ادامه تاپیک قبلی ⭕
از ساعت. ۶ صبح کارای بستریشو کردیم میگفتن اتاق و تخت خالی نداریم
رفتیمی بالا دیدیم ۳ تا اتاق خالی که هر اتاق ۴ تا تخت خالی داره
چون جمعه بود کلا از سرشون باز میکردن
از بچه خون گرفتن دوبار ب رایا ازمایش ...بچم انقدر ترسیده بود از ترس دوبار بالا اورد 😞😞رفتی بالا ماهلین همچنان تب داشت...هرچی میمگفتم تب بر بدین عین خیالشون نبوبد و پرستارا فقط بلد بودن هرهر بخندن و از سرشون باز کنن
ساعت شد ۸ شب ...منو مامانم از ۶ صبح اونجا بودیم و کسی رسیدگی نمی کرد...خلاصه گفتن میخوان انژوکت بزنن برای ماهلین
رفتیم یهو دیدم ۴ تا ظرف نمونه خون میگیگره و یه پرستار دیگه از بیرون با خنده اومده میگه برای اینی ماهلین نمونه نیاز نبود ...اشتباهی ازش گرفتی
حالا بچه هم غش کرده و نفس نمیمتونه بکشه از ترس
اونجا دیگه مامانم و من زدیم سیم اخر... گفتیم از صبح اینجاییم یه تب بر نمیدین الانم این همه خون میگی اشتباهی گرفتی...داد و بیداد کردیم و به شوهرم گفتم باید بیاد رضایت شخصی بده...پرستاره پرو پرو میگفت میدونی چیچه تا بچت تشنج نکنه تب بر نمینزم ...اونجا شوهرمم دیوانه شد باهاشون دهن به دهن شد و دعوا شد...هرچی التماس کردن رضایت شخصی ندیم و بمونیم قبول نکردیم ...ماهلین بچم بی حال تو بغلم بود
انقدر گریه کرده بودیم هممون حالمون خراب بود
بچه رو از اون خراب شده اوردم بیرون بچه انگار جون گرفت

نگراینمون فقط ج ازمایشش بود که میگفت تو خونش عفونت دیده شده
دیر وقت بود ...شنبهب اول وقت ب ردم بچه رو پیش بهترین پروفسور و تخصصای اطفال...گفتن ظاهر بچه سالمه و ما فکر میکنیمی جواب ازمایش تو بیمارستان بوعلی جا به جا شده
ولی با اینحال باید یکی دو روز صبر کنیم تا ببینیم باز تب شراغش میاد ی ا نه

۵ پاسخ

وای که چقدر حرص خوردم
کاملا درک‌میکنم چه عذابی کشیدید تو دولتی

الهی خیر نبینن دختر منم تب داشت اوردن بی علی نکا گفتن ببرین بو علی ساری تخصص اطفال دارن اونجا بهتر رسیدگی میکنن.نیاوردم😐چون همش تعریف بد میشنیدم.دوباره فرداش اوردم بوعلی نکا دکتر اطف
ال دید ازمایش گرفت منتها جوابو گرفتم دکتر نبود دیگه.دختر منم خونش عفونت بود.دکتر اورژانس دید گفت ببر خونه اگه نتونستی تبشو کنترل کنی بیارش برای بستری.تا شب هرکاری کردم تب پایین نیومد.زنداییم اینجا کار میکرد زنگ زدم بهش اونم زنگ زد به همکاراش من اومدم دخترمو بستری کردم.الان سه روزه بیمارستانه

من برای این میترسم بچه هارو ببرم بیمارستان دلم میترکه پرستارها اصلا آدم نیستن ب بچه رحم نمیکنن

خیر نبینن اشغالا چقدر اذیت شدید

قطعا که حال کوچولوت خوبه و دیگه نیاز نیست برای آزمایش🌹

سوال های مرتبط

مامان mahlin_tayebi@ مامان mahlin_tayebi@ ۱۱ ماهگی
⭕⭕خب میخوام از این ویروس جدید کوفتی که اکثر بچه هارو درگیر کرده بگم

اولش از یه خرخر نفس کشیدن موقع خواب ماهلین شروع شد
بعد شد بد نفس کشیدن و تک سرفه
بردم دکتر ....دکتر اسپری اسم و اسپری بینی داد
با زدن اسپری بینی بچه خون دماغ شد
کلا کنسل کردم داروهای دکتره رو
بچه به مدت یه هفته تب داشت که پیش هردکتر و متخصص میبردم
میگفتن چیز خاصی نیست و پاراکید چیزی بده
هفته دوم رسید دیگ پاراکید جواب نمیداد و جوری شدشه بود برای پایین اوردن تب بچه هر ۳ ساعت مجبور شدم شیاف استامینوفن ۱۲۵ بزنم 😞
تعطیلات هم افتاده بودم و دکترای خوب نبودن
بیمارستان دولتی هم چون اخر هفته بود مطمعن بودم دکترای اصلی نیستن و همه انتر و پرستار و پزشکای کشیک هستن
بردم دتر دوباره بچه رو و شرایط رو گفتم
براش ایبوکیم-ا یو رامی - شیاف-کوریزان ـ سفکسیم نوشت
خدایی بهتر شد ولی بعد از ۴ روز که شربتارو دیگ ندادم باز شروع شد
تب کرد ماهلین یهو دیدم دستاشم کبود شد
با اینکه روز تعطیلی بود مجبوبر شدیم فراری بدیم بیمارستان
اول بردم بیمارستان شفا که شخصیه ...گفت باید نامه بستری داشته باشی
و چون باز افتادیم اخر هفته و تعطیلی کسی نبود و مجبور شدم ببرمش بیمارستان بوعلی که دولتیه
مامان ماهلین🌙👼🏻🩷 مامان ماهلین🌙👼🏻🩷 ۱۰ ماهگی
سلام مامانا
میخواستم اتفاقی که چند شب گذشته افتاد و براتون تعریف کنم
چند شب پیش خونه پدر شوهرم دعوت بودیم و دوتا از خواهرشوهرامم بودن با شوهر و بچه هاشون ،ماعلین بلافاصله که عمه هاشو میدید به طور خیلی شدید گریه میکرد و بعد که میبردمش داخل اتاق آروم میشد و باری میکرد اگر اونا میامدن تو اتاق باز گریه میکرد تا برن بیرون
این دفعه دومی هست که تومهمونی این اتفاق میوفته و ماهلین با دیدن همه هاشو آنقدر شدید گریه می‌کنه
هم خودشون ناراحت میشدم هم مادرشوهرم
هی می‌آمد می‌گفت بیارش بیرون از اتاق تا بازی کنه منم گفتم گریه می‌کنه ۱,۲بار باهمسرم فرستادند بیرون باز گریه کرد آوردش داخل اتاق ساکت شد
کلا از وقتی ماهلین به دنیا آمده شاید ۸,۹بار دیدتشون
نمی‌دونم دلیل این همه بی‌قراری چیه
برای شامم آمردمش سر سفره ولی جایی که اونا رو زیاد جلو چشمش نباشن نشوندم اما باز صداش میکردم انگار خوششون می‌آمد بچم گریه کنه
بنظرتون دلیل این کار و رفتار ماهلین چیه ؟؟؟
خواهرای خودمم زیاد نمی‌بینه اما بعد دیدتشون گریه نمیکنه
مامان نی نی قشنگم مامان نی نی قشنگم ۱۰ ماهگی
ادامه ماجرا
من تا روز عملش هم استرس داشتم وهنوز قلبم اروم نشده بود تا اینکه چند هفته پیش عمل اول انجام شد وخداروشکر همه چی خوب پیش رفت
لازمه از تجربه عمل هم بگم تا مادری اگه مثل من دچار این مشکل شد استرس زیادی نداشته باشه
دکتر به من گفتن از شب قبل عمل از ساعت ۴ صبح به بعد هیچی بهش نده حتی اب ،ساعت ۷ گفتن بیمارستان باشیم تا رگشو گرفتن وکارهاشو انجام دادن ساعت هشت ونیم شد ومن وبچه رو تخت گذاشتن تا در اتاق عمل باهاش بودم وبعد ازم گرفتنش برای عمل.پشت دراتاق عمل بیشتر از یک ساعت منتظر بودیم چون دکتر گفته بود عمل سنگینی
همینجا ذکر کنم که بچه های این مدلی اصلا نباید ختنه بشن روز عمل خودشون ختنه میکنن.
بعد از عمل صدام کردم که برم تو اتاق ریکاوری فقط خودم اجازه داشتم برم چون بچه تازه به هوش اومدن بود و بی قراری میکرد رفتم پیشش نباید تا چند ساعت شیر میدادن گفتن فقط باهاش حرف بزنم که احساس ارامش کنهبعد از ریکاوری به بخش منتقل شدیم وتقریبا تا ساعت ۵ بعد ازظهر اونجا بودیم وبعد مرخص کردن
مامان سه‌تاجوجه‌طلایی مامان سه‌تاجوجه‌طلایی ۱۰ ماهگی
الان وضعیت اوینا تثبیت شده حالش بهتره خوابه من وقت کردم بیام اینجا توضیح بدم امروز به من چییییی گذشت
اول از همه ی دوستانی که پیام گذاشتن همدلی و دعا کردن ممنونم خدا خیرتون بده
قضیه اینجوری شد که دانیال چهار روز پی در پی تب شدید میکرد تا ۳۹.۵ درجه هم میرفت ولی چون دندونای بالاش تاول زده بود من میگفتم از دندونه خیلی سخت نگرفتم . صبحی دیدم تمام بدنش مخصوصا صورت و سینه و قسمت پوشکش پر از دونه های ریز قرمز شده. با خودم گفتم شاید نصفه شب شوهرم اشتباهی از شیر خشک اوینا بهش داده دیگه تا زنگ زدم به اون و گفت نه شماره ۲ دادم شد ساعت یک. پاشدم حاضر شدم دخترا رو بردم خونه مامانم هرچی اسنپ زدم هیچکس قبول نکرد چهل دقیقه درگیر بودم دیگه گفتم ولش کن صبر میکنم شوهرم بیاد باهم ببریمش دانیال هم اینقدر گریه کرده بود خوابش برد. منم دیدم یه ساعتی وقت دارم دخترا رو نهار دادم خودم اوینا رو بردم تو حموم مامانم پوشکشو عوض کنم دیدم نم زده. لباساشو دراوردم با دوش قشنگ شستمش دستشم گرفتم که بیاد بیرون. هزار بار اینجوری اومده بود بیرون. همون لحظه هم لیانا اومده بود تو رختکن جلو حموم حواس منو پرت کرده بود. یه لحظه حس کردم دست اوینا از دستم دراومد تا برگشتم دیدم انگار یکی بدن بچه رو بلند کرده که این با پشت سر بخوره زمین. اینقدر ناجور لیز خورد که سرش خورد زمین از زمین کند شد دوباره خورد به زمین. چند لحظه ناله کرد یهو رنگش خاکستری شد و بیهوش شد. لبا کبود بدن بیحس. فقط یه ناله ی خیلی خفیف
مامان ماهلین🌙👼🏻🩷 مامان ماهلین🌙👼🏻🩷 ۱۰ ماهگی
سلام مامان ها خوبین؟شیتون بخیر
مالین تا دیشب حتی سرفه خالی هم نمی‌کرد دیشب نصف شب دیدم داغه و خیلی تو خواب ناله می‌کنه و بی قراره بهش پاراکید دادم و خوابید تا صبح که بیدارشد دیدم سرفه کرد اونم خلطی من و شوهرم چشمامون اینجوری 😳شده بود که یعنی از دیشب که یکم تب کرد تا الان چرا آنقدر زود رسید به گلوش سریع بردمش دکتر متخصص و گوش و سینه و گلوش ومعاینه کرد و گفت خداروشکر عفونیست و خداروشکر و شربت سرماخوردگی و پاراکید و شیاف برای تب و یه پودر که گفت هر ۱۲ساعت تو آب حل کنم بهش بدم برای جلوگیری از عفونی شدن سرفه هاشه
و گفت چون تب کرده فعلا آهن ندم بهش
خیلی تا الان بی قراری کرد آنقدر که دوست داشتم خودمو بزنم از دستش
چقدر بغض کردم و خوردمش
مادر بودن چقدر سخته حس اینکه مادر خوب و کافی برای بوت نیستی کلافت می‌کنه جدا از این خستگی های جسمی که از صبح تا شب همش بغلم بود و دائم داشتم میچرخوندمش تمام کتفهام درد می‌کنه
خداروشکر نه گرفتگی بینی داره نه آبریزش و اسهال و استفراغ فقط سرفه و کمی داغی سر
خپاهرشپهرام گفتن ممکنه از دندونشم باشه چون بچه هاست قبل درآوردن دندون یه علائمی مثل الان ماهلین داشتن و بعدش درون درآوردن
بنظر شما چیه دندونه ؟؟؟یا ویرووووس؟؟؟؟
بچم خیلی چوشت داشت الآنم که اینجوری شد آب میشه 😪
بمیرم براش😓