زایمانم رو خودش انجام میداد در صورتی که میتونست از ماما بخواد انجام بده
گرفتن فشار و معاینه و ضربان قلب و سرم و آمپول و همه چی...
و اینکه بعد زایمانم خودش با همسرم کمکم کردن بردنم دستشویی، دکتر کمک کرد خون های روی پاهامو شستم بعد محلفه پیچید دورم و کمک کرد خوابوندم روی تخت پتو کشید روم کلی قربون صدقه ام رفت و برق اتاق و خاموش کرد تا بخوابم و رفت...
این دکتر بهترین انتخاب بود و اولین تجربه ی زایمان رو با اینکه درد زیادی تحمل کردم برام شیرین کرد...

بعد نیم ساعت پسرم رو آوردن، همسرم پیشم بود
و دکتر رفت مادرم رو همراهی کرد تو اتاق تا ببینتم با اینکه جزو قوانین ببمارستان فقط یکنفر همراه بود و سپرد که بخاطر دردایی که کشیدم و تحمل کردم و نگفتم ببریدم سزارین بذارن هردو پیشم باشن..
چون همش میگفت اولین نفری که تو اوج دردا نمیگی بی حسی بزن یا ببرم سزارین😂
اومدن اماده ام کردن تا ببرنم بخش(که خودش یه تجربه ی جدید و عجیب بود)اونم میگم بهتون😁
مامان دل‌ربا👧🏻 مامان دل‌ربا👧🏻 ۲ ماهگی
پارت هشتم تجربه زایمان
شاید فکر کنید که یک دکتر هیچوقت هیچوقت همچین کاری با بیمارش نمیکنه
بخصوص بیماری که می‌خواد یک نعمت الهی رو به دنیا بیاره اما این اتفاق رو من دیدم با دو چشم خودم دیدم
توی شهر ما بهترین سونوگراف یک آقا هستن که خیلی بداخلاق و جدی هستن و خواهرم که پیششون رفته بود میگفت احساس می‌کنم استاندارد نیست و …
به همین خاطر من تمام سونوگرافی‌ها از صفر که همون تشکیل قلب بود تا آخرین سونو که ۳۶ هفته سونو رشد بود رفتم پیش یک سونوگراف خانم که کارشون خوب بود
توی سونوی ۳۶ هفته همونطور که تو تاپیک های چند هفته قبل گفتم دکتر به من گفت نحوه قرارگیری جنین عرضی هست و دو دور بند ناف دور گردن جنین و سر جنین هم چهار هفته جلوتر از سنش هست
وقتی که دو تا دکترم که یکی توی شهر خودمون بود و یکی شیراز این جریان رو فهمیدن گفتن امکانش هست که سونوگراف اشتباه کرده باشه پس ده روز دیگه میری پیش یک سونوگراف خیلی خوب و مجدد تکرار می‌کنی
من بخاطر اصرارهای مامانم با کلی نارضایتی رفتم سونوگرافی همون آقا
این آقای دکتر که خدا رو نمیشناخت و فکر نمی‌کرد خدا چقدر بزرگه وقتی فهمید که من سونوهای اصلی و همه سونوها رو پیش خانم … رفتم به من گفت خانم بچت سفالیک شده بند ناف دورگردنش نمیبینم و همه چیز اکی هست وزنش هم ۳۲۵۰
خلاصه طوری نشون داد که بچه من مشکلی نداره
من با تعجب گفتم یعنی چی دکتر یعنی میگید دو تا بند ناف باز شده گفت اره طبیعیه باز شده باشه …