۱۴ پاسخ

به شوهرت گفتی؟خدای من بعضیا عقل تو سرشون نیست .حرف حرف خودشونه

ای جانم طفل معصوم مشخص نیست چی بهش داده؟
شاید خواسته دایه مهربان‌تر از مادر باشه!!!
انشاالله که هر چه زودتر حالش خوب میشه

آخی عزیزم طفلی بچه چقد اذیت شد .زادیتن بهش نمیدی

آخی الهی بگردم زنگ بزن بگو بردمش دکتر پوستش زخم شده

بنظرم یه مدت نرو اصلا نرو هرمنایبتی چیزی شد به گوششون هم برسون بخاطربچت که اینجوری شده دیگه میاد دستشون اگه یکروز رفتی دوباره جرات ندارن بدون اجازت چیزی بهش بدن
ندیدی چیا بهش داده ؟

من اگه شوهرم بود جررششششون میداد

بیشعورترازمادرشوهرمن هیجانیست

عزیزم بچتو یه ثانیه هم باهاش تنها نذار.خواهر شوهر منم اونجوریه من به بچم شکلات و چیپس و اینجور چیزا نمیدم چن بار دیدم اون داده گفتم نده بعد دوباره داده آخر سر اون روز بهش چیپس داد رفتم با حرص از دست بچم گرفتم انداختم سطل آشغال گفتم پسر منو به این چیزا عادت نده

عزیزم نرو خونشون خب من بچم الرژی نداره ولی وقتی میرم میبینم با دست کثیف بهش دست میدن یا پفک اینا من یکی دوماهی ی بار میرم خونشون اونم یکی دوساعت میشینم میایم

من جات باشم زنگ میزنم بهش

الهی بگردم طفلی بچه چقدر نفهم دقیقا مادر شوهرم منم دیروز چنگال کیکی و دهنی خودش و داشت میکرد دهن پسرم من گفتم دهنی نه بازم میگه من دهنم نذاشتم 😫واقعا نفهمن و بیشعور

به چیا الرژی داره ؟

عکساشم بفرست براش

زنگ بزن‌بهش بگو

سوال های مرتبط

مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۱ سالگی
یه سوال چرا بعضی ها به خودشون اجازه میدن هر جور دلشون میخواد با بچه ات رفتار کنن 😐
رفتیم مهمونی چند تا بچه قد و نیم قد نوه های جاریم و با ما خونه ابجیم دعوت بودیم یه جوری قربون صدقه بچه هاشون میرن که انگار ناف آسمون باز شده فقط بچه اینا اومده پایین خدایی بچه هاشون مهربون و تو دل برو هستن دوست شون دارم ولی نه اینکه بخوام قربون صدقه بچه هاشون برم نیازی به محبت اونا برای بچه خودم ندارم ولی از عمد دختر جاریم جلو همه میگه به پسرش که ببین عمو مصطفی چقدر دوستت داره ( منظورش شوهر من که عموی خودش میشه ) ببین میگه چه پسر خوبی هستی ، با ادبی موهاش چقدر خوشگله قشنگ دو تا هندونه میزاره زیر بغل شوهرم که یعنی قربون صدقه اش بره بعد همیشه خدا ادعای عقل کلی و با سوادش میشه با پسرش سر گوشی من که دست پسرش بود بحث داشتن بعد یکی دو بار به پسرش گفت مامان گوشی مامانش هست بهش بده پسر منم دو سال کوچک تره نمیتونه حرف بزنه جیغ میکشید یدفعه برگشته به پسرش گفت بهش بده صدا شو در نیار منظورش بچه من بود اصلا من هیچی نگفتم اگر من این حرف و میزدم خدا شاهده جاریم و دخترش می پریدن به من چرا کسی به خودش اجازه این حرفا میده به بچه هاش بزنه یا اینکه خواهر خودم و دامادمون جلو اونا و بچه هاشون بچه من و دعوا میکردن که جیغ نزن یا فلان چیز و بهشون بده برای اینکه نخوان به اونا چیزی بگن اونا هم دو تا پسر داشتن یکیش سه سالش هست اصلا بچه من متوجه نیست به یه بهونه پسرمو صدا میزدم کسی به خودش اجازه نده چیزی به بچه ام بگه